ارتش و دولت در آسیای مرکزی؛ از ارتش سرخ تا استقلال
توجه به تروریزم و اسلام به این معنا بوده که منطقه مورد توجه قدرتهای اصلی، به ویژه ایالات متحده قرار گرفته است. علاقه استراتژیک به آسیای میانه، فقط نتیجه گسترش طالبان نبود، بلکه تمایل به تضعیف روسیه و نزدیک شدن به چین بود.
اریکا مارات یکی از عالیترین دانشمندان امریکایی متخصص در حوزه سیاست آسیای میانه است. وی تحلیلهای بیشماری از تحولات سیاسی ارائه کرده است؛ چنانچه توسط اتاقهای فکر و بنیادهای امریکایی پیشکش شده است. در این کتاب، مارات بر نقش ارتش در ساختن روندهای مملکتی در کشورهای معاصر آسیای میانه تمرکز میکند. این کتاب، چشمانداز گستردهای از ارتشهای آسیای میانه را ارائه میدهد، برخی دادههای اصلی و منابع تألیفی (کتاب، گزارش به زبان روسی و انگلیسی و غیره) قبلاً منتشر شده است. وی مصاحبههای مختلفی با سیاستگذاران، سربازان کهنهکار، سیاستمداران، متخصصان و افسران ارتش درگیر و مربوط به منطقه انجام داده است.
در بسیاری از نظریههای کشوری، ارتش کلید اصلی حاکمیت محسوب میشود. نویسنده با نگاهی به روند ایجاد ارتش، تأثیر حاکمیت ملی را در جمهوریهای پس از اتحاد جماهیر شوروی آسیای مرکزی بررسی میکند. او برای تأکید بر اهمیت میراث اتحاد جماهیر شوروی، دو کشور را با هم مقایسه میکند: تاجیکستان و ازبیکستان. در تاجیکستان، درگیری مسلحانه با پیامدهای منطقهای رخ داد که مشکلات در تخصیص منابع نظامی موجود را نشان میدهد. لشکر دوصد و یکم که در زمان شوری ایجاد شد و در تاجیکستان مستقر شد، تحت کنترول روسیه باقی ماند. دولت تاجیکستان بدون داشتن نیروی نظامی برای فرماندهی، قادر به پایان دادن به درگیری نبود. در همین حال، هم ازبیکستان و هم قزاقستان نیروی نظامی اتحاد جماهیر شوروی مستقر در سرزمین شان را به میراث بردند که به آنها اجازه میدهد تا با منابع بیثباتی سیاسی برخورد کنند. قزاقستان حتی یک زیرساخت هستهای داشت، اما به سرعت از ایده تبدیل شدن به یک قدرت هستهای جدید جهانی منصرف شد و زرادخانه خود را به روسیه تحویل داد.
در فصل اول، مروری بر اهمیت این میراث تاریخی ارائه شده است. نخست، نویسنده نقش اصلی را که ارتش شوروی در ساخت هویت اتحاد جماهیر شوروی ایفا کرده است، برجسته میکند. در جامعه شوروی، ارتش سرخ در ساختن ضمیر مشترک مؤثر بود. برای ارتش تزار، تاشکند تبدیل به مرکزی شد که بتواند با نفوذ انگلیس مبارزه کند و شورشهای محلی را خنثی کند. ارتش نیز اولین نهادی بود که در منطقه حضور داشت. این امر به طور اجتنابناپذیر بر نقشش در تعیین این که آیا نهادهای دیگر نیز در این جوامع ایجاد شده بود یا خیر، تأثیر داشت. ارتش تحرک اجتماعی را تسهیل کرده و قهرمانان محلی ارتش سرخ را قادر میسازد تا ظهور کنند. به ویژه، نویسنده عنوان میکند که چگونه خاطرات جنگ جهانی دوم و اشغال افغانستان، جوامع موجود را متأثر میکند.
فصل دوم احتمالاً اصلیترین است و به لطف یک خاطره مشترک نسبتاً دوامدار که توسط انجمنهای سربازان کهنهکار ایجاد شده است، به تداوم روابط در منطقه پس از شوروی میپردازد. اهمیت سربازان کهنهکار یادآور مشارکت آسیای میانه در از بین بردن نازیزم است. سربازانی که در جنگ افغانستان مبارزه کردهاند نیز دوست دارند قهرمان پنداشته شوند. برخی خاطرات خود را مرور میکنند و مشارکت خود را در افغانستان به عنوان ادامه جنگ جهانی علیه اسلام مطرح میکنند. با این حال، بخش افغانستان نسبتاً نامحبوب باقی میماند زیرا این بخش یکی از نخستین نشانههایی بود که اتحاد جماهیر شوری در حال از دست دادن قدرتش بود. از سال ۱۹۸۵ به بعد، جنگ در حالی که تعداد زیادی از سربازان کشته شدند، پشتیبانی خود را از دست داد. برای شهروندان، جنگ از نظر جغرافیایی دور و با سودمندی محدود پنداشته میشد. طبق آمار رسمی، ۱۵ هزار نفر جان باختند، گرچه احتمالاً تلفات واقعی بسیار بیشتر بود. اریکا مارات یک سلسله مصاحبهها را با سربازان کهنهکار انجام داده است و اهمیت ماندگار انجمنهای ایثارگران فراملی را برجسته میکند. دیدگاههای سربازان کهنهکار از جنگ با آنچه در این زمینه نوشته شده، مغایر است. کسانی که در جنگ افغانستان شرکت کردهاند، برتری ارتش سرخ را تأیید میکنند. شبکه اجتماع سربازان کهنهکار شور و اشتیاق هویت مشترک را نشان میدهد که فراتر از ایدئولوژی است. با توجه به بیتفاوت بودن جمعیت عمومی، افراد درگیر در جنگ بدون در نظر گرفتن پیشینه قومی، احساس همبستگی دارند.
نویسنده در ادامه، توضیحات مفصلی از تحولات جاری قوای مسلح منطقه، کشور به کشور ارائه میدهد. این امر شامل چشماندازی از قوانین موجود و اصلاحات بنیادی در هر کشور است. تمام کشورها به طور قابل توجهی روی قوای مسلح سرمایهگذاری کردهاند. حتی جمهوری کوچک قرقیزستان، پس از رو به رو شدن با یک شورش مسلحانه توسط یک جنبش اسلامی فراملی (جنبش اسلامی ازبیکستان) روی مسائل امنیتی سرمایهگذاری میکند.
دفاع ملی نیز از طریق توافقنامههای همکاری ساخته میشود. پس از فروپاشی ساختارهای نظامی اتحاد جماهیر شوروی، مسكو در ایجاد یک دیدگاه جمعی جدید از امنیت در منطقه پسا-اتحاد جماهیر موثر است. این امر در سازمان پیمان امنیت جمعی مشهود است. تلاشهای گسترده برای همکاری با ناتو در قالب «مشارکت برای صلح» نیز آغاز میشود. علاوه بر این، سازمان امنیت و همکاری اروپا در زمینه مسائل مربوط به خلع سلاح، مشاورههای تخصصی ارائه داد. با این حال، به نظر میرسید همکاریها بین کشورهای آسیای مرکزی بدون وساطت بینالمللی در بُنبست بوده است. از اوایل دهه ۲۰۰۰ به بعد، با قدرت گرفتن سازمان همکاریهای شانگهای، شکل دیگری از اتحاد آغاز شد. این امر تلاشهای همکاری بین چین، روسیه و کشورهای آسیای میانه را تقویت کرد. سازمان پیمان امنیت جمعی و سازمان همکاریهای شانگهای اهمیت حفظ روابط با روسیه را نشان میدهد. با این حال، توافقنامههای دیگر، تمایل آشکار به آزادی را نشان میدهد.
تکثیر توافقنامهها بیانگر موقعیتهای پیچیده جغرافیایی این کشورها است. اریکا مارات نمونه ناتو را پس از ده سال تلاش برای همکاری، تجزیه و تحلیل میکند. «مشارکت برای صلح» به عنوان راهی برای تقویت حاکمیت این کشورها دیده شده که باعث تضعیف روسیه میشود. تلاش برای ایجاد سپاه صلح در آسیای میانه برای به حداقل رساندن وابستگی به روسیه ناکام بوده است. مارات همچنین از روشهای بیشماری که جمهوریهای شوروی سابق از اقدامات قانونی روسیه تقلید کردهاند، یاد میکند. آنها همواره هنگام اتخاذ اصلاحات به روسیه میبینند. روابطی که این کشورها را با قدرتهای سابق پیوند میدهد، پیچیده است و فقط با پایان یافتن سلطهپذیری اجباری مشخص نمیشود؛ همانطور که پس گرفتن استقلال، اغلب از آنها شنیده میشود.
اریکا مارت همچنان اهمیت آسیای میانه را پس از ۱۱ سپتمبر برجسته میسازد. توجه به تروریزم و اسلام به این معنا بوده که منطقه مورد توجه قدرتهای اصلی، به ویژه ایالات متحده قرار گرفته است. علاقه استراتژیک به آسیای میانه، فقط نتیجه گسترش طالبان نبود، بلکه تمایل به تضعیف روسیه و نزدیک شدن به چین بود.
در آسیای میانه، لفاظی جهانی علیه اسلام به برخی دولتها و نیروهای مسلح دلیل موجهی برای اجرای نظم اجتماعی و سیاسی داد. این تخصیص محلی میتواند یک موضوع جالب برای مطالعه بیشتر باشد. این امر راه را برای پایگاههای نظامی در قرقیزستان (ماناس، بیشکک) و ازبیکستان (قرشی) هموار کرد. از وضعیت نظامی همچنین برای توجیه سیاستهای سخت برای سرکوب هرگونه مخالفت در سایر کشورها، به ویژه ازبیکستان استفاده شده است.
علاوه بر این، اریکا مارات روابط بین نیروهای مسلح و نخبگان ملی را بررسی میکند. عواملی مانند نامزدی سیاسی و روابط بین سرویسهای امنیتی نشاندهنده بازی قدرت سیاسی در این جوامع (خصوصاً در رابطه با دستهگرایی منطقهای) است. استراتژیهای نظامی بر روابط بین کشورهای همسایه تأثیر میگذارد. ارتش به یک وکتور اساسی برای گسترش ایدئولوژیهای ملی جدید مبتنی بر چشمانداز اصلاح شده گذشته تبدیل میشود. مارات اهمیت میراث ارتش را به عنوان منبع تمایز اجتماعی و تحرک اجتماعی برجسته میکند. ارتش با تبلیغ افسران از کشورهای خاص، ملیسازی میشوند و توسط یک نخبه سیاسی کنترول میشود. اکثر آنها همچنان به حفظ نیروی سربازی ادامه میدهند. با این حال، تفاوتهای اجتماعی بین جوانانی مطرح میشود که تلاش میکنند از خدمت نظامی معاف شوند و آنهایی که این کار را نمیکنند. این عامل به طور فزاینده جوامع روستایی یا حاشیهای را از نخبه سیاسی شهری که به دنبال معافی فرزندان شان از خدمت سربازی است، متمایز میسازد.
در حقیقت، ایجاد ارتش شاید به دلیل همین عوامل غیرنهادینه بودن، موضوع جالب تحقیق باشد. به عنوان مثال، جالب خواهد بود که دلایل ادامه حضور ارتش روسیه در مرز تاجیکستان و افغانستان را بررسی کنیم. اگرچه حضور مرزی مطمئناً برای جلوگیری از هجوم نیروهای خارجی مفید است، اما داد و ستد غیرقانونی، به ویژه در عرصه مواد مخدر و سلاح را تسهیل میکند. مثال تاجیکستان ممکن روشن کند که چگونه شبکههای سربازان شوروی سابق توانستند از بازسازی ارتش در چهارچوب قاچاق بینالمللی سود ببرند و نه فقط از لحاظ افتخارات به دستآمده ارتش.
به همین منوال، مرز چین و قرقیزستان که تا اواخر دهه ۱۹۹۰ توسط یک مقام نظامی روسیه کنترول میشد، یکی دیگر از مناطق جالب مورد مطالعه است. دو دلیل برای این امر وجود دارد. در مرحله اول، این امر به دانش ما در مورد نقش ارتش در «پرسترويكا» و ساعات اولیه استقلال، به ویژه در مورد توسعه اقتصادهای جدید كمک میكند. ثانیاً، این امر درک بهتری از این میراث مهم به وجود میآورد که امروزه روی این که چگونه قوای مسلح نقش خود را درک میکند، تأثیر دارد. بازیهای قدرت نیز در داخل نیروهای مسلح انجام میشود، همانطور که در طبقهبندی اجتماعی و اقتصادی مشاهده میشود، ارتباط چندانی با نقش رسمی ارتش ندارد. فعالیتهای غیرنظامی سربازان میتواند یک بخش مورد مطالعه باشد. یک مثال، استفاده خصوصی افسران از سربازان به عنوان نیروی امنیتی یا کاری است. مورد دیگر، توسعه فعالیتهای مختلف قاچاق، در عرصه الکول، مواد مخدر و اسلحه است. با وجود رقابت آشکار آنها، بدیهی است که اعضای نیروهای مسلح مستقر در نزدیک مرزهای «بسته» (مانند مرز قرقیزستان و ازبیکستان) در ایجاد روابط اقتصادی و توسعه فعالیتهای قاچاق فراملی نقش دارند. با این وجود، موانع عملی بسیاری برای انجام چنین تحقیقاتی وجود دارد.
این کتاب، چشمانداز گستردهای از اطلاعات ارائه میدهد و یک کتابچه راهنمای کامل از ارتش در منطقه است. اما کار اریکا مارات به دو دلیل بسیار جالب است: نخست، این کتاب اهمیت میراث را در ایجاد قوای مسلح جدید بیان میکند. دوم، وابستگی زیاد تلاشهای همکاریهای بینالمللی را نشان میدهد. ماهیت پایدار برخی شیوهها فراتر از حوزه نظامی است و تلاشها برای همکاری تضادهایی را برجسته میسازد که برخی از کشورها برای مقابله با آنها نیاز فوری خواهد داشت. بنابراین، این کتاب مفهوم کلی را از تجربه پسا-استعمار در این منطقه ارائه و مقایسه با سایر قوای مسلح پسا-استعمار را ترغیب و تشویق میکند.