آخرین اخبارافغانستانتحلیلجهانسیاست

از ویتنام تا افغانستان؛ آیا چیزی تغییر کرده است

عامل دیگری که امریکا در هر دو جنگ اشتباه محاسبه کرد، این بود که آن ها می توانند ارتش های محلی را ایجاد کرده تا با مبارزان آزادی به نیابت از آن ها بجنگند؛ ارتش جمهوری ویتنام (ARVN) در ویتنام و ارتش ملی افغانستان (ANA) در افغانستان.


مقایسه‌هایی بین جنگ‌های ویتنام و افغانستان شده، اما از دید قربانیان آن خیلی کم صورت گرفته است. آن هایی که زندگی از بین رفته شان زیر سایه ضخیم رسانه‌ها نامرئی باقی مانده و برای کسانی هم هیچ امید برای پیش رفت، به جز ترس دیوانه‌وار نیست.
چگونه آن ها بدبختی شان را در بحبوحه اعمال تحمیلی متکبرانه و بی پایان بیگانه ها ارزیابی کنند؟
مقایسه افغانستان و ویتنام نباید تنها از این نگاه که ایالات متحده چقدر در هر دو جنگ از دست داده، ارزیابی شود، بلکه باید درک شود که با چنین تلفات بزرگ انسانی و رنج مردم چه دستاورد کمی داشته و یا شاید هم هیچ نداشته است!
ایالات متحده ده سال پس از بمب گذاری های هیروشیما و ناگازاکی در جنگ جهانی دوم و پنج سال پس از جنگ کوریا وارد ویتنام شد.
در کوریا، ایالات متحده به طور متوسط در هر روز ۸۰۰ تُن، به شمول بیش از ۳۲ هزار تُن ناپالم (بمب آتش‌زا) انداخته است. این جنگ ۲ و نیم میلیون تلفات را در هر دو طرف درپی داشت و جنرال «امّیت او دونل» به دستور واشنگتن پنج شهر کوریای شمالی را در آتش سوختاند. با این خون در وجدان شان، ایالات متحده تصمیم گرفت در ویتنام مداخله کند. با نزدیک به نیم میلیون امریکایی، آمار و ارقام از ویتنام واقعاً دل‌خراش است. هواپیماهای ایالات متحده هشت میلیون تُن بمب را در ویتنام جنوبی انداخت – سه برابر بیشتر از آن چیزی که در کل جنگ جهانی دوم استفاده شده است. استفاده از ناپالم و عامل نارنجی، تمام طبیعت زیبای ویتنام جنوبی را نابود کرد. سه میلیون ویتنامی در پرهزینه ترین جنگ، زندگی خود را از دست دادند و در آن زمان بیش از ۱۴۰ میلیارد دالر هزینه کردند که در نهایت شکست خوردند. مانند این می ماند که انسانیت از دالر خود برای کشتن انسانیت استفاده کند!
نخست، جنگ ویتنام برای شکست «کمونیزم» بود که طبق «تئوری دومینی» رییس جمهور «آیزنهاور»، اگر ویتنام سقوط کند، تمام آسیای جنوب شرقی را فرا خواهد گرفت – درحالی که هدف اصلی کنترول دوباره املاک مستعمراتی «ایندوچینا» فرانسه بود که مانند مستعمرات دیگر بعد از جنگ جهانی دوم از دست می رفت. با این الگو، ایالات متحده دو دشمن را در افغانستان ایجاد کرد. اول، معاونیت «تروریزم اسلامی» که هدفش نابود کردن شیوه زندگی غرب بود. دوم، طالبان که آن را به عنوان «رژیم شریعت استبدادی» به ویژه تبعیض علیه زنان، نشان داد.
ایالات متحده در هر دو جنگ متعهد شد تا سعادت دمکراسی را به مردم تحت استبداد دو کشور اعطا کند.
با این همه، اولین کاری که امریکا در هردو کشور انجام داد، این بود که یک نفاق دایمی را تضمین کند تا منجر به جنگ طولانی مدت شود. ویتنام به دو بخش شمال و جنوب تقسیم شده بود، با یک رژیم دست نشانده ضد کمونیست ها، «کاتولیک نگو دین دویم» که دو هفته قبل از این که به عنوان نخست وزیر در جنوب گماشته شود، از ایالات متحده به آن‌جا آورده شد. دوباره، آیا این شبیه انتخاب حامد کرزی نیست که در دسمبر ۲۰۰۱ میلادی طی توافقنامه بن در آلمان به عنوان رییس دولت موقت افغانستان انتخاب شد، قبل از این که در افغانستان گماشته شود. کرزی از اتحاد شمال در مقابل طالبان حمایت کرد که تا آن زمان دو نهاد مشابه علیه نفوذ خارجی ها بودند. این تزریق رژیم غریبه، توسط اکثریت به عنوان بیگانه، دیده شد و نفاق ایجاد شد.
دوره دو جنگ نیز شبیه به هم است. «ویت کانگ ها» جنگ چریکی را با متوسل شدن به کمین، تله و تکتیک های محو شدن در میان جمعیت محلی، تونل ها و جنگلات، اعمال کرد.
این تکتیک ها باعث می شد که نیروهای ایالات متحده با دشمن مواجه نشوند و آن ها را مجبور می کرد متوسل به کشتار جمعی شوند. سربازان امریکایی یک سری ماموریت های «جستجو و نابود کردن» را انجام دادند، جایی که آن ها خطوط عرضه ویت‌کانگ‌ها را بمباران و تخریب کردند تا آنها را مجبور به مبارزه رو در رو کنند. در حالی که جنرال های امریکایی موفقیت خود را با تعداد مرگ و میر اندازه می گیرند. اما به رغم چنین تعداد تلفاتی عظیم، ویت کانگ ها تنها به این دلیل پیروز شد که این امر ادامه یافت؛ زیرا آن جا خانه آن ها بود و باید می ماندند، اما ایالات متحده دیر یا زود مجبور بودند آن جا را ترک کنند.

در افغانستان، طالبان در زمین های خشک و تپه ای پنهان می شوند و در مسیرها و مغاره های طبیعی که فقط برای قبیله های محلی آشنا است، عبور و مرور می کنند. اگر ایالات متحده از گذشته درس گرفته باشد که «جنگ های چریکی اگر شکست نخورد، برنده می شود و ارتش متعارف اگر برنده نشود، شکست خواهد خورد»، خیلی زود از افغانستان عقب نشینی می کند. اما ۱۷ سال جنگ و صرف بیش از یک تریلیون دالر، این جنگ به «مأموریت تنفرانگیز» برای ایالات متحده تبدیل شده است، در حالی که طالبان وقت خود را برای سازگاری با توانایی های پیش رفته دشمن می گذراند. براساس یک تحقیق در سال ۲۰۱۳، واحدهای طالبان کمین های پیچیده ای انجام می دادند که کنترول و نظم در آتش افروزی، تبدیل مکان جنگ، ترکیبی از تسلیحات، مانور، تکتیک ضد زره پوش، پوشش و استتار و دفاع را در عمق نشان می دهد.
همچنان، گفته می شود که قطعه سرخ طالبان فضای شبانه را که پیش از آن به عنوان یک منطقه ویژه نیروهای ایالات متحده شناخته شده بود، نیز تحت کنترول خود دارد.
ماموریت های «جستجو و نابود کردن» در ویتنام دقیقاً جایگزین ماموریت های «پاکسازی و تصفیوی» در افغانستان شده است.
این ها به خاطر احیای مجدد واکنش و تقویت عزم و اراده برای مبارزه با آن بسیار کمک می کنند. دشمن و ایالات متحده در تخیل خود شان چیزی شبیه به جدا شدن و نفرت از دیگران ایجاد کرده بودند که می توان آن را از مردم محلی جدا کرد، اما متاسفانه این مورد نبود، معلوم شد که طالبان پسران و برادران مردمی اند که برای تلفات خود سوگوار اند.
عامل دیگری که امریکا در هر دو جنگ اشتباه محاسبه کرد، این بود که آن ها می توانند ارتش های محلی را ایجاد کرده تا با مبارزان آزادی به نیابت از آن ها بجنگند؛ ارتش جمهوری ویتنام (ARVN) در ویتنام و ارتش ملی افغانستان (ANA) در افغانستان.
اما هیچ یک از این ارتش ها تا به حال به انعطاف پذیری مورد نیاز برای مبارزه با مردم خود و برای پیروزی یک اشغالگر خارجی دست نیافته اند و نه دولت های گماشته شده که به ظاهر کمک به ترویج دمکراسی را در پیش گرفته اند، قابل قبول بوده تا دمکراسی واقعی و یا بازسازی را به ارمغان آورند.
در حقیقت، چریک های ویت کانگ آن جنگ را به عنوان یک جنگ وجودی، جنگ اتحاد ملی و جنگ آزادی علیه اشغال‌گران می دیدند؛ این دقیقاً همان نگاهی است که افغان ها نسبت به طالبان دارند. طالبان طی سال های گذشته از آن تصویر خشن قبلی شان فاصله گرفتند، واقعیتی که در مقاله ۶۷ ملا محمد عمر رهبر طالبان، برای مبارزینش آمده که دستور داده بود از غیرنظامیان محافظت کنند. طالبان همچنان از سوزاندن مکاتب و یا مخالفت با کمپاین های صحی دست کشیده اند.
بنابراین، آیا امریکا از جنگ ویتنام آموخته است، یک تعداد هراس افکن انگشت شمار طی ۱۷ سال یک کشور را در بن بست قرار نمی دهد. امروز، برای رسیدن به نوعی صلح، ایالات متحده مجبور است با طالبان رو به رو شود – اما این رویکرد به ندرت صمیمانه است؛ زیرا ایالات متحده تلاش کرده تا میان بخش های طالبان نفاق ایجاد کند – این امر بیشتر آسیب رسان بوده است.
ایالات متحده باید درک کند که در نهایت باید برای به دست آوردن چیز کم، بیش تر مصرف کند و با صلح و صفا آنجا را ترک کند؛ زیرا حتی اگر قویترین نظامیان جهان را داشته باشد، در خانه شخص دیگری نشسته است.
منبع: اکسپرس تریبیون
نویسنده: انیلا شازاد
مترجم: میثم میرتمان

Related Articles

Back to top button