صلح با طالبان؛ ممکن یا ناممکن؟
بر پایه این واقعیت میدانی، حملات دیروز و امروز طالبان در قندهار و غزنی و میدان وردک، نوعی پاسخ پیشاپیش این گروه به مطالباتی بود که نمایندگان کشورها و نهادهای مهم بینالمللی در نشست امروز (پنجشنبه) از سران و رهبران آن مطرح میکنند.
قرار است امروز، پنجشنبه ۱۹ سرطان، نشستی بینالمللی برای صلح افغانستان برگزار شود. میزبان این نشست وزارت امور خارجه است و مهمانان آن، کشورهای مختلف جهان به شمول سازمانهای بزرگ بینالمللی همانند ناتو، اتحادیه اروپا، سازمان همکاریهای اسلامی، سازمان ملل متحد و کشورهای بزرگی همچون امریکا و شرکای استراتژیک دولت افغانستان.
پس از امضای توافقنامه صلح میان امریکا و طالبان، این بزرگترین نشست بینالمللی است که در مورد صلح افغانستان برگزار میشود. پیشتر، در روزهای دوشنبه و سهشنبه نیز نشستهای مشابهی در سطح محدودتر و بازهم به ابتکار وزارت امور خارجه افغانستان برگزار شد.
این یادداشت قبل از برگزاری این نشست و در بیاطلاعی از سوگیریهای جوانب شرکتکننده در آن نوشته میشود و احتمالاً شما خواننده گرامی، زمانی آن را میخوانید که نشست، برگزار شده و حتی ممکن است به پایان رسیده باشد، اما از آنجا که محور مبنایی اینگونه نشستها دست یافتن به صلح میان دولت افغانستان و طالبان است، در این یادداشت، عمدتاً امکان یا عدم امکان صلح با این گروه، مورد تأمل قرار میگیرد.
۱
برگزاری این نشست مهم بینالمللی و پیشتر از آن دو نشست منطقهای دیگر، نشانه و نماد تعهد دولت افغانستان به صلح و از میان رفتن جنگ و خشونت است.
در بازه زمانی چهار ماهه پس از امضای توافقنامه صلح قطر، دولت افغانستان همواره گامهای بلند و باورپذیری برای دست یافتن به صلح برداشته است. آزادسازی یکجانبه بیش از چهار هزار زندانی طالبان، یکی از آنها است. به بیان دیگر، با آنکه دولت به نیکی میدانست / میداند که طالبان رهاشده از زندان، به میدان جنگ با دولت برمیگردند و مدارک انکارناپذیر دال بر وقوع عینی این گمانه نیز در دست است، اما قبول این ریسک برای اعتمادسازی و اعلان آمادگی همراه با حسن نیت دولت برای ورود به فاز و فضای تازهای از همپذیری مبتنی بر صلح، اقدام بزرگی بود که آقای رییس جمهور غنی آن را به جان خرید.
در مقابل اما گروه طالبان جز افزایش خشونتها و دامن زدن به اقدامات مرگبار براندازانه، کار دیگری برای نشان دادن تمایل خود به صلح و سازگاری مدنی نشان نداده است. بخش عمده این رویکرد، ناشی از اعتماد به نفس کاذبی است که مخصوصاً آقای خلیلزاد به این گروه داد. او با مذاکرات مستقیم و طولانی خود به عنوان نماینده وزارت خارجه ابرقدرتی به نام امریکا با این گروه، این باور را به رهبران آن تزریق و القا کرد که طالبان در معادله جنگ و صلح افغانستان، در موقعیت برتر قرار دارد؛ چیزی که به تشدید حملات مرگبار و خشونتهای فزاینده این گروه انجامید و رهبران و راهبردسازان آن تصور کردند تنها راه دست یافتن به قدرت، افزایش جنونآمیز جنگ است و لاغیر.
۲
در حالی که وزارت خارجه دولت جمهوری اسلامی افغانستان برای برگزاری بزرگترین نشست بینالمللی در مورد صلح با طالبان آماده میشد، طالبان نیز بر شدت حملات خود در ۲۴ ساعت گذشته افزود. این گروه، روز گذشته در قندهار و غزنی و بامداد امروز (پنجشنبه) در میدان وردک، دست به حملاتی زد.
این حملات، دقیقاً در ادامه خشونتهایی صورت گرفت که به ویژه پس از امضای توافقنامه صلح میان امریکا و طالبان، افزایشی بیسابقه و چندبرابر یافته است.
آنچه این حملات طالبان را معنادار و قابل تأمل میسازد، وقوع آن در آستانه برگزاری نشست بینالمللی پنجشنبه برای صلح است؛ بدین معنا که برای طالبان اهمیتی ندارد که همه جهان خواستار کاهش خشونتهای طالبانی باشد و این گروه را به خویشتنداری از خونریزی و رویآوری به گفتگوی صلح برای رسیدن به یک تفاهم جامع در جهت نیل به همزیستی بدون خشونت با دولت و مردم افغانستان فرا بخواند.
بدون شک، یکی از مهمترین خواستهای مشترک میان تمام شرکتکنندگان در این نشست بینالمللی، کاهش خشونتهای طالبان و برگزاری فوری مذاکرات صلح بینالافغانی خواهد بود؛ چیزی که پیشتر و از جمله در دو نشست منطقهای همین هفته نیز از این گروه خواسته شد، اما طالبان با تشدید حملات خود پاسخ وارونهای به مطالبات دولت و مردم افغانستان و بازیگران منطقهای جنگ و صلح کشور داد.
بر پایه این واقعیت میدانی، حملات دیروز و امروز طالبان در قندهار و غزنی و میدان وردک، نوعی پاسخ پیشاپیش این گروه به مطالباتی بود که نمایندگان کشورها و نهادهای مهم بینالمللی در نشست امروز (پنجشنبه) از سران و رهبران آن مطرح میکنند.
۳
در بیش از ۲۵ سالی که از عمر طالبان میگذرد و نیز در فاصله زمانی پس از امضای توافقنامه صلح قطر، رهبران و جنگجویان این گروه با رویکردها و عملکردهای خود نشان دادند که دستکم دو عامل، آنان را به تصلب و انعطافناپذیری بیپایان وامیدارد: یکی خوی سلطهگری و دیگری وابستگی به بیگانگان.
دست برقضا هر دو خصوصیت فوق، آبشخور انگیزهبخش واحدی دارد: براندازی دولت افغانستان!
طالبان به چیزی فراتر از این ایده و عقیده آرمانی خود نمیتواند بیندیشد؛ زیرا این گروه، فاقد استقلال در اندیشیدن و انتخاب کردن است. طالبان وابسته به سازمان استخباراتی پاکستان و ابزاری برای عملیاتیسازی نیابتی اهداف کلان و راهبردی آی اس آی در منطقه است؛ ضمن اینکه در ۲۰ سال گذشته، راه رخنه و رسوخ دیگر نهادهای استخباراتی منطقهای و بینالمللی نیز برای استخدام طالبان به منظور پیگیری برنامههای استراتژیک خود در افغانستان و منطقه فراهم شده است.
پاکستان، از افغانستان قدرتمند و باثبات میترسد؛ زیرا میداند که با دست یافتن افغانستان به ثبات و آرامش و اقتدار، هم دعاوی حقوقی ارضی و مرزی بر سر خط دیورند جان تازه میگیرد و درنتیجه راه پاکستان را به سمت آبهای بینالمللی سد میکند و هم افغانستان به مرحلهای از خودکفایی اقتصادی میرسد که دیگر از بازارهای پاکستان، بینیاز میشود و هم بدتر از همه اینکه اسلامآباد در رقابت تاریخی خود با دهلی نو شکست میخورد.
بر این اساس، نشستهای بزرگ بینالمللی با موضوع صلح افغانستان، زمانی مثمر و مؤثر است که مصداق این بیت فارسی قرار نگیرد که:
پی مصلحت، مجلس آراستند
نشستند و گفتند و برخاستند
بلکه برای حل بحران درازدامن جنگ و دست یافتن به صلح فراگیر و واقعی، محورهای اصلی تزریق و تربیت تروریزم را تحت فشار مضاعف سیاسی، اقتصادی و حقوقی قرار دهد.
۴
قدرتها و سازمانهای بینالمللی شرکت کننده در نشست امروز، بزگترین مدافعان و منادیان حقوق بشر هستند. در این میان، کارنامه حقوق بشری طالبان نیز به عنوان یک جریان تروریستی شرارتپیشه و هراسافکن مشخص است.
بنابراین آنان باید بدانند که تنها راه رسیدن به صلح با طالبان، نه برگزاری نشستهای بزرگ و پرطمطراق بینالمللی، بلکه ایجاد تغییر در جهانبینی این گروه بر مبنای اصول و ارزشهای حقوق بشری است. آیا دنیای امروز این توانایی را ندارد که طالبان را نسبت به حقوق بشر باورمند و اهل تمکین بسازد؟
از سوی دیگر، این درست است که دولت افغانستان تاکنون امتیازات منحصر به فردی به طالبان برای رسیدن به صلح یا متقاعدسازی این گروه برای آغاز مذاکرات رو در روی صلح داده است، اما این به معنای چشمپوشی دولت از دستاوردهای معنوی و مدنی دو دهه گذشته افغانستان و از جمله پایبندی آن به کنوانسیونهای حقوق بشری نیست. بر بنیاد این واقعیت حقوقی و حقیقی، محور و مبنای هرگونه مذاکرهای با طالبان بایستی مسبوق به تعهد این گروه نسبت به پذیرش ارزشهای حقوق بشری باشد. در غیر آن، صلح با طالبان نه ممکن است و نه معقول.