افغانستان و شکست امپراتوریها؛ اشغال افغانستان و دولت دست نشانده ببرک کارمل (۳۰)
بیشترین فرصت را شوروی در زمان ببرک کارمل در اختیار داشت. یعنی شش سال از دوران ده ساله اشغال افغانستان و حاکمیت شوروی بر افغانستان، در دوران ببرک کارمل بود
سید عطاءالله مهاجرانی
میتوان استراتژی شوروی در دوران اشغال افغانستان را از زاویهای دیگر نگریست. بدیهی است که این دیدگاه، مبتنی بر دکترین اشغال و انضمام افغانستان به اتحاد شوروی تعریف میشود. دولت شوروی در صدد بود، بر بنیاد نمونه شوروی یا جمهوریهای پانزدگانه شوروی، افغانستان را همانگونه شکل دهد. در این رویکرد نیاز به: دولت سازی، ملت سازی، ایدئولوژی سازی، حزب سازی و سازماندهی ارتش و نیروهای امنیتی بود.
این پنجگانه در حقیقت مسیر تحول افغانستان به عنوان کشور و ملت و نظام حکومتی، برای ادغام در شوروی بود. بیشترین فرصت را شوروی در زمان ببرک کارمل در اختیار داشت. یعنی شش سال از دوران دهساله اشغال افغانستان و حاکمیت شوروی بر افغانستان، در دوران ببرک کارمل بود. سرفصل آرزوهای شوروی، در نامه تهنیت لئونید برژنف که در روز ۲۷ دسمبر سال ۱۹۷۹، در روز اشغال و قتل حفیظ الله امین و انتصاب ببرک کارمل به عنوان رهبر جدید افغانستان فرستاده شده بود، تبیین شده است. در یک کلام: «ای بسا آرزو که خاک شده» حتی اگر آرزومند، ابرقدرت شوروی باشد و برای تحقق آرزوی خود، از لشکرکشی و اشغال یک کشور و هزینه میلیاردها دالر و کشته شدن جوانان و نظامیان خود و قتل عام یک ملت، پروایی نداشته باشد. ملتی را نابود و آواره کند، در نهایت به نتیجه دلخواه نمیرسد. استدلال و استنتاج ببرک کارمل در گفتوگو با مصطفی دانش در واقع تبیین کارنامه اشغال و دستاورد شوروی از سوی مهمترین مهره شوروی در افغانستان است.
در هر پنج ساحت، بازسازی و نوسازی افغانستان، دولت شوروی یا کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی به شکل مشخص کا گ ب/کی جی بی که در واقع مسئولیت اداره افغانستان را بر عهده داشت، دچار تناقضهای گوناگونی بودند. مهمترین تناقض، فاصله بسیار عمیق و گسترده بین واقعیت افغانستان، ملت افغانستان، ارتش افغانستان، حزب دموکراتیک خلق از سویی و از سوی دیگر پنداشت یا آرزوهایی بود که مقامات شوروی در ذهن خود میپروراندند. واقعیتها را چنان که دوست داشتند یا به مصلحت شوروی میپنداشتند یا گمان میکردند مسیر تحولات به همان سو خواهد انجامید، تفسیر و تحلیل میکردند. غافل از این که درّههای عمیق بین امر واقع و تصورات و آرزوها، روز به روز ژرف تر و گسترده تر میشد. افراد معتاد هنگامی که از ماده مخدر استفاده میکنند، وارد دنیای سبک و شادمانه و رؤیایی میشوند. در گوشه خرابهای چمباتمه زده، سرش مدام میافتد و گاه پیشانیاش به دیوار میخورد. لباسش ژنده و غبارآلود و کثیف است. ضعیف و بیمار است، اما در حال و هوای استفاده از ماده مخدر، خود را در جهانی دیگر احساس میکند. تا اینکه از آن مرحله به هوش آید و خود را با واقعیت روبرو ببیند. سرمستی ناشی از قدرت، عمیقتر از مستی شراب و مدهوشی مواد مخدر است.
اعلام عقب نشینی ارتش شوروی بعد از یک دهه اشغال در واقع زمانی بود، که واقعیت خود را با تمام هیبت و برّندگی بر خیال پردازی خام و آرزوی شیرین تحمیل کرد.
اگر از همین زاویه فاصله و یا عدم تناسب و انطباق واقعیتها و آرزوها یا امر واقع با آنچه دولت شوروی و یا دولت افغانستان میکوشید وانمود کند بیندیشیم، ریشههای بسیاری از بحرانها را میتوان شناسایی کرد. به عنوان نمونه، حفیظ الله امین دستور داد نور محمد ترهکی را که «رهبر» و « معلم» و الگوی خود به شمار میآورد، به همراه تمامی اعضای خانوادهاش، به قتل برسانند. اما خبر درگذشت ترهکی به گونهای دیگر در دهم اکتوبر اعلام شد:
ترهکی به دلیل بیماری درگذشت
کابل دهم اکتوبر، نور محمد ترهکی رییس سابق شورای انقلاب، دیروز صبح به خاطر بیماری وخیمی که داشت در گذشت، او مدتها بود که از این بیماری رنج میبرد. پیکر او دیروز در آرامگاه خانوادگیاش دفن شد. (۸۹)
البته خبرگزاری نووستی در مسکو مرگ ترهکی را جنایتی ابلهانه و در اثر ترور که با مسئولیت حفیظ الله امین انجام شده بود، تفسیر کرد. نشانهای از فاصله کودتای امین با منویات کا گ ب. بر اساس گزارش نووستی، ترهکی از نیمه سپتمبر ناپدید شده بود. یعنی توسط امین به زندان افتاده بود، یا در حبس خانگی بود. قبل از اعلام مرگ ترهکی، حفیظ الله امین در یک کنفرانس مطبوعاتی گفت، ترهکی سخت بیمار است و روزهای آخر عمرش را میگذرانَد، من داکتر نیستم که بگویم چند روز دیگر زنده میماند. (۹۰)
در نخستین قتل و برادر کشی تاریخ انسان به روایت تورات، وقتی خداوند از قائن ( قابیل) پرسید: « برادرت هابیل کجاست؟» گفت: « نمیدانم، مگر پاسبان برادرم هستم؟» (۹۲)
هر یک از این واقعهها، یعنی تناقضهای امر واقع با آنچه وانمود میشد که میتوان صدها نمونه را برشمرد، وقتی با هم جمع میشوند، نقش شکست را پدید میآورند. دیدهاید، در پازلهای هزار تکه، نقش هر تکه به تنهایی قابل شناسایی نیست، میبایست تکّهها در کنار هم قرار گیرند، یکدیگر را معنا کنند، تا سرانجام نقش اصلی پدیدار شود. نقش شکست امپراتوری شوروی در افغانستان، از جمله مهمترین تکهها یا عناصرش، رهبری سیاسی و حزبی افرادی مانند ترهکی و حفیظ الله امین و ببرک کارمل و محمد نجیب الله بوده است. با این افراد شوروی نه میتوانست دولت سازی کند و نه حزب سازی و نه ایدئولوژی سازی.