افغانستان و شکست امپراتوریها؛ شکستن داس و خرد شدن چکش شوروی(۲۳)
به سه رؤیای شوروی و دولت کمونیستی افغانستان و باور و آرمان مجاهدین افغانستانی اشاره کردم. این سه رؤیا را میبایست با دقت بیشتری کاوید، ویژگیها و عناصر یا تاروپود هریک را شناسایی کرد. بدیهی است که در روزگاری سخن میگوییم، که نه تنها امپراتوری شوروی فروریخته است. دولت استبدادی کمونیستی افغانستان با نقاب دولت دموکراتیک به تاریخ پیوسته است، حتی امپراتوری امریکا نیز در افغانستان شکست خورده است، رییس ستاد مشترک ارتش امریکا جنرال مارک میلی در جلسه روز ۲۸ سپتمبر در کنگره امریکا گفت: «امریکا در افغانستان شکست استراتژیک خورده است».
با پیروزی طا-لبان و حاکمیت طا-لبان نیز رویکرد و یا رویای مجاهدان، صورتی نو یافته است. سنگینی وقایع امروز یا امر واقع، گاه کاوش در گذشته را ضروری نمینماید. لیکن اگر انگلستان از تجربه اسکندر مقدونی و چنگیز خان مغول درس گرفته بود؟ اگر شوروی به تجربه انگلستان در قرن نوزدهم در افغانستان به دیده عبرت مینگریست؟ اگر امریکا به تجربه شکستهای چهارگانه تاریخی توجه میکرد، سرنوشت ارتش امریکا و ناتو در افغانستان چنان نمیشد که شد.
هر که ناموخت از گذشت روزگار
هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار
رؤیای شوروی بر مبنای دکترین برژنف شکل گرفت. اما برژنف تنها نبود. بلکه او گرچه دبیرکل حزب بود، اما حلقه اصلی امنیتی، نظامی و سیاسی نزدیک به او یعنی یوری آندروپوف و آندره گرومیکو و اوستینوف، مثلثی بودند که در شکل دادن ذهنیت برژنف و تشویق او به مداخله نظامی در افغانستان نفش مؤثر داشتند.
در پولیت بوروی شوروی در ۱۷ مارچ ۱۹۷۹ در باره درخواست کمک نظامی از سوی دولت افغانستان آندره گرومیکو وزیر خارجه،( از سال ۱۹۵۷ تا ۱۹۸۵ به مدت بیست و هشت سال وزیر امورجه بود.) یوری آندروپف رییس کا گ ب(کی جی بی) ( از سال. ۱۹۶۸ تا ۱۹۸۳ به مدت ۱۵ سال رییس کا گ ب و بعد از مرگ برژنف به مدت ۱۸ ماه به عنوان دبیر کل حزب کمونیست شوروی برگزیده شد.) و دیمیتری اوستینوف، وزیر دفاع ( از سال ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۴) به مداخله نظامی رای دادند. در این جلسه که گورباچف هم حضور داشت، گفته میشود عدم مشارکت او در رأی به این خاطر بود که در آن هنگام او به عنوان عضو صاحب رأی در پلیت بورو تلقی نمیشد.
گرومیکو گفت: «اگر افغانستان را از دست بدهیم خسارتی بزرگ، حرکتی ارتجاعی و عقب نشینی در سیاست خارجی شوروی خواهد بود.» (۴۲)
اسناد جلسات پولیت بورو نشان میدهد که جلسه رأی گیری و یا اتخاذ تصمیم برای اشغال افغانستان در جلسه۱۲ دسمبر ۱۹۷۹ انجام شده است. در ۴ دسمبرآندروپوف و گرومیکو با برژنف ملاقات کردند تا برای مداخله و اتخاذ تصمیم، او را توجیه کنند.
در ۱۲ دسمبر پولیت بورو در باره موقعیت افغانستان تصمیم گرفت. عنوان «موقعیت افغانستان» که در گزارش آمده است، در واقع تعبیر پوششی برای مداخله نظامی است. (۴۳)
در مرحله نخست، سخن از حمایت نظامی از دولت افغانستان بود، منتها وقتی دولت شوروی از مدیریت ناکارآمد و عدم اقبال مردم به حفیظالله امین با خبر شد، مهمتر از آن بر اساس گزارش کا گ ب، با خبر شدند که حفیظ الله امین با افسر اطلاعاتی سفارت امریکا در کابل در تماس است. تصمیم گرفتند حفیظ الله امین را سرنگون و با مداخله نظامی، یعنی در حقیقت اشغال افغانستان، افغانستان را به عنوان یکی از جمهوری های شوروی به قلمرو شوروی ضمیمه کنند. این کار آسان به نظر میرسید. گرومیکو و آندروپوف و اوستینوف برژنف را توجیه کرده بودند. اما آنان از مداخله نظامی چشم انداز روشنی نداشتند. در واقع رؤیایشان از سوی مردمان افغانستان و مجاهدان تفسیر دیگری شد.
شوروی گمان میکرد با اعزام نیرو به افغانستان، دولت امین برکنار میشود. ارتش شوروی در کابل و شهرهای بزرگ حضور موقت چند ماهه پیدا میکند، ارتش افغانستان با شورشیان مواجه میشود و ارتش شوروی بعد از چند ماه به شوروی باز میگردد. گویی از ماه عسل باز میگردد.
وقتی سفیر شوروی در واشنگتن آنتونی دوبرونین ( از سال ۱۹۶۲ تا ۱۹۸۶، سفیر شوروی در امریکا بود.) به گرومیکو گفت: مداخله نظامی شوروی در افغانستان بر روابط شوروی – امریکا اثر میگذارد. گرومیکو در پاسخ گفته بود: «ما یک ماهه کارهای لازم را انجام میدهیم و سر یک ماه از افغانستان خارج میشویم.» (۴۴)
البته مدتی بعد که واقعیت چهره خود را نشان داد، وقتی برخی از بازگشت ارتش شوروی صحبت میکردند، آندروپف و گرومیکو میگفتند به «یک سال فرصت» نیاز است تا دولت افغانستان بتواند اپوزسیون را آرام یا خاموش کند. از طرفی گفته میشد بدون امضای موافقتنامه بین افغانستان و دولتهایی که اپوزسیون را حمایت میکنند، ارتش شوروی نباید از افغانستان خارج شود.(۴۵)
اما واقعیت چیز دیگری بود، دولت ببرک کارمل و ارتش افغانستان و نیز ارتش شوروی بر اوضاع مسلط نشدند. برای افغانستان، واژه «باتلاق» را به کار بردهاند. این واژه در متون پشتو هم برای شوروی به کار برده شده است. «دلغمه» سرنوشت ارتش شوروی در افغانستان بود. رؤیایی که به قربانی شدن مردمان افغانستان انجامید. ۸۰۰ هزار تا یک میلیون و دویست(دوصد) هزار نفر از مردم افغانستان کشته شدند.، حدود یک چهارم جمعیت، میلیونها نفر به ایران و پاکستان و دهها هزار نفر به کشورهای عربی و اروپایی مهاجرت کردند. افغانستان وارد گردونه ویرانی شد. ویرانی شهرها و ویرانی اجتماعی و ملی، بهای رؤیای شوروی با نقاب حمایت از انقلاب سوسیالیستی.
شاید بهتر از همه، مارک گالوتی تبدیل رؤیای تسلط بر افغانستان به کابوس برای شوروی و البته فاجعه برای مردم افغانستان را تبیین کرده است: « شوروی میخواست افغانستان را شورویزه کند، اما شوروی، افغانیزه شد!» (۴۶) این جمله شباهتی به ضرب المثل مشهور در زبان پارسی دارد:
شد غلامی که آب جوی ارد
آب جوی آمد و غلام ببرد
در زبان انگلیسی از اصطلاح معنی دار « نتایج پیش بینی نشده» یا نیندیشیده استفاده میشود. (۴۷) میتوان به دو مورد و یا شاهد در افغانستان معاصر، از نتایج نیندیشیده اشاره کرد:
یکم: محمد داوود خان نخست وزیر افغانستان که با حمایت کمونیستها علیه ظاهر شاه کودتا کرد و به عنوان نخستین رییس جمهور افغانستان از سال ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۸، مسئولیت داشت، حتما گمان نمیکرد یا نیندیشیده بود، که همان کمونیستهای همدست او در کودتا، با حمایت نیمه پنهان شوروی علیه او کودتا میکنند و نور محمد ترهکی و حفیظ الله امین او را ترور میکنند.(۴۸)
دوم: نورمحمد ترهکی رهبر کودتای کمونیستی حتماً پیش بینی نمیکرد که نخست وزیر او یعنی حفیظ الله امین در صدد کودتا علیه اوست و میخواهد ترهکی را به قتل برساند.
در سفری که ترهکی به مسکو داشت، در سپتمبر ۱۹۷۹ برژنف و آندروپف به او گفتند، حفیظ الله امین در صدد حذف اوست! وقتی ترهکی به کابل بازگشت به کمک کا گ ب در صدد قتل امین برآمد، برنامه شکست خورد. (۴۹)
سوم: حفیظ الله امین هم که در پشت پرده با امریکاییها ساخته بود، گمان نمیکرد که دولت شوروی با مداخله نظامی و اشغال افغانستان، او را در همان روز نخست اشغال ترور میکنند و ببرک کارمل را که از رهبران حزب پرچم بود و همراه خود آورده بودند، به عنوان رییس جمهور افغانستان منصوب کنند. سلطان علی کشتمند را که او هم پرچمی بود و از قوم هزاره بود، به عنوان نخست وزیر افغانستان معین میکنند.
این موارد را در تاریخ افغانستان میتوان به تکرار مشاهده کرد. شاید آخرین نمونهاش، ماجرای ملا برادر باشد. که ستاره سیاسی طا-لبان و مسئول گفتوگوهای طا-لبان با امریکا بود. او گمان نمیکرد وقتی دولت طا-لبان تشکیل شود، در ماجرای انتخاب وزیران او را به حاشیه میرانند، با فلاسک چای( به روایتی ) بر سرش میکوبند و او قهرکنان به قندهار میرود و حضورش کمرنگ میشود. حقانیها که درواقع شمشیر طا-لباناند و فرماندهی نظامی را بر عهده دارند، سیاسیها را به حاشیه میرانند، میدان جایی برای دیپلماسی هرچند طا-لبانی باشند باقی نمیگذارد.
تمامی این موارد، و دهها نمونه دیگر آن، نتیجه عدم اندیشه در باره تصمیمات استراتژیک بوده است. بدیهی است که تصمیم به اشغال یک کشور، آن هم از سوی ابرقدرتی مانند اتحاد شوروی، با عدم پیش بینی محمد داوود خان، یا نور محمد ترهکی و یا حفیظ الله امین متفاوت است و آثار و نتایج به کلی متفاوتی داراست.
نتیجه پیش بینی نشده یا نشدنی شوروی، شبیه کسی است که با چتر نجات خود را از ارتفاع بلند بر فراز درهای عمیق پرتاب میکند، اما پیش از پرش، چتر خود را نیازموده و از سلامت و دقت آن مطمئن نیست، در میانه پرواز و بلکه سقوط آزاد میبیند چتر باز نمیشود. این تعبیر را ماریا تسانتاسانوگلو، به کار برده است. شوروی را در یک تفسیر هنری از پرواز «لتالین» همسرنوشت با افسانه یا اسطوره ایکاروس تفسیر کرده است. (۵۰)
ایکاروس پسر دایدالوس بود که «هزارتو» را اختراع کرده بود. هزارتو نشانهای است که دایدالوس ذهنی پیچیده و مرکب داشت. برای پسرش بالهای مومی طراحی کرد و گفته بود که در ارتفاع بالا پرواز نکند. ایکاروس، خود مغرور و فریفته توانایی و مهارت خویش بود، تا آستانه خورشید پرواز کرد، در مواجهه با تیغ شعاع خورشید، بالهای مومیاش ذوب شد و در دریا سقوط کرد. شوروی در درون دریای توفانی وجود خویش سقوط کرد و غرق شد. میخواست ساحل دریای قلمرو شوروی را تا مرزهای افغانستان نیز گسترش دهد و در واقع افغانستان را ببلعد و هضم کند. این رؤیا به ضد خود و به کابوس تبدیل شد.