آخرین اخباراجتماعادبیاتاسلایدشوافغانستانفرهنگ و دانش

آیینه کربلا

ویژه محرم- بخش هفتم- رضا محمدی- شاعر
او واقعه کربلا را مقامی عاشقانه از عرفان می‌خواند. جایی که عاشقان، باید در آخرین مرحله سلوک از جان بگذرند. اما از جان گذشتن آنان، برای دیدن آنسوی پرده و وصال به دریای جان است، دنیا برای عاشق الهی، زندانی تنگ و دلگیر است

یکی از شاهکارهای تاریخ مرثیه سرایی، مرثیه مبسوط عمان سامانی‌ست، شاعری شگفت که از دیگر اشعار او زیاد در دست نیست. جز چند قصیده که با شیوه عرفانی نوشته شده و کتاب گنجینة الاسرار، که روضةالشهدای یاران کربلا ست.
نیاکان او همه از دری سرایان، پارسی‌گویان و آذری سرایان اعصار خود بوده‌اند، پدرش میرزا عبدلله متخلص به «ذره» مؤلف «جامع الانساب» و جدش میرزا عبدالواهاب سامانی متخلص به«قطره» و عمویش میرزا لطف‌لله متخلص به «دریا» همگی از شاعران عهد ناصری بوده‌اند که در دانش‌های دیگر نیز دستی داشته‌اند. میرزا نورالله همانند بسیاری از نیاکان خود در سلک تصوف و عرفان بود، در حلقه ارادتمندان سعادت‌علی‌شاه اصفهانی مشهور به طاووس العرفا و جانشین وی ملا سلطان محمّد گنابادی سلطان‌علی‌شاه از اقطاب سلسله صوفیه نعمت‌اللهیه بود.
کتاب گنجینه نیز با همین منش نوشته شده، او واقعه کربلا را مقامی عاشقانه از عرفان می‌خواند. جایی که عاشقان، باید در آخرین مرحله سلوک از جان بگذرند. اما از جان گذشتن آنان، برای دیدن آنسوی پرده و وصال به دریای جان است، دنیا برای عاشق الهی، زندانی تنگ و دلگیر است. راهی برای سلوک است و آخر این سلوک، جانبازی‌ست. فنا و بعد بقای در خدا شدن است. او تاریخ همه اولیاء را گواه می‌گیرد که چگونه هر رسول و ولی، مقامی ازین سلوک را پیموده و پرده‌ای از راز را آشکار کرده است. او شرح همه داستان کربلا را با بیانی صوفیانه بازگو می‌کند، از طفل شیرخوار تا «حر بن یزید» که از لشکر یزید جدا شد و به صف شهدا پیوست.
شروع داستان با این ابیات است:
کیست این پنهان مرا در جان و تن
کز درون من همی‌گوید سخن
این که گوید از لب من راز کیست
بشنوید این صاحب آواز کیست؟
و شعر خود را به نحوی الهام غیب و فرشته شعر می داند، باقی کل این کتاب، خالی از فایده و لطف نیست، ما بخشی میانی از کتاب را برگزیده‌ایم اما با جستجوی هر بیت آن می‌توان به همه کتاب در اینترنت دست یافت.
رجوع به مطلب و بیان حال آن طالب و مطلوب حضرت رب اعنی شیرازه‌ دفتر توحید و دروازه‌ کشور تجرید و تفرید سراندازان را رئیس و سالار، پاکبازان را انیس و غمخوار، سید جن و بشر، سر حلقه‌ اولیائی حشر: مولی الموالی سیدالکونین ابی عبدالله الحسین صلوات اللّه علیه و اصحابه و ورود آن حضرت به صحرای کربلا و هجوم و ازدحام کرب وبلا:
گوید او چون باده خواران الست
هر یک اندر وقت خود گشتند مست
ز انبیا و اولیا، از خاص و عام
عهد هر یک شد به عهد خود تمام
نوبت ساقی سرمستان رسید
آنکه بدپا تا بسرمست، آن رسید
آنکه بد منظور ساقی هست شد
و آنکه گل از دست برد، از دست شد
گرم شد بازار عشق ذوفنون
بوالعجب عشقی، جنون اندر جنوب
خیره شد تقوی و زیبایی بهم
پنجه زد درد و شکیبایی بهم
سوختن با ساختن آمد قرین
گشت محنت با تحمل، همنشین
زجر و سازش متحد شد، درد و صبر
نور و ظلمت متفق شد، ماه و ابر
عیش و غم مدغم شد و تریاق و زهر
مهر و کین توأم شد و اشفاق و قهر
ناز معشوق و نیاز عاشقی
جور عذرا و رضای وامقی
عشق، ملک قابلیت دید صاف
نزهت از قافش گرفته تا بقاف
از بساط آن، فضایش بیشتر
جای دارد هرچه آید، پیشتر
گفت اینک آمدم من ای کیا
گفت از جان آرزومندم بیا
گفت بنگر، بر ز دستم آستین
گفت منهم برزدم دامان، ببین
لاجرم زد خیمه عشق بی قرین
در فضای ملک آن عشق آفرین
بی قرینی با قرین شد، همقران
لامکانی را، مکان شد لامکان
کرد بروی باز، درهای بلا
تا کشانیدش بدشت کربلا
داد مستان شقاوت را خبر
کاینک آمد آن حریف در بدر
نک نمایید آید آنچ از دستتان
می‌رود فرصت، بنازم شستتان
سرکشید از چار جانب فوج فوج
لشکر غم، همچنان کز بحر، موج
یافت چون سرخیل مخموران خبر
کز خمار باده آید درد سر
خواند یکسر همرهان خویش را
خواست هم بیگانه و هم خویش را
گفتشان ای مردم دنیا طلب
اهل مصر و کوفه و شام و حلب
مغزتان را شور شهوت غالبست
نفستان، جاه و ریاست طالبست
ای اسیران قضا؛ در این سفر
غیر تسلیم و رضا، این المفر؟
همره مارا هوای خانه نیست
هرکه جست از سوختن، پروانه نیست
نیست در این راه غیر از تیر و تیغ
گومیا، هر کس ز جان دارد دریغ
جای پا باید بسر بشتافتن
نیست شرط راه، رو برتافتن

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا