ویژه محرم- بخش پنجم- رضا محمدی- شاعر
این شعر در زمان اوج قدرت حکومت کمونیستی سروده شده و روزگاری که تب چپ، جریان غالب روشنفکری جهانی بوده است، عاصی عدالت طلبی یاران کربلا را نمونه مثالی عدالت و برابریخواهی میداند و غیر آن را پا در رکاب باد گذاشتن میشمارد.
قهار عاصی به اتفاق نظر همه اهل ادبیات، مردمیترین شاعر معاصر افغانستان است. شاعری بزرگ که شکلی خاص از شعر به شیوه خود را به یادگار گذاشت. غزل_حماسه، بهترین نام بر شعرهای اوست. شعرهایی ظاهراً عاشقانه مثل بادها میآیند و نامه یک سرباز، ظاهراً ساختاری عاشقانه دارند و مکتوب شوقی برای معشوقند، اما در لابلای نامه حکایت مرگ و اندوه و شهامت مردم در زمان جنگ است.
شعر عاصی زلال، باشکوه و طبیعیست بعضی از آنها هنوز بعد از سالها ورد زبان مردمند:
به هندوکش روم قرآن بخوانم
سرود ملت افغان بخوانم
برای ملت آواره خود
دوبیتی های سرگردان بخوانم
یا مثلاً شعرهایی از او را که اساتید آواز، روایتی موسیقیایی دادهاند.
خیال من
یقین من
جناب کفر و دین من
به خانه خانه رستمی
به خانه خانه آرشی
برای روز امتحان
دلاوری کمان کشی
که درباره حماسههای مردم است و چون سرودی ملی در روزهای تلخ و غمناک، پناه دل مردم و امان خاطر شان بوده است.
از زاویهای دیگر، شاید او را تنها شاعر صاحب امضای افغانستان بشود حساب کرد، در شعر او طبیعت اطراف افغانستان، روستاها، درخت و رود و کوه با خصایل فتوت و پهلوانی و مدارای و کرم آمیخته است.
درین غزل که او به شهدای کربلا تقدیم کرده، مرد را جدا از جنسیت به جای فتی و کاکه گرفته است. این شعر در زمان اوج قدرت حکومت کمونیستی سروده شده و روزگاری که تب چپ، جریان غالب روشنفکری جهانی بوده است، عاصی عدالتطلبی یاران کربلا را نمونه مثالی عدالت و برابری خواهی میداند و غیر آن را پا در رکاب باد گذاشتن میشمارد. باد، هوا و وهم است، باد، زودگذر و نا استوارست اما آزادگی و عدالتی که از کربلا به یادگار مانده، به نظر شاعر جاودانه و همیشه قابل الهام گرفتن برای هر مبارزهای است.
تا ریخت خون مرد به دامان کربلا
تا ریخت خون مرد به دامان کربلا
سجاده شد زمین و بیابان کربلا
بر مسلمین طلیعه نو باز شد ز حق
در رهگذار تشنه میدان کربلا
خون پیمبر است که گلگونه کرده است
خاک سیاه و خار مغیلان کربلا
الگوی زندگیست و راه مقاومت
طرح قیام آل مسلمان کربلا
آنک حضور شمر که بر باد میرود
بر پیشگاه سید و سلطان کربلا
تاریخ را عدالت احمد شکفتن است
هنگامه قیامت طوفان کربلا
پا در رکاب باد چه میبندی ای رفیق!
پر باز کن به دولت ایمان کربلا
آزادگیست آن چه که تسجیل میشود
بر برگ برگ دفتر و دیوان کربلا