افغانستان و شکست امپراتوریها؛ شکستن داس و خرد شدن چکش شوروی(۲۰)
برای پنهان کاری، دولت شوروی بر اساس سیاستهای کمیته مرکزی حزب کمونیست تعداد کشته شدگان ارتش شوروی در افغانستان را پنهان نگه میداشتند، در سال سوم جنگ بین ۱۰ تا ۱۵ هزار نفر از نظامیان شوروی کشته شده بودند، چین گزارشی را منتشر کرد که تقریبا هر روز ۱۶ نظامی شوروی کشته میشد. یعنی بیش از ۵۰۰۰ نفر درسال، افزون بر آن بین ۵ تا ۱۰ هزار نفر هم بیمار میشدند و میمردند مانند بیماری تیفوئید یا هپاتیت که در سال اول اشغال مرده بودند. زیرا گفته می شد، آب را نجوشانده نوشیده بودند. یا اقدامات پیشگیرانه انجام نداده بودند.
زخمیهای ارتش شوروی را برای مداوا به کشورهای اروپای شرقی میبردند، یا در بیمارستان های جزایر دریای سیاه بستری میکردند. بسیاری از کشته شدگان را در افغانستان دفن کردند. (۳۲)
اما مگر میتوان این امور را از مردم پنهان کرد، خانوادههایی که فرزندانشان در افغانستان در اختیار ارتش شوروی بودند، مگر میشد آنها را بی خبر گذاشت؟
درست همانند رمان سه گانه یا سه لایه مرشد و مارگریتای بولگاکف، شاهد تغییر و یا مواجهه سه پدیده با یکدیگر بودیم. این سه پدیده در نسبتهای متفاوت با یکدیگر بودند.
یکم: نظام دولت و حکومت در شوروی نه تنها با سیاستهای گورباچف پوست میانداخت و دگرگون میشد و به اصطلاح همان روزها« نفوس مرده» را از پولیت بورو و کمیته مرکزی حزب کمونیست خارج یا اخراج میکردند، تا مقاومتی در برابر اعمال اراده و سیاست نوین گورباچف صورت نگیرد.
دوم: دولت دست نشانده مارکسیستی ببرک کارمل، دچار فروپاشی بود، نمیتوانست در برابر مجاهدان و مردم افغانستان مقاومت کند. یکی از مهمترین وجوه فروپاشی دولت افغانستان، پیوستن واحدها، نفرات ارتش با تجهیزات و تسلیحات خود به مجاهدان بود.
سوم: تحول در مردم افغانستان و شکلگیری احزاب و گروههای مختلف مجاهدان، با جهتگیری و مبانی متفاوت در برابر اشغال مردم سه واکنش نشان دادند. یک مبارزه و جنگ. دوم: نفرت و نشاندادن ناخشنودی، سوم: گریز از کشور
مثل ناخشنودی که ورکور در کتاب خاموشی دریا تفسیر کرده است. شیوه رفتار یک خانواده فرانسوی که در برابر یک افسر هنرمند و فرهیخته اس اس سکوت میکنند. خاموشی دریا، در واقع تک گویی افسر اشغالگر است، اما صدای سکوت رساتر از سخنان اوست…گویی او حرف میزند تا ما پیام سکوت را بشنویم، مثل موسیقی متن فیلم که در خدمت و برای فیلم است.
هر ماه حوزه کنترول سرزمینی دولت تحت حمایت شوروی کاهش پیدا میکرد. جنگ محدود، تبدیل به بحرانی بی منتها شده بود.
فراوانی افراد ارتش شوروی خود موجب بحران شده بود، بیشتر در معرض خطر بودند.
روز به روز روحیه جنگی و مقاومت در بین افغانها افزایش مییافت و روحیه ارتش شوروی رو به افول بود. روسها به مجاهدان « باسماچی» میگفتند.
در سال اول اشغال یک هشتم مردم افغانستان مهاجرت کردند. بعد از دو سال یک پنجم جمعیت، در خارج افغانستان به ویژه در پاکستان و ایران به سر میبردند.
ارتش شوروی ۸۵ هزار نفر بودند که با ۳۰ هزار نفر دیگر که از مرزهای شمالی پیوستند تقویت شدند.
مشکل دیگری که ارتش شوروی روبرو شد. برخی از افراد ارتش افغانستان علیه اشغال میجنگیدند.
بر اساس منابع اطلاعاتی غربی، در باره تعداد ارتش افغانستان تخمین زده میشود که قبل از اشغال شوروی پیش از ۱۹۷۸، حدود ۱۰۰ هزار نفر بودند، بعد از کودتا و اشغال تا سال بعد، نفرات ارتش ۳۰ هزار نفر شده بود، از این جمع ۱۰ تا ۱۵ هزار نفر ظرفیت و توان جنگ داشتند، دوسال بعد تعداد از این هم کمتر شده بود.
وقتی در جنوری ۱۹۸۰ یک فرمانده پرچمی از کابل فرستاده شد تا فرماندهی لشکر ۱۴ زرهی ارتش افغانستان در غزنی را به عهده بگیرد، فرمانده سابق که خلقی بود با تعداد قابل توجهی از نظامیان با اسلحه به جبهه مقاومت پیوست.
در ماه جولای یک نقشه کودتا توسط نظامیان افغان در پل چرخی کشف شد که مرکز زرهی بود. مقدار قابل توجهی سلاح سنگین در اختیار مجاهدین قرار دادند.
مقاومتی که در سال اول اشغال در نواحی شرقی افغانستان دیده میشد، تا سال دوم به اکثر نقاط امتداد یافته بود. در ۲۶ ولایت افغانستان مقاومت وجود داشت.
راهها برای حکومت و نیز برای ارتش شوروی امن نبود. راههای کابل به قندهار، کابل به جلال آباد و راه تنگه خیبر توسط مجاهدین کنترول میشد. ارتش شوروی راه کابل تا تونل سالنگ را به شدت محافظت میکرد. ارتش شوروی و نیروهای دولتی در همین مسیر هم در سال های ۱۹۸۰ و ۱۹۸۱ و ۱۹۸۲ با یورش مجاهدان روبرو میشدند، دره پنجشیر در شرق تونل سالنگ امکان نفوذ را از ارتش شوروی گرفته بود.
نود در صد سرزمین افغانستان در کنترول حکومت و ارتش شوروری نبود.
دانش آموزانی که در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ توسط حزب پرچم (PDPA) تربیت شده بودند، عملاً با اشغال افغانستان علیه حزب موضع گرفتند.. در محلهها شبها از توی خانهها و پنجرهها صدای الله اکبرشان بلند بود.
در بین مردم، تراکتهای با شعار الله اکبر توزیع میشد، مانند:
«به نام خدا
به دستورات کفار گوش نکنید. علیه آنان به جهاد برخیزید. ما با شعار الله اکبر بر کلّه پوک کافران میکوبیم و مشت آهنین آنان را شکست میدهیم؛ سلاح ما ایمان ماست. ایمان قویترین و موثرترین سلاح جهان است. اسلحه مدرن کفار نمیتواند در برابر سلاح ایمان ما مقاومت کند. تنها راه سعادتت جهاد و شهادت در برابر کفار است».
پخش تراکت در بین ارتش شوروی به زبان روسی تراکت پخش می شد:
«چرا شما در افغانستان میجنگید؟ ما قربانیان ارتش متجاوز و اشغالگر کشور شما هستیم. ما برای رهایی از زیر یوغ کمونیزم در کشورمان مبارزه میکنیم، این حق ماست که رهبر کشورمان را خودمان انتخاب کنیم».
دانشجویان در کابل نشریه زیر زمینی به نام فلاح منتشر میکردند.
یک سرباز روس اگر میخواست به بازار برود، میبایست این ریسک را بپذیرد، ممکن بود هر آن دشنهای در پشتش فرو برود. (۳۳)