آخرین اخبارافغانستانتحلیلسیاست

جنگ بلخاب؛ مسیر گذار به تحولی جدید

با توجه به این واقعیت‌های میدانی و ملموس، حکیمانه و خردورزانه آن بود که طا-لبان، بحران بلخاب را با مدارا مدیریت می‌کرد و غیر از جنگ با مولوی مهدی، تدابیر دیگری برای مهار آن می‌اندیشید

جنگ در بلخاب آغاز شد. بعد از زلزله مهیب و ویرانگر در پکتیکا و خوست، این بدترین خبر برای افغانستان بود. گو این که ناف این سرزمین را با ناامنی و بلا و بحران بریده‌اند و هر گروهی که به قدرت می‌رسد، یا از اساس، هدف و انگیزه‌ای برای برقراری ثبات و امنیت ندارد و یا توانایی برچیدن بساط بحران و بی‌اعتمادی را ندارد و خواسته و ناخواسته به دام دشمنان آشتی‌ناپذیر می‌افتد.

در اینجا در مقام داوری نیستیم و بنا نداریم مقصر جنگ بلخاب را شناسایی کنیم؛ زیرا نه کار و کارنامه مولوی مهدی مجاهد برای بلخابی‌ها قابل دفاع است و نه انحصارطلبی تبارگرایانه طا-لبان در مواجهه با غیر خود، قابل انکار. به واقع هر دو به یک اندازه مسئول فجایعی هستند که جنگ بلخاب در پی خواهد آورد؛ فجایعی که مستقیما و از ابتدا تا انتهای این ماجرای مرگبار، دامن مردم را خواهد گرفت و بیگناهان و غیرنظامیان را خاکستر بربادرفته آتش بی‌رحم جنگ خواهد کرد.

به موازات تشدید رویکردهای فاشیستی نژادپرستانه در میان طا-لبان، احساسات نژادی و تباری دیگران هم به غلیان می‌آید و کسانی را برمی‌انگیزد تا با اسطوره‌سازی‌های مجازی فیس‌بوکی و رسانه‌ای، گروهی جوان خام و بی‌خبر را بیاشوبند و بشورانند و به وسیله آنان شری به پا کنند که ریشه هر خیری را می‌خشکاند.

در دو ماه گذشته و اندکی پس از آن که طالبان از ادامه حکومت خود تا حددودی مطمئن شدند، چهار فرمانده این گروه در ولایت‌های پنجشیر، تخار، سرپل و بدخشان راه جدایی و انشعاب را در پیش گرفتند و به درگیری مسلحانه با طالبان روی آوردند.

قاری وقاص، یکی از فرماندهان قطعه «سرخ» طا-لبان، پس از آنکه استخبارات این گروه در ولسوالی تگاب بدخشان حدود سه هفته پیش، چهار تن از مهمانان او را به اتهام همکاری با جبهه مقاومت از خانه‌اش بیرون کردند و به گلوله بستند، از صف طا-لبان جدا شد.

مولوی عبدالقدیر از فرماندهان دیگر غیرپشتون طا-لبان در تخار بود که اخیراً رابطه خود با این گروه را قطع کرد.

فرمانده ملک، از فرماندهان جهادی پیشین بود که به طا-لبان پیوست و از اعضای مهم این گروه در پنجشیر بود که در ماه ثور، علیه طا-لبان قد علم کرد.

مولوی مهدی هزاره‌تبار هم چهارمین فرمانده قدرتمند و پرنفوذ طا-لبان است که از روز پنجشنبه ۲ سرطان، رسماً وارد جنگ با طا-لبان شد.

فرماندهان ازبیک‌تبار طا-لبان مثل مخدوم عالم و دیگران هم دل خوشی از گروه خود ندارند و به رغم جان‌فشانی‌های بسیار برای به قدرت رسیدن این گروه، اکنون مورد غضب بزرگان خود قرار گرفته و روزگار بد آمیخته با ذلت را تجربه می‌کنند.

همه این موارد دال بر آن است که خوی قوم‌گرایی و خصلت غیریت‌سازی در رده‌های مختلف گروه طا-لبان، بیداد می‌کند و هر غیر خودی را برای آنان غیر قابل تحمل می‌سازد. در این میان ممکن است عوامل درون‌گروهی دیگر، نظیر درگیری بر سر قدرت یا اختلاف بر سر تقسیم منابع، فرماندهان کلیدی طا-لبان را رو در روی این گروه قرار دهد، اما آنچه بیش از همه، تعیین‌کننده و تأثیرگذار است بیگانگی قومی فرماندهان غیر پشتون با اکثریت مطلقاً پشتون اعضای این گروه، در مراتب و مراحل گوناگون ساختاری است.

هرچه باشد، جنگ شوخی نیست؛ عوارض و عواقب بسیار و ناگوار دارد و پیامدهای زیانبار آن، نه برای حکومت طالبان و نه برای مردم غیرنظامی، مخصوصا برای گروه‌های اجتماعی فاقد نسبت قومی با گروه طا-لبان، جبران‌ناپذیر است.

آنچه مشکل را در کشور ما فربه‌تر و فراتر از حد واقعی خود می‌سازد، قومی‌سازی آن است. به عنوان نمونه سرپیچی مولوی مهدی مجاهد از اوامر و نواهی حکومت مرکزی طا-لبان، به حساب همه‌ شیعیان و هزاره‌های هم‌تبار با فرمانده سرکش هزاره‌تبار طا-لبان گذاشته می‌شود و تاوان این تمرد نیز از آنان بازستانده می‌شود.

طبیعی است که در این خراب‌شده از هیچ کسی نمی‌توان انتظار عدالت داشت، اما عریانی و فراگیری ستم، به نفع قوم حاکم هم نیست.

در حالی که انتظار می‌رفت حوادث طبیعی خوست و پکتیکا تمام مردم را در سراسر کشور، همدردانه در کنار یکدیگر قرار دهد و آنان را به همیاری با زلزله‌زدگان و مددرسانی انسانی و ملی با آنان وادارد، دقیقا یک روز پس از آن رویداد مرگبار، گروه حاکم با فرمانده غیر خودی هزاره‌تبار خود وارد جنگ شد تا فاصله‌های اجتماعی را عمیق‌تر و بحران انسانی را گره‌ناک‌تر و ناگشودنی‌تر کند.

این در حالی است که مظالم رفته بر تاجیک‌های شمالی پنجشیر و تخار و بغلان در ده ماه گذشته، گسل‌های اجتماعی و هویتی را در کشور ما نیرومندتر ساخته و کینه‌های کوه‌وار بی‌پایان را در دل آنان انباشته است و با هیچ ترفند و تدبیری نمی‌توان آن را از دل قربانیان این مظالم یکجانبه، بیرون کشید.

با توجه به این واقعیت‌های میدانی و ملموس، حکیمانه و خردورزانه آن بود که طا-لبان، بحران بلخاب را با مدارا مدیریت می‌کرد و غیر از جنگ با مولوی مهدی، تدابیر دیگری برای مهار آن می‌اندیشید، اما آغاز جنگ در بلخاب به وضوح نشان داد که توانایی مدیریت دیپلماتیک طا-لبان، بسیار پایین‌تر از آن است که تاکنون تصور می‌شد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا