آخرین اخباراجتماعاسلایدشوتحلیلسیاست

قصه نور و تاریکی

آقای رحیمی و گروهش، بیش از ده دفتر و در هرکدام بیست تا سی نفر را برای شایعه‌پراکنی ساخته‌اند. از زبان پشتو که زبان عشق است زبان فحاشی ساخته‌اند.

انگلیسی‌ها به شدت از حکومت و محکمه‌های فرمایشی شان ناراضی‌اند، امریکایی‌ها هم همین طور. به طور خاص وقتی‌که فاروق وردک، علی‌رغم گزارش سیگار (اداره نظارت بر کمک های مالی امریکا) به عنوان وزیر پارلمانی تعیین شد به جای محاکمه شدن، محافل امریکایی به شدت به حکومت بدبین شدند



مولانا حکایتی دارد درباره مسجدی مهمان‌کُش، جایی که هر کسی به آن داخل می‌شده، جان می‌باخته. راز این مسجد را یک ابرمرد می‌شکند؛ کسی که نمی‌ترسد، کسی که شجاعتش بیش از دیگران است. او، راز مسجد را دریافت که این راز فقط تاریکی است. او با خود شمعی به مسجد می‌برد و با این نور، راز مهمان‌خانه مهمان‌کُش را می‌شکند. راز تاریکی را. همه ما قصه آن مهمانان ترسیده در تاریکی را داریم و هیچ‌کدام جرئت نمی‌کنیم با خود شمعی داشته باشیم یا روشنش کنیم.
حکایت والی بلخ، حکایت آن مرد صاحب شمع است که نوری را در تاریکی می‌افروزد و راز کشتار مدام و سرکوب روحی این مهمان‌خانه تاریخی را افشا می‌کند. افغانستان سرزمینی موهوم است، سال‌ها یک گروه با تزویر و توهم مرگ و نگاه‌داشتن تاریکی، مردم را به قتل‌گاه برده‌اند. قصه حتی قومی یا منطقه‌ای نیست. بیهوده نباید آن را به پشتو و فارسی ربط داد. اگرنه وضع زندگی مردم در زابل و فراه و شینواری وغیره، چنین تیره نمی‌بود. اگر نه مردم را در شینواری در قفس نمی‌سوزاندند و دختران جوان مردم را به کنیزی نمی‌فروختند. این مردم در چنان وهمی دچار شده‌اند که حتی توان فریاد کردن ندارند.
وضعی که سال‌های سال، مردم را در عقب ماندگی مطلق نگه داشته است. سینما، تیاتر، هنر و ادبیات ما نمونه این عقب ماندگی است؛ یعنی این‌که شعور عمومی را سال‌ها در قهقرا نگاه داشته‌اند. مردم حتی نمی‌توانند در این عوام‌گری پُر بلاهت عمیق‌تر فکر کنند.
تجربه کار من در ارگ ریاست جمهوری همراه با آقای دکتر غنی و آقای اتمر به عنوان طراح مرکز توحید و مشاور ارشد، حاکی از چنین تجربه تلخی است. یک عده دزد جدید با همان پرده‌های تاریک، جای یک عده دیگر را گرفته‌اند. رییس جمهور مردی نازنین با توهماتی دلنشین است. درسه ماه، چهار سخن‌گو و شش منشی عوض می‌کند. اما در «چهارمیخ» مافیایی به نام سلام رحیمی است. در باره سلام رحیمی( رییس اداره امور)، انستیتوت ما در لندن دوسیه‌ای مفصل دارد که به زودی منتشر می‌شود و در روزنامه «گاردین» نشر خواهد شد. اما به طور خلاصه، قصه نجیب آزاد معاون فعلی سخن‌گوی رییس جمهور به اندازه کافی رساست. وقتی آقای آزاد نتیجه تحقیقاتش را درباره فروش «چوکی‌های دولتی» توسط سلام رحیمی، می‌خواست منتشر کند، آقای رحیمی به دست‌وپا افتاد و «نادر نادری» خویشاوند نزدیکش را مجبور کرد او را با «امتیازات خاص» به معاونت سخن‌گویی بگمارد. درست یک هفته بعد از سخنان او در تلویزیون طلوع، آقای نادری او را به ارگ آورد و با احترام و اکرام و البته پررویی در مقابل رسانه‌ها، او را به عنوان معاون سخن‌گو معرفی کرد.
او، اسنادی جدی از فروش «چوکی‌های دولتی» توسط آقای رحیمی جمع کرده بود. همان‌طور که ما در شورای امنیت اسناد بسیار علیه او داشتیم. مثلاً چوکی شهرداری هرات به چهار نفر فروخته شده بود و هر چهار نفر به ما با اسناد شکایت کرده بودند. من خودم مسئول مصاحبه با این افراد بودم. مال باختگانی که وابستگان آقای رحیمی از هر کدام، بیش از شصت تا صد هزار دالر گرفته بودند تا شورت لیست( لیست کوتاه یا نهایی) شوند. قصه دزدی‌های آن‌ها در ولایت فراه و همراهی با طالبان، یکی دیگر ازین قصه‌ها بود، اما چه کسی جرئت داشت گزارشی برعلیه آقای سلام رحیمی منتشر کند یا حتی درباره‌اش حرف بزند.
بعد از قبضه اصلاحات اداری توسط خانواده او، دیگر حتی رییس دفتر هر مقامی را آن‌ها قانونی انتخاب می‌کردند. این روسای دفتر، هر شام گزارشی از مافوق‌ شان را تهیه می‌کنند. در چنین فضای امنیتی وحشتناکی که یک مافیای عظیم راه انداخته، هر حرکت مخالفی یک خار محسوب می‌شود وگرنه همه نخبگان سیاسی که بسیارشان در کمپاین با دکتر غنی بودند، حالا مخالف جدی او نمی‌شدند. معاون اول او که در حقیقت مشروعیت رای اوست، حالا در تبعید به سر می‌برد، هژده نفر از وفاداران او در یک روز از دوایر دولتی سبک‌دوش شدند. بقیه آن‌ها به ده گروه تبدیل و خریده شدند. دومین بانک رای دولت وحدت ملی، حاجی محمد محقق هم در حاشیه است، موفق‌ترین و مهم‌ترین وزیر او، وحیدی بی‌هیچ‌دلیل از وزارت اخراج شد و به کمپنی‌های انگلیسی نوشتند که در کار او عیبی پیدا کند. هزاران دالر خرج شد و چیزی یافت نشد، اما او برکنار ماند و یکی از همراهان آن‌ها، همان «مافیای عزیز» به وزارت رسید. حتی نگفتند که اگر وزیر اخراج شده دزدست؛ چرا محاکمه نمی‌شود. پول مالیه تیلفون‌ها هنوزهم گم است.
آقای احدی، آقای جیلانی پوپل، رییس سابق ستاد انتخاباتی دکتر غنی و ارگان‌های محل، همین‌طور بی‌دلیل اخراج شد. بعد آقای نادر یما، بعد از او رییس امنیت ملی، آقای نبیل، بعد داکتر صبا وزیر معادن و بعد آقای قاری‌زاده معیین گمرکات… خلاصه بیش از چهل نفر در دو سال از سطح اول دولت اخراج شد، بدون آن‌که هیچ‌کدام محاکمه شود.

تنها مقام دولتی که بدون توجه به حفظ چوکی‌اش علیه این ایوان مخوف به فریاد آمد، عطامحمد نور والی پرطرفدار بلخ و جنرال رازق قومندان(فرمانده) محبوب قندهار بود.
این دومقام محبوب از شمال و جنوب، مشروعیت وضعیت را زیر سوال می‌بردند. هر دو می‌توانستند لب فرو بندند و مقام‌ شان را نگه دارند؛ همان‌طور که شاید رییس سابق امنیت، آقای نبیل هم می‌توانست. همه این‌ها به خاطر ناسازگاری از دور خارج شده‌اند. دروغ بزرگی که در این «مافیای توهم» بین مردم شایع کرده‌اند، حمایت هم‌پیمان‌‌های خارجی است، حال آن‌که چنین نیست.
انگلیسی‌ها به شدت از حکومت و محکمه‌های فرمایشی شان ناراضی‌اند، امریکایی‌ها هم همین طور. به طور خاص وقتی‌که فاروق وردک، علی‌رغم گزارش سیگار (اداره نظارت بر کمک های مالی امریکا) به عنوان وزیر پارلمانی تعیین شد به جای محاکمه شدن، محافل امریکایی به شدت به حکومت بدبین شدند. اما این گروه، تمام توانایی رسانه‌ای شان را به جای حمایت از وحدت ملی و حکومت، صرف تبلیغات کرده‌اند.
تبلیغاتی دروغ درباره حمایت عمومی امریکا و ترساندن بقیه از خارجی‌ها. این دروغی است که لج کرده و باور شده است. اژدهایی است که «آتش به دهن» خاسته است، «سومناتی» است که «محمود شکن» خاسته است. جای تعجب و در عین حال شرم است که گفته شود: آقای رحیمی و گروهش، بیش از ده دفتر و در هرکدام بیست تا سی نفر را برای شایعه‌پراکنی ساخته‌اند. از زبان پشتو که زبان عشق است زبان فحاشی ساخته‌اند. نویسندگان پشتو را با اجبار اجیر کرده‌اند تا قلاشی بپراکنند.
حال، اما این کشتی به سنگ خورده است. به صخره‌ای به نام عطا محمد نور که می‌تواند کشتی را بشکند. او و یارانش در ایتلاف نجات، بانک اول رای افغانستانند. در انتخابات بعدی، آن‌ها که همه رای ازبیک‌ها، هزاره‌ها، تاجیک ها، پشتون‌های مشرقی و جنوب را با خود دارند، دیگر چرا باید دل‌بسته بذل و بخشش و سازش با مافیای پهناور رحیمی شوند. کسی که در پشت نام اتمر پنهان شده و در هر فتنه‌ای، دفاتر او تیرها را به جانب اتمر و رییس جمهور و مجاهدین و غیره، حواله می‌کنند. حال اما چراغی که افروخته شده، چهره او را آشکار می‌کند، فروشنده چوکی‌های دولتی و امپراتور بلامنازع ارگ…او و شبکه پوشالیش در حال فروپاشی است. این شبکه، قرن‌هاست که گلوی مردم افغانستان را فشرده. این شبکه که قرن‌ها مردم را در جهالت نگه داشته است. من می‌دانم فردا برعلیه من دروغ‌گویی و تهدید جانی شروع خواهد شد، اما نتیجه تحقیقات ما آماده نشر است و کلی کارهای دیگر که این پرده تاریک را شاید کمی فرو بریزد. به این خاطر می‌باید، این ایستادگی والی بلخ را ستود. می‌باید از تمام کسانی که شرافت را بر چوکی و مقابله را با سازش بدل کرده‌اند، سپاسگزاری کرد. باید از این نور افروخته شده، حمایت کرد. باید به مقابل تاریکی قد علم کرد تا راز سلاخی دیر سال این «خانه مقدس میهمان‌کُش» را شکست و به روشنایی سلام کرد.
سید رضا محمدی مشاور سابق ارگ

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا