افغانستان و شکست امپراتوریها؛ سرزمین سخت (۳)
بهتر از این نمیشود چهره طبیعی افغانستان و دشواری تسلط بر آن را ترسیم نمود. نام سلسله جبال هندوکش، خود به روشنی سختی عبور از این سلسله جبال را تداعی میکند
سید عطاءالله مهاجرانی
تعبیر سرزمین سخت یا کشورهای سخت را «آرنولد توین بی» در کتاب کلاسیک «بررسی تاریخ» به کار برده است. توین بی به جهات جغرافیایی توجه کرده است. مثلاً نخستین کشور یا قلمرو سخت از نظر او حوزه رودخانه زرد و یانگ تسه در چین است. رودخانه زرد مهار شدنی نبود. امکان قایقرانی یا کشتیرانی نداشت، زمستانها یخ میبست، در بهار و تابستان که یخ ها آب میشد، رود زرد طغیان میکرد و ویرانی سراسری در درازای رود به بار میآورد.(۱)
این تعبیر را ساموئل هانتیگتون در کتاب بسیار مشهور « رویارویی تمدنها، بازسازی نظم جهانی» تکرار کرد.(۲)
تعبیر «محور شرارت» که جورج بوش دوم در نطق خود در ۲۹ جنوری سال ۲۰۰۲، بعد از اشغال افغانستان مطرح کرد، روایتی دیگر از کشورهای سخت بود. البته در این نطق افغانستان به دلیل اشغال از محور شرارت خارج شده بود، اما ایران، سوریه(عراق) و کوریای شمالی به عنوان محور شرارت معرفی شدند.
تعبیر جرج بوش که گفته میشود در آخرین ساعت توسط کاندولیزا رایس(وزیر خارجه دولت بوش) به نطق او افزوده شده بود، روایتی دیگر یا نمایی دیگر از کشورها و دولتها و یا ملتهای سرسخت و دشوار است. میتوان گفت، توین بی و هانتیگتون و جورج بوش دوم از سه زاویه که میتواند مکمل یکدیگر باشد به کشورهای سخت نگریستهاند. سرزمین سخت، لزوماً مردمانی مقاوم و سخت سر به بار میآورد. آنان در دار و گیر و جنگ و گریز با طبیعت خشن، پرورده میشوند. نظام قبیلهای یا سیاسی و اجتماعی حاکم بر آنان، از همین فضا تأثیر میپذیرد. حس استقلال و اتکاء به خود در چنان مردمانی قویتر از کسانی است که در طبیعت هموار و آرام به سر میبرند. چنان که در کشور ما(ایران) نوع زندگی و مقاومت و قناعت عشایر کوچ رو با عشایر یکجا نشین متفاوت بوده است. رفاه و یک نواختی، موجب رکود جسم و جان میشود. سختیها اراده انسان را صیقل میزند. ابن خلدون در مقدمه چنین موضوعی را بررسی و صورت بندی کرده است. اگر تجربه گفتوگو با کودکان کار را داشته باشید. در همان آغاز گفتوگو به روشنی میبینید که چه ذهن تیز و نگاه معنی دار و تسلط بر نفسی دارند. به کلی متفاوت با کودکانی که منتظرند آخر هفته بشود و از پدر یا مادرشان پول هفتگی بگیرند. طنز تلخی در باره حمله اشرف افغان و سقوط اصفهان بیان شده است. سربازان شاه سلطان حسین که لباس فاخر و اسلحه پر زرق و برق داشتند، از افغانها شکایت می کردند که آنان میبینند ما در یک دست سپر داریم و در دست دیگر شمشیر، ولی توی سرمان میزنند! همینگونه شکست خوردند. جمعیت فقیر و پابرهنهای که غذا و قوتشان کیسههای آرد بود و آب، از افغانستان تا اصفهان راندند و سلسله صفوی را با تمام اقتدار و ثروت و هیبتش سرنگون کردند. حادثه تلخ و عبرت آموزی که تا کنون ابعاد آن به خوبی کاویده نشده است.
امام علی تبیین روشنگری درباره این موضوع دارد. یاران ایشان، از سلوک امام علی در حیرت بودند کم غذا و کم خواب بود، اما به گاه جنگ از همه بهتر و بیشتر و طولانی تر میجنگید و شمشیر میزد. همین نکته را با او در میان گذاشتند؟ میخواستند این تناقض یا تضاد در ذهنشان حل شود. پاسخ امام علی، پاسخی تجربی و تصویری است. این پاسخ در نامهای به عثمان بن حنیف مطرح شده است. عثمان به مهمانی پر نوش و پر زرق و برقی رفته بود. امام علی او را سرزنش میکند و او را بر حذر میدارد و به عنوان تمثیل از توانایی درختان سختی کشیده و تشنه کویری سخن میگوید:
أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّيَّةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْيَةَ أَقْوَى وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً.
بدانيد درختى را كه در بيابان خشک رويد شاخه سختتر بود، و سبزههاى خوشنما را پوست نازكتر و رستنیهاى صحرايى را آتش افروخته تر. (۳)
اگر چه توین بی در بخش سرزمینهای سخت اشارهای به افغانستان نکرده است، اما چه کسی است که با آشنایی با سرزمین و مردمان افغانستان، شکوه مقاومت سرزمین و نیز ملت را در برابر جبر جغرافیای این سرزمین، و تواضع تاریخ را نبیند؟
شاید بهتر از هر کس دیگری «میر غلام محمد غبار » با نثر درخشانی که طنین نثر بیهقی را داراست، در معرفی «چهره امروز افغانستان» سیمای سخت این سرزمین را تبیین کرده است: «افغانستان یک کشور کوهستانی ست: سلسله هندوکش ستون فقرات اوست که از شمال مشرق ( پامبر خورد) رو به جنوب غرب (تا درّه وسطای هریرود) در فاصله شش صد کیلومتر ممتدّ است. جبال سلیمان از شمال به جنوب کشیده شده در شرق کشور علاقه وزیرستان را تشکیل میکند- و شعب جنوبی آن در بلوچستان حوزه های سند و بلوچستان را از همدیگر جدا مینماید- طول این سلسله بزرگ نیز تقریباً ششصد کیلومتر است. همچنین یک عده کوههای دیگر است که از شرق به غرب می روند – مثل کوه بابا که بعضاً بیشتر از پنج هزار متر ارتفاع دارد- و کوه سفید و کوه سیاه- و این غیر از سفید کوه و سیاه کوهی ست که بین حوزه کابل و حوزه کرم شرقاً غرباً قرار دارد.
رویهمرفته این جبال است که درّه ها و وادی های داخلی افغانستان را تشکیل مینماید. در حالی که اراضی هموار به شکل حلقوی در اطراف و حواشی کشور گسترش یافته است؛ هیئت عمومی کشور از سمت شمال مشرق به استقامت جنوب و غرب یک نشیب عمومی میسازد که مثلاً در جبال برفگیر پامیر بیست هزار فت(فوت) و در دشت های سیستان یک و نیم هزار فت ارتفاع دارد. سطوح مایله این جبال است که در شمال تا جیحون و در شرق رو به سند و در جنوب غربی رو به هامون دارد. آب های روی زمین که بیشتر از جبال برفدار سرچشمه میگیرد با آب های زیر زمین- در صورت حسن استفاده از هر دو-
برای زراعت و آبیاری مملکت کافی و ممد زندگی است». (۴)
بهتر از این نمیشود چهره طبیعی افغانستان، دشواری تسلط بر آن را ترسیم نمود. نام سلسله جبال هندوکش، خود به روشنی سختی عبور از این سلسله جبال را تداعی میکند. چنان که نام های دشت ها نیز تداعی دشواری مواجهه و ستیز انسان با طبیعت است، مانند دشت ناامید!
پی نوشت:
Arnold J Toynbee, a study of history, Oxford University Press, vol 2 P 31
Samuel Hantington, the clash of Civilisation and the remaking of World Order, London, Simon&Schuster,1996, P 81
(۳) نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، نامه شماره ۴۵
(۴) میر غلام محمد«غبار»، افغانستان در مسیر تاریخ، تهران، مرکز نشر انقلاب با همکاری جمهوری، چاپ چهارم، بهار ۱۳۶۸، ص ۴
طول سلسله هندوکش که در این کتاب شش صد کیلومتر ذکر شده است، بیش از هشت صد کیلومتر برآورد شده است. باید توجه داشت که میرغلام محمد در تاریخ ۱۹۶۷ این کتاب را منتشر کرده است.