آخرین اخبارافغانستانتحلیل

آیا افغانستان رو به «تجزیه» است؟


بن‌بست جنگ داخلی و بحران در کشور اینک وارد فاز جدیدی شده است و ناگزیر باید روی گزینه‌های شومی مثل تجزیه نیز فکر کرد و از کنار آن بی‌تفاوت نگذشت.
هرچند باور شخصی من این است که تجزیه این کشور به نفع باشندگان آن نیست و تولد کشورهای کوچک در یک منطقه می‌تواند باعث بروز بحران‌های زیادی شود، ولی به بن‌بست خوردن و فرسایشی شدن بحران در یک کشور می‌تواند گزینه تجزیه را روی میز قرار دهد.
از لحاظ اتنوگرافی یا قوم‌شناسی کشورهایی که چند قومی هستند و هیچ قوم هم اکثریت قاطع را در آن کشور تشکیل نمی‎دهد، استعداد زیادی برای تجزیه دارند و افغانستان هم از همین دسته کشورها است.
برای تجزیه یک کشور چند مولفه نیاز است که به نظر می‌رسد، که افغانستان تمام آنها را دارد:
– جغرافیای استعماری: افغانستان کشوری است که توسط امپراتوری‎های انگلیس و روس در قرن نوزدهم به عنوان یک منطقه حایل، مرزبندی شد و شکل کنونی را به خود گرفت. اقوام هر سوی آن با خطوط مرزی استعماری از هم جدا شدند، حق رفت و آمد از آنها گرفته شد و در هر طرف مرز به گونه جعلی هویت برای‎شان تعریف شد.
– نام جعلی: یکی از مولفه‎های دیگری که یک کشور را به سوی تجزیه می‌کشاند، نام‌گذاری جعلی بالای آن کشور است. نام افغانستان نیز نه نام کهن و اصلی این سرزمین که نامی است گذاشته‌شده از سوی وزارت مستعمرات انگلیس، تا در برابر هویت بزرگ و کهن خراسانی که پهنای آن خیلی فراخ‏تر از جغرافیای کنونی افغانستان است، هویتی ساخته شود و مردم منطقه با هویت‎های جعلی، کوچک و بدون پیشینه تاریخی از هم جدا شوند تا استعمارگران به خوبی و آرامی به تاراج بپردازند. سیاستِ «تفرقه‌انداز و حکومت کن» را می‌توان در همین چارچوب مطرح کرد.
– گسستن از پیشنه تاریخی: هرگاه در کشوری دو مولفه بالا صادق باشد، این مولفه به صورت طبیعی متولد می‌شود؛ یعنی اگر جغرافیای یک کشور جعل شد و نام مصنوعی بالای آن گذاشتند، بدون شک و بدون درنگ از پیشینه تاریخی خود جدا شده و به قول معروف سرزمینی پا در هوا به دنیا می‌آید.
افغانستان هم با پیشینه تاریخی خود پیوند ندارد و در اثر استعمارزدگی همه‌چیز در آن هویت‌زدایی شده است.
– هویت‌سازی جعلی: سرزمینی که از سوی استعمار ساخته می‌شود، باید هویت تازه‎ای داشته باشد که هم مطابق میل استعمار باشد و هم در داخل آن محور و محرکی وجود نداشته باشد تا مردم آن سرزمین بتوانند به دور آن محور جمع شده و وحدت ملی را رقم بزنند. امروز بی‌محور بودن و عدم وحدت ملی در افغانستان در حدی محسوس است که یافتن علاقه و وابستگی مردم، به این وطن به صورت ترسناکی مشکل است.
– در کنار این‌ها میل به دیکتاتوری قومی، تجربه تلخ تحمیل فرهنگ یک قوم به عنوان نمادهای ملی در کل کشور، برادر بزرگ خوانده شدن یک قوم که از نظر فرهنگی و تاریخی پایین‎تر از دیگر اقوام کشور قرار می‎گیرد و از همه مهم‎تر به بن‎بست خوردن روند دولت-ملت سازی که از اوایل حکومت ظاهرشاه در این کشور آغاز شد و تاکنون هم از سوی حلقات خاصی به شدت دنبال می‌شود، از مولفه‎هایی است که گزینه تجزیه را بارها در این کشور کوچک مطرح ساخته است. تجزیه اما به سود کیست و کدام طرف ضرر خواهد کرد؟
در علوم سیاسی قول معروفی است که افغانستان کشور اقلیت‌ها است و هیچ قوم اکثریت قاطع ندارد.
اگر افغانستان تجزیه شود، بدون شک به دو بخش شمالی و جنوبی یا شرقی و غربی تجزیه نخواهد شد، بلکه این جغرافیا به کشورهای خیلی کوچک‎تری تبدیل می‎شود که در آن صورت همین هویت خراسانی باقی مانده هم به عصر مفرغ خواهد پیوست.
خیلی خوشبینانه است اگر بیاندیشیم که در یک‎سو پشتون‎ها قرار می‎گیرند و در سوی دیگر اقوام تاجیک و هزاره و ازبیک و کشور به دو بخش تجزیه می‎شود.
تجربه جنگ‌های تنظیمی نشان داده است که همان اندازه که میان پشتون و تاجیک اختلاف است، میان هزاره و تاجیک نیز اختلاف وجود دارد.
در میان پشتون‌ها نیز رقابت‌های قبیلوی وجود دارد و مانع از شکل‌گیری یک کشور واحد در منطقه جنوب کشور خواهد شد. متحد بودن پشتون‎ها در حال حاضر معلول مواجه بودن آن‎ها با اقوام غیرپشتون است. اگر این علت از میان برداشته شود، اتحاد آنها هم فرو می‎ریزد و هر قبیله خواهان قلمرو مستقل می‌شود.
در این‌سو نیز تاجیک‎ها و هزاره‎ها و ازبیک‌ها، هر کدام قلمرو خاص خودشان را طلب کرده و عملا سه کشور دیگر متولد خواهد شد. کشورهایی که به سختی نفس خواهند کشید. همه هم ناگزیر از زندگی در یک محیط محاط به خشکه خواهند بود.
اگرچه با توجه به مسایل مطرح شده افغانستان استعداد زیادی برای تجزیه دارد، ولی تجزیه این کشور به سود هیچ قوم ساکن در آن نیست و باید اقوام مختلف کشور زندگی در کنار همدیگر را بپذیرند.
ظاهر شکوهمند- خبرگزاری دید

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا