آینه کربلا
علی عطایی، شاعری بلخی است که غزلهای متفاوت و شورانگیزش زبانزد است. او فرزند یکی از خانوادههای بزرگ بلخ است که پدرش مهندس کود برق، در تصفیههای روشنفکری مجاهدین شهید شد. با این حال، او در یکی از بهترین دانشگاههای منطقه طب خواند و بعد طب را رها کرد و به خبرنگاری رو آورد. شعرهای او کم اما محکم هستند. درین شعر عاشورایی درخشان، او با زاویه اول شخص جمع، عشق را مخاطب قرار داده و میخواهد که من دیگر انسانی او پیدا شود و سلوک کمال انسانی را بیاموزد. به اوج رساندن یعنی به انسان کامل رسیدن، به تعبیر عزیزالدین نسفی که درباره عرفان اسلامی به کار برده است. این رسیدن با قطع قفس شروع میشود؛ قفسی که مادیات و دلبستگی به عالم مادیست. شاعر معتقداست که این تعلق داشتن، باعث عدم سلوک و کاهلی روح میشود، تنها با غیرت آب آوری که اشاره به حضرت عباس است میتوان خود را قربانی کرد و با ندیده گرفتن خود به خاطر آسایش و آرامش بقیه به کمال رسید.
غزل
سرخيم، بيا زخم بزن پيكر ما را
آيينه كن اى عشق! منِ ديگر ما را
ما را پس ازين موج عطش تشنه بميران
تا زنده كنى غيرت آب آور ما را
در حسرت تا اوجْ رسىهاى تو هستيم
از اين قفس خسته رها كن پر ما را
تيرى بنشان بر تب حلقوم و بريزان
خون عطشآلود على اصغر ما را
ما و سر تسليم به تيغ تو، دگر هيچ
گر حكم تو اين است، جدا كن سر ما را