افغانستان و شکست امپراتوریها؛ امپراتوری امریکا(۴۳)
البته جنگ ویتنام یک شوک برای امریکا بود، اعتمادش را در ساخت یک دولت ملت و نیز اعتمادش را به توانایی استثنایی امریکا از دست داد
سید عطاءالله مهاجرانی
بدون شک نه تنها امریکا ابرقدرت است و مختصات یک امپراتوری بیسابقه در تاریخ کشورها و ملت ها را داراست، بلکه نمیتوان در تاریخ نمونهای همانند امریکا جستجو کرد. اتحاد جماهیر شوروی در طول تاریخ هفتاد سالهاش نتوانست در زمینه تولید علم (غیر از صنایع تسلیحاتی)، اثر گذاری بر فرهنگ جهانی و تعمیم سبک زندگی و اثر گذاری اجتماعی و فرهنگی، تولید ثروت و جذب سرمایههای مادی و معنوی جهان با امریکا رقابت کند. نهایتاً فروپاشید و به تاریخ پیوست. البته در اهداف، یعنی سلطه جهانی و بهره گیری از شعارهای انسانی و ظاهر فریب همانند بودند. یکی از عدالت سخن میگفت و دیگری از دموکراسی و هر دو از انگیزههای خیرخواهانه برای بهبود وضعیت کشور ها و ملت ها. هر دو در اشغال دیگر کشورها و اعمال اراده خود، همانند بودند. چنانکه در موضوع مورد بحث این کتاب یعنی افغانستان، شوروی و امریکا هر دو افغانستان را در جهت منافع و مصالح خویش اشغال کردند. دکترین برژنف که بر اساس آن، سه کشور مجارستان و چکوسلواکی و افغانستان اشغال شد، با دکترین جورج بوش دوم که عراق و افغانستان را اشغال کرد، تفاوت ماهوی ندارد. تفاوتها و یا تمایز در واژگان و صورتبندی است. مانند دو آشپز که از مواد مشابه هر کدام به سلیقه خویش غذایی با نامی متفاوت و رنگوبوی و طعمی متمایز، فراهم میکنند. هر دو به تعبیر قرآن مجید صفت طاغوت را داشته و دارند. انباشت قدرت و ثروت موجب افزون طلبی و اعمال اراده بر دیگر کشور ها و ملت میشد و میشود. طغیان با استغناء نسبت مستقیم پیدا میکند. كَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَىٰ * أَن رَّآهُ اسْتَغْنَىٰ ( العلق، ۶ و۷) حقا که انسان سرکشی میکند* همين كه خود را بىنياز پندارد.
ماوردی سه نکته مهم در باره چگونگی طغیان انسان، در تفسیر آیه بیان کرده است. یکم: طغیان نشانه گردن کشی و غرور است. دوم: نشانه تغییر منزلت است میخواهد از منزلتی فروتر به منزلتی فراتر با بهره گیری از قدرت، دست یابد. سوم، نشانه تجاوز طلبی است، تجاوز نسبت به حقوق دیگران انجام میشود، در این آیات، انسان در واقع به عنوان نمونه یا «سرنمون» مطرح شده است. به عنوان نهاد، نیز قرآن مجید چنین ماهیت افزون طلبانهای را برای جهنم بیان کرده است. هنگامی که به جهنم گفته میشود، آکنده شدی؟ میپرسد، باز هم هست! آیهای که مثل سایر شده است.(ق، ۳۰)
امپراتوری در واقع اوج طغیان انسان بر اثر حس استغنای واقعی یا توهمی اوست. افزون طلبی که مهار نمیشود. مگر همین حس افزون طلبی جهنمی شوروی و امریکا دست کم سه دهه زندگی را بر مردم افغانستان، تبدیل به زیست جهنمی نکرد؟ صدها هزار مردمی که کشته شدند، میلیونها انسانی که از خانه و زندگی خود برکنده و اواره شدند. صد ها هزار کودکی که از بیدارویی و کمبود مواد غذایی بیمار ماندند و در نوباوگی یا کودکی چشم بر زندگی بستند. اتحاد شوروی با شعار ساخت بهشت سوسیالیزم و عدالت اجتماعی و امریکا با شعار دموکراسی و آزادی و حقوق بشر، ثمره حضور و دستاوردشان غیر از زندگی جهنمی برای مردم افغانستان و ویران کردن ملک و ملت و کشتار و آوارگی مردم چه بوده است؟
تعبیر امپراتوری برای امریکا، از همان زمان استقلال جورج واشنگتن در سال ۱۷۸۳، سال استقلال امریکا از انگلستان مطرح شد. جورج واشنگتن کشور جدید را «امپراتوری در حال ظهور» نامید. تعبیر کودک امپراتوری را نیز به کار برد یا امپراتوری که در زمان استقلال دوران کودکی خود را میگذراند. (۶)
قرن بیستم و فرصت جنگهای جهانی به ویژه جنگ جهانی دوم، موجب شد که امریکا به عنوان امپراتوری و ابر قدرت شاخص ظهور پیدا کند، بخت و توانایی انگلستان تحلیل رفته بود و خورشیدی که در قلمرو حاکمیت بریتانیای کبیر غروب نمیکرد، غروب کرده بود. فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۰، زمین و زمان را برای یکه تازی امریکا به عنوان تنها ابرقدرت جهان بیشتر و بهتر فراهم کرد. گرچه در سه دهه گذشته با ارتقاء چین و روسیه و نیز هند، شاهد جهان چند قطبی هستیم. اما همچنان امریکاست که خود را رهبر جهان میداند و با ابزارهای مختلف از جمله تحریم، شرکتها و کشورها را تهدید میکند و دادگاه های امریکاییاند که شرکتها را به پرداخت جریمه های سنگین محکوم میکنند، امریکاست که کشور ها و شرکت ها و نهادهای قانونی و اشخاص را به بهانه یا دستاویز مبارزه با تروریزم در فهرست سیاه خود قرار میدهد. مثلاً سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را که رکن نیرومند حفظ امنیت ملی و منطقهای جمهوری اسلامی ایران است، به عنوان نهاد تروریستی در فهرست خود قرار میدهد و یا تصمییم میگیرد سردار قاسم سلیمانی قهرمان ملی ایران را به عنوان تروریست به همراه ابومهدی مهندس، قهرمان ملی عراق در مبارزه با داعش و همراهان آن دو را ترور میکند.
دقت در واژگان رؤسای جمهور مختلف امریکا، در زمان های مختلف نشان میدهد که همگی برای دخالت در امور کشورها و اشغال کشور ها و سرنگون کردن دولت های ملی، مثل دولت ملی داکتر محمد مصدق در کودتای ۲۸ مرداد/اسد ۱۳۳۲ در عملیات آژاکس که توسط سیا و انتلیجنت سرویس هدایت و مدیریت شده بود، از زبان خیر خواهی و کمک به مردمان همان کشورهای قربانی سخن گفتهاند.
«در جنگ فلیپین ویلیام مک کینیلی (۱۸۴۳-۱۹۰۱)، بیست و پنجمین رییس جهور امریکا، گفت: «ما برای اینکه به فلیپینیها آموزش بدهیم، به آن ها تعالی ببخشیم، آن ها را متمدن کنیم. با آنها میجنگیم».
توماس وودرو ویلسون( ۱۸۵۶- ۱۹۲۶) بیست و هشتمین رییس جمهور امریکا، ارتش امریکا را برای اشغال هائیتی و جمهوری دومینیکن و نیکاراگوئه فرستاد تا به جمهوری های امریکای لاتین یاد بدهد که در انتخابات فرد مناسبی را انتخاب کنند! در جنگ اول شرکت کرد تا جهان برای دموکراسی در امنیت باشد.
فرانکلین روزولت (۱۸۸۲-۱۹۴۵) سی و دومین رییس جمهور امریکا در اشغال آلمان و جاپان در جنگ جهانی دوم همین نظر را داشت، گویی دانههای دموکراسی در سرزمین اشغال شده میروید…
البته جنگ ویتنام یک شوک برای امریکا بود، اعتمادش را در ساخت یک دولت ملت و نیز اعتمادش را به توانایی استثنایی امریکا از دست داد.
امریکا از سال ۱۹۷۵، یعنی بعد از شکست در ویتنام و گریز تاریخی گراهام اندرسون مارتین ( ۱۹۱۲- ۱۹۹۰) سفیر امریکا از بام سفارت در سایگون تا سال ۲۰۱۰، در مجموع ۱۴۵ عملیات نظامی در خارج مرزهایش انجام داده است. تراژدی ماندگار امریکا شکست در ویتنام بود، شکست در ایران ۱۹۸۰ در لبنان ۱۹۸۲-۱۹۸۳. شکست در سومالیا ۱۹۹۳، شکست های کوچکتری بودند…
کلینتون (۱۹۴۶-) چهل و دومین رییس جمهور امریکا در سال ۱۹۹۹ نُه مجوز استفاده از ارتش را از کانگرس گرفت. جرج بوش (۱۹۴۶-) چهل و سومین رییس جمهور امریکا در سال ۲۰۰۱، هشت مجوز گرفته بود.
باراک اوباما( ۱۹۶۱-) چهل و چهارمین رییس جمهور امریکا، از کانگرس خواست به جای نام بردن از کشورهایی که امریکا میتواند در آنجا از نیروی نظامی استفاده کند، نام مناطق را تصویب کنند. مناطقی در امریکای مرکزی، اقیانوس آرام، اروپا، جنوب و افریقا میتوانند مناطق عملیات باشد. در واقع مطابق نظر باراک اوباما تنها امریکا استثنا شده بود!» (۷)