آخرین اخبارافغانستانتحلیلسیاست

افغانستان و شکست امپراتوری‌ها؛ سرزمین سخت و مردمان سرسخت (۴)

بدیهی بود که او و ارتش امریکا نمی‌توانستند برای همیشه در افغانستان بمانند و با مردمی که در کوه‌ها و دره ها و دشت‌ها مثل سایه با آنها می‌جنگیدند، دوام بیاورند

سید عطاءالله مهاجرانی
چهره کوهستانی و سخت سرزمین افغانستان، مردمانی بسیار سرسخت را پرورش داده است. شاید نخستین کسی که به شناخت نسبت بین شرایط جغرافیایی و زندگی ساده و ابتدایی توجه کرد، ابن خلدون تاریخدان و جامعه شناس بزرگ مسلمان بود. در مقدمه تاریخ کتاب العبر به روشنی بین «اهل البدو» و «اهل الحضر» تفکیک قائل شد، به این نکته توجه کرد که اهل بدو، یعنی کسانی که زندگی ساده و ابتدایی دارند، مردمانی که در صحراها و بیابان‌ها و یا کوهستان‌ها زندگی می‌کنند، زندگی شان بر اساس آنچه «ضرورت» دارد، شکل می گیرد؛ در حالی که شهرنشینان و اصطلاحاً اهل شهروندی و تمدن، به نیازهای فرعی نیز توجه می‌کنند.(۱)
ابن بطوطه جهانگرد نکته یاب، در سفر به سرزمین باختر، وقتی به شهر عظیم کابل وارد می‌شود، از مردمی که آن ها را «افغان» می‌نامد، سخن گفته است. سه ویژگی برای موقعیت مردم وشهر بیان کرده است:« و لَهم جِبالٌ و شِعابٌ و شَوْکةٌ قَویَّةٌ» افغان‌ها كوهستان و درّه و توانايی و قدرت دارند.(۲)
شاید این مثال برای نزدیک شدن به موضوع روشنگر باشد. در زندگی روستایی نسل ما، در خانه هیچکدام از روستائیان ظروف چینی وجود نداشت، تمام ظروف مسی یا روحی بود. به همین خاطر هیچگاه ظرفی نمی‌شکست. تعداد ظروف نیز متناسب با ضرورت بود. به همین خاطر در عروسی‌ها یا مجالس ماتم، از خویشاوندان و همسایگان ظروف جمع آوری می‌کردند، تا از مهمانان پذیرایی کنند. معمولاً در کنار ظروف مسی عنوان خانواده یا علامتی کنده کاری شده بود، تا شناسایی شود. این ویژگی زندگی بر اساس آنچه ضرورت دارد، موجب سبکبالی و سبکباری بود. افزون بر «زندگی بر بنیاد ضرورت» ابن خلدون از شحاعت اهل بدو نیز در فصل پنج مقدمه سخن گفته است.(۳) بیت و شرافت در زندگی اهل بدو ارجحیت پیدا می‌کند، بیت را می‌توان در موضوع بررسی ما یعنی افغانستان، ارزش‌های قبیله‌ای به ویژه در میان قوم پشتون تلقی کرد. شرافت قبیله‌ای، در چنین زندگی هایی معنی پیدا می‌کند. امریکاییان بدون شناخت چنین زمینه و ظرفیتی در بین پشتون‌ها، از طا-لبان خواستند که اسامه بن لادن را که مهمان آنان بود، تحویل امریکا بدهند. بدیهی بود که طا-لبان به درخواست امریکا پاسخ منفی داد. …….. حال اگر این سه گانه در بوته ایمان مذهبی و جهادی تفسیر شد، تبدیل به همین اتفاقی می‌شود که شاهدش هستیم و امریکا را در افغانستان بیست سال تمام زمینگیر کرد. یکی از قربانیان حمله داعش به فرودگاه(میدان هوایی) کابل در روز پنجشنبه ۲۸ مرداد ماه/اسد، برابر با ۱۹ ماه اگست، کریم نیکویی جوان ایرانی بیست ساله‌ای بود. او در سال اشغال افغانستان به دنیا آمده بود و در روز گریز امریکا از افغانستان در فرودگاه کابل همراه با ۱۲ نفر دیگر از نیروهای مارینز ارتش امریکا در انفجار کشته شد. زندگی او در واقع نشانه‌ای از ابتدا تا انتهای اشغال بود. بدیهی بود که او و ارتش امریکا نمی‌توانستند برای همیشه در افغانستان بمانند و با مردمی که در کوه‌ها و دره ها و دشت‌ها مثل سایه با آنها می‌جنگیدند، دوام بیاورند. بعد از اشغال عراق، توماس فریدمن روزنامه نگار معروف امریکایی و صهیونیست عاقل! در سال ۱۳۸۱به تهران آمده بود، به دفترم در مرکز گفت‌وگوی تمدن‌ها آمد، پرسید نظرم در باره اشغال افغانستان و عراق چیست. پیش از گفت‌وگو مقاله او را در باره اشغال عراق خوانده بودم، نوشته بود: «ما آمدیم که بمانیم!» برایش توضیح دادم که آیا آگاهانه شعار حزب بعث و صدام را به عنوان عنوان مقاله خود انتخاب کرده است؟ ظاهرا چنان توجهی نداشته بود. گفتم نمی‌توانید بمانید، برای اینکه از این پس بایست در عراق و افغانستان با سایه‌ها بجنگید، نمی‌دانید سایه ها کی و کجا و چگونه به شما حمله می‌کنند.
باز گردم به شکست ابرقدرت‌ها و جهانگشایان در سرزمینی که البته امروزه نامش افغانستان است. بازگردیم به حمله اسکندر به این سرزمین و ناکامی او و تواضع تاریخ در برابر جبر و انتقام جغرافیا.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا