آخرین اخبارافغانستانتحلیلسیاست

عامل بی‌باوری طالبان به صلح چیست؟

اگر طالبان نسبت به صلح جدی هم باشند، هیچ دلیل خوبی از دید منطق داخلی این گروه برای جلوگیری از جنگ وجود ندارد، تا زمانی که احساس کنند منافع شان دریک توافق صلح تضمین می‌شود.

بر اساس توافقنامه امریکا و گروه طالبان در پایان ماه فبروی سال جاری در دوحه پایتخت قطر، از سوی طالبان خشونت‌ها باید کاهش پیدا می‌کرد، روند آزاد سازی زندانیان حکومت نزد طالبان سرعت میگرفت، اما برعکس نه خشونت‌ها کاهش پیدا کرد، نه با وجود رهایی ۲۷۱۰ تن از جنگجویان این گروه از سوی دولت، رهایی سربازان حکومتی از سوی این گروه سرعت گرفت و نه تا هنوز مذاکرات بین الافغانی آغاز شده است. اگر به تمامی اقدامات گروه طالبان بعد از توافق صلح نظر انداخته شود در می‌یابیم که این گروه به صلح بی‌باور است. حال سوال اساسی که مطرح می‌شود، این است که چرا این گروه به صلح بی‌باور است؟
کارشناسان گروه بین‌المللی بحران به این عقیده‌اند، تبادله زندانیان که برای اعتماد سازی از سوی ایالات متحده امریکا در نظر گرفته شد و از سوی حکومت افغانستان در حال اجرا شدن است، نه تنها که موفق به ایجاد اعتماد نشده بلکه مانع پیشرفت در این گفت‌وگوها است؛ زیرا به عقیده «اندرو واتکینز»، طالبان می‌خواهند به جنگ ادامه بدهند تا خواست آنان در مذاکرات احتمالی با دولت افغانستان بر آورده شود. به باور این کارشناسان امور افغانستان، حتی اگر طالبان نسبت به صلح جدی هم باشند، هیچ دلیل خوبی از دید منطق داخلی این گروه برای جلوگیری از جنگ وجود ندارد، تا زمانی که احساس کنند منافع شان دریک توافق صلح تضمین می‌شود. با توجه به دیدگاه‌های این کارشناسان، می‌توان گفت که طالبان پیش از آن که به منافع ملی فکر کنند به منافع گروهی خود می‌اندیشند ولی این منافع گروهی خود را در چوکات منافع ملی مطرح می‌کنند اما آنچه از عملکرد این گروه بدست می‌آید، بی‌باوری آن به این پروسه است؛ زیرا آن‌ها می‌خواهند در پروسه صلح به جای این که روی مسایل بزرگ ملی صحبت شود روی چگونگی دست یافتن آن‌ها به قدرت بحث و توافق صورت بپذیرد و از طرفی، اگر طالبان به صلح حتی باورمند هم باشند و بخواهند به این پروسه دست یابند، ساختار داخلی این گروه مانع بزرگ برای دست یابی آن‌ها به صلح خواهد شد، ساختار داخلی گروه طالبان از تفکر این گروه شروع تا روابط شان را با شبکه‌های تروریستی دیگر شامل می‌شود. به طور مثال یک عده از این گروه به این عقیده‌اند که صلح ضرورت همه است و باید پروسه صلح مطابق به خواسته‌های دو طرف تسریع بخشیده شود، ولی در کنار آن عده‌ای دیگر همچنان هستند که صلح می‌خواهند ولی در کنار آن صلحی می‌خواهند که «امارت اسلامی» در آن حاکم باشد و چنین خواستی بی باوری اعضای طالبان را به دنبال دارد. روابط این گروه با شبکه‌های تروریستی نیز برای آن درد سر بزرگ در پروسله صلح است، طالبان از یک طرف رابطه تنگاتنگی با شبکه‌های ترویستی داخلی و منطقه‌ای دارند و از طرفی تضمین‌هایی به جانب امریکا نیز سپرده‌اند که با این شبکه‌ها رابطه خود را قطع می‌کنند و در مقابل آن‌ها می‌جنگند؛ ولی قادر به انجام این کار نیستند. زیرا شبکه‌های مزبور حامی بزرگ طالبان در مواردی از لحاظ مالی، تجهیزاتی و تقویت صفوف آنان است. در کنار این همه موارد پاکستان یکی از عوامل بزرگ عدم باور طالبان به صلح است. پاکستان این گروه را از بدو تاسیس در محور سیاست خارجی خود نسبت به افغانستان چرخانیده است و اکنون نیز در پی تحقق منافع خود است و این مورد را درست می‌داند که صلح در افغانستان منافع اسلام‌آباد را در این کشور قطع خواهد کرد. بناءً تلاش می‌کند تا طالبان را به هر طریق که می‌شود به صلح بی‌باور سازد.
طالبان با توجه به تمامی مشکلاتی که فراروی آنها قرار دارد دست یابی به صلح را از راه مذاکره آن هم با کاهش خشونت و یا آتش‌بس منتفی می‌دانند و می‌خواهند با ادامه خشونت‌ها و تقویت صفوف نظامی خود عامل فشار بزرگ بالای حکومت افغانستان شوند تا در مذاکرات احتمالی به جای این که دو طرف در پله‌های ترازوی با وزن یکسان قرار داشته باشند، آن‌ها با وزن بیشتر خواسته‌های بیشتر خود را را مطرح کنند که هم خواسته های حامیان این گروه مدنظر باشد و هم خواسته های فرماندهان نظامی و سیاسی این گروه، اما به نظر می‌رسد که طالبان در سنجش خود به خطا رفته‌اند، زیرا اگر این گروه به این عقیده است که از راه نظامی می‌تواند فشار لازم را بر حکومت افغانستان بیاورد تاکنون نتیجه بخش نبوده است. بلکه موردی که می‌تواند نتیجه قابل قبول را در اختیار این گروه قرار بدهد، باورمندی به صلح است. گروه طالبان به معنی واقعی باید نشان بدهد که به صلح باورمند است و از خواسته های بی‌مورد خود بگذرد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا