رهبران ناراضی مجاهدین كه بخش عمده دولت را تشكیل میدادند، اکنون دست به هم دادهاند و اینبار سخن نه از اپوزسیون قانونی كه فغان از دست قانون است. و از قدیم گفتهاند «فتنه برخیزد چو بنشیند دو عاصی پیش هم.» رهبران جهادی هم امروزه عاصی شدهاند. جنرال دوستم كه هنوز محبوبیت زیادی میان ترکتباران افغانستان دارد و جنگهای شجاعانه او با طالبان در این دو سال او را به افسانهای محبوب بدل ساخته بود و بعد از یك كمینمرگ مرموز معجزهآسا به در جسته بود، حالا در قسطنطیه تاریخی، میزبان دو رهبر بزرگ و پرنفوذ سیاسی- جهادی قرار دارد. آقای محقق، رهبر حزب وحدت و معروفترین فرمانده جنگی هزارهها كه به تازهگی گفته است «كاسه صبرش لبریز شده» و با بیان اینكه نگاه حکومت به اقوام غیرپشتون طوریست که گویا آنها مرتکب «جرایم سنگین» شده باشد، اولین مهمان قسطنطنیه بود. بعد آقای عطا محمد نور، كه امروزه یکی از چهرههای قدرتمند و پرنفوذ در حوزه فارسیزبانان افغانستان محسوب میشود و به «امپراتور شمال» معروف است، چند ساعت بعد به این جمع عصبانی پیوست. این سه رهبر به اضافه صلاحالدین ربانی، رییس حزب جمعیت و وزیر امور خارجه حكومت از دیگر مهمانان این طوفان آتش شدند. همه عاصی همه معترض و خشمگین و همه در سیم آخر به هم رسیدهاند تا فلك را سقف بشكافند و طرحی نو در اندازند. این گروه صاحب بالاترین آرای انتخاباتی و مجرب به تجربه جنگ و محكم به پشتوانه میلیونها آدماند. دوستم كه تكت رای رییسجمهور بود، خود را مسموم خیانتی تلخ حس میكند. محقق كه مثل دوستم بخش عمده رای عبدالله را كمایی كرده بود، در حاشیه مطرودی رها شده، در حالیكه وزیر تحت حمایتاش، بیمحكمه از كار بركنار شده و دو معین تیمش هم خانهنشیناند. همانطور كه هجده ازبیك وفادار به جنرال یكباره از حكومت سبكدوش شدند و بالاخره عطا محمد نور كه از بيكفايتي رفيق ديروزش( داكتر عبدالله) و يكهتازيهاي ارگ به فغان آمده است، حالا با دیگر یاران شمشیرهایشان را از نیام كشیدهاند.
باید یادآور شد که هركدام قبل از این نیز بارها با یکدیگر همراه شدهاند، اما به زودی از هم فاصله گرفتند. در سرزمینی كه خیانت جزوی از روحش است، اینها نیز هریك خاینانی در آستین دارند، وقتی در انگلیس، بوریس جانسون توسط نزدیكترین یارش فروخته شد، در افغانستان كه تاریخی از خیانت را به دوش میكشد، این چهرههای سیاسی نیز از خود و نزدیكان و متحدان قدیمیشان ایمن نیستند. یارانی كه به ثمن بخس برادر خود را هم میفروشند. از طرفی از میان پشتونها هم آن ها متحدانی مجد دارند مثل رحمتالله نبیل، رییس پیشین امنیت ملی كه در میان توده افغانها هنوز هم بسیار محبوب است، به اضافه پادشاه شرق افغانستان، ظاهر قدیر كه تهدید به ایجاد حكومتی موازی كرده است.
حكومت اما درین میانه گیج است. با موزاییكی از صاحب قدرتانی كه به شدت با هم در رقابتاند. هر روزه میلیونها دالر پول سیاه، اربابان قدرت را به هم بدبین ساخته، آنها اگر بتوانند در این تهدید مشترك با هم متحد شوند كه بعید است؛ تازه فاز دوم بازی شروع میشود. بعید به نظر میرسد که حکومت با وعده و وعید «رهبران عاصی» را راضی كند، آنها به جای چند چوكی و بخشی از پول همه چوكیها و همه پول را در دسترس میبینند. دیگر دشوار است که حربههای قدیمی درین بازی كارگر واقع شود. از طرفی هر بخش قدرت این تهدید را فرصتی برای زدن دیگری میداند. مثل حكومت شاه زمان و برادران فتح محمد خان كه جنگ برادران، سلسله ابدالی را به آل یحیی داد. این تجربه بارها و بارها درین سرزمین تكرار شده است. رهبران شمال هم رهبران صد سال قبل نیستند كه از حكومت آزادی عیش ز نوششان را ضمانت بگیرند. عطا محمد نور به عنوان آدم محوری این جمع، به طور مطلق رهبری با سلامت اخلاقی است، نه اهل سگجنگی و بچهبازی است و نه اهل عیاشی با زن و شراب، بنابر این، رخنه به روان او برای هر دشمنی بسیار دشوار است.
درین طرف ماجرا اما، رییسجمهور غنی است با یکسره برنامهها و همچنان سری پُر سودا. او نیز رهبری با سلامت اخلاقی و جدی است. یك تحصیلكرده مدرسه امریكایی با زنی لبنانی كه بسیار بر او تاثیرگذارست، اما او جز همین همسر دیگر هیچ آدم مجرب و قابل اعتمادی در اطرافش ندارد. گروهی از جوانان نامجو و پرآرزو همه تیم و امید او هستند.گروهی از اینها حتی نام ولایتهای افغانستان را نمیدانند. در عوض مشتی رند، در اطراف او مجال عیاری یافتهاند.
مردی كه میتوانست بهترین ريیسجمهور تاریخ افغانستان باشد و زیربناهای ویران این مملكت را با برنامههای مهماش اعمار كند، حالا در شطرنج سیاست آچمز شده است. رییسجمهوری كه پس از كسب قدرت نام فامیلیاش را معدوم كرد، تا برای همه باشد، اما حالا متهم به قومپرستی است. مردی كه راه تجارت افغانستان را با جهان هموار كرد، حالا زیر فشار ملتی است كه از فقر میتركند. تكنوكراتی كه رابطه مرده با كشورهای مختلف را رابطهای مفید كرد، حالا در رقابت بین آنها گیركرده است. اكادمیسینی كه میخواست تغییر نسل سیاسی را سبب شود، حالا تنهای تنها مانده و بالاخره مردمشناسی كه سی سال ادبیات و تاریخ افغانستان را زیر و رو كرد، اینک از مردم دور افتاده است… او مشاورانی دروغگو داشت كه همهچیز را به او وارونه جلوه میدادند. همكارانی كه كارشكن بودند و خیالی خوش از وطنی كه در حال اضمحلال است، در سر داشتند. رییسجمهور شاید مقصر نباشد، اما مقصر است. مثل ماجرای مروان كه خلیفه با برنامه را به قتلگاه خشم مردم برد. او مروانهای ناشناسی در اطرافش دارد و بعد جنتلمنی مثل داكتر عبدالله و مغز متفكر پركاری مثل اتمر هر سه در معرض این قتلگاه وهم و نفرت جا خوش کردهاند. در این روزها تنها میتوان دعا كرد چون كار از دست هیچكس ساخته نیست.
رضا محمدی – خبرگزاری دید