افغانستان و شکست امپراتوریها؛ کودتای نور محمد ترهکی و دولت او(۲۶)
با پیروزی کودتا در ۱۹۷۸ گرچه ببرک کارمل به عنوان معاون رییس جمهور انتخاب شده بود، اما در ماه جولای ماه عسل نمایشی خلق و پرچم تمام شد و سران کمیته مرکزی حزب پرچم را برای پستهای دیپلماتیک – در واقع تبعید و دور نگاهداشتن آنان از کابل- آنها را به خارج فرستاده بودند
سید عطاءالله مهاجرانی
کودتای نور محمد ترهکی که از آن به عنوان « انقلاب ثور» یاد میکنند. با نظارت و حمایت شوروی اتفاق افتاد. نور محمد ترهکی برای این که سوسیالیست یا مارکسیست مؤمنی بوده باشد، همه شرایط لازم را داشت. در خانواده کشاورز تهیدستی به دنیا آمده بود، از قضای روزگار نام روستای آنان « سور کلی یا سور گلی» بود. به زبان پشتو بود، یعنی روستای سرخ! برخی باور دارند که ترهکی نام روستا و نیز روز تولدش را جعل کرده است. روز تولدش را ۱۴ جولای بیان کرده است، که روز فتح قلعه باستیل در انقلاب فرانسه است. از پانزده سالگی مدرسه را ترک کرد و در بندر بمبئی کار میکرد. در هند با اعضای حزب کونیست (CPI) آشنا شد، عضو حزب نشد، اما مباحث پیرامون عدالت اجتماعی و این که برای دسترسی و تحقق عدالت راهی جز کمونیزم وجود ندارد، او را تحت تأثیر قرار داده بود. آشنایی او با خان عبدالغفار خان که رهبر نهضت پشتونهای سرخ جامه بود، گرایش قومی او را تقویت کرد. خان عبدالغفار خان شیفته لنین بود. در واقع گرایش به مارکسیزم- لنینیزم در شکل دهی هویت سیاسی و اجتماعی ترهکی شکل گرفت و تعمیق شده بود. در سال ۱۹۳۷ که به افغانستان بازگشت در نزد عبدالمجید زابلی (۱۸۹۶- ۱۹۹۸) که او را پدر بانکداری نوین در افغانستان به شمار میآورند، شروع به کار کرد. زابلی با لنین ارتباط داشت و شیفته لنین بود. گفته شده است که زابلی نور محمد ترهکی را به روسها معرفی کرده بود. (۶۱)
زابلی از طریق تجارت پنبه با روسیه، دستمایه و سرمایه تأسیس بانک در افغانستان را فراهم کرده بود، مدتی نیز وزیر اقتصاد شد. بعد از کودتای داوود خان در سال ۱۹۷۵ بانک او را ملی اعلام کردند. ترهکی بعداً به کار در خبرگزاری باختر پرداخت و وجهه روشنفکری و هنری پیدا کرد، در سال ۱۹۶۰ کتابی با عنوان « د بنگ مسافری» منتشر کرد. «د بنگ مسافری» به معنای مسافر سرگردان است. در این زندگی نامه خود نوشت که داستانواره است، در واقع بر مبارزه طبقاتی کشاورزان تهیدست با روحانیان و مالکان و مقامات حکومتی تأکید شده است، به زبان شریعتی، زر و زور و تزویر به جان مردم فقیر افتاده بودند و مضمون کتاب این است که راهی برای رهایی جز انقلاب وجود ندارد. در سال ۱۳۵۷ هنگامی که دانشجوی دانشگاه پهلوی شیراز بودم، وقتی کودتای نور محمد ترهکی در افغانستان پیروز شد، از همکلاسیام عزیزالله مجددی که افغانستانی و برادر زاده صبغتالله مجددی است، خواستم کتابهای ترهکی را برایم بیاورد، آورد. از جمله کتابها کتابی بود با عنوان « دموکراسی نوین» که ترکی به زبان فارسی نوشته بود. به نظرم رسید ادبیات «دموکراسی نوین» بسیار به ادبیات حزب توده ایران شباهت دارد. تودهایها برایش نوشته بودند!؟ پس جرا به تمایز برخی واژگان «دری» با فارسی توجه نکرده بودند؟ کتاب ابتدا با نام مستعار «نظر زاده» منتشر شده بود. بعد از کودتا با نام اصلی نویسنده منتشر شد. دولت شوروی علاقه داشت ترهکی را به عنوان رهبری که نویسنده و شاعرست، معرفی کند. به همین خاطر برخی کتابهای او را به زبان روسی ترجمه کردند. در سفری که به دعوت حزب کمونیست شوروی و بوریس پاناماریف به مسکو داشت از او به عنوان« ماکسیم گورکی افغانستان» یاد کردند. (۶۲) گفتند ترهکی کتابهای متعددی نوشته است که به زبانهای مختلف از جمله روسی ترجمه شده است، سبک او واقع گرایی اجتماعی است و چگونگی شکل گیری طبقات زحمتکش پرولتاریا و کشاورز را تبیین میکند. (۶۳)
نور محمد ترهکی مدتی وابسته مطبوعاتی سفارت افغانستان در واشنگتن بود، علیه دولت مقاله نوشت! او را احضار کردند، به فرودگاه/میدان هوایی کابل که رسید، به داوود خان نخست وزیر زنگ زد: «بروم خانه یا زندان!» داوود خان او را چندان جدی نگرفته بود، رفت خانه، مدتی در سفارت امریکا به عنوان مترجم همکاری میکرد، بعداً دارالترجمه نور را تأسیس کرد که کار اصلیاش سازماندهی حزبی و سیاسی بود، از سال ۱۹۶۳ که داوود خان از نخست وزیری برکنار شده بود، ترهکی نیز تمام وقتش در امور حزبی صرف میشد و مشغول سازماندهی حزب دموکراتیک خلق بود. بدیهی است که با توجه به گرایش مارکسیستی- لنینیستی او و حزبش، رابطه نزدیکی با سفارت شوروی داشت. ارتباط ترهکی با سفارت شوروی به حدی بود که برخی او را عامل و یا مزدور کا گ ب/کی جی بی تلقی کردهاند. (۶۴)
فرد هالیدی، شیوه ارتباط سران کودتای ۱۹۷۸ با شوروی را از سه طریق مطرح کرده است:
یکم، از طریق حزب خلق
دوم، از طریق حزب پرچم. البته این دو حزب در سال ۱۹۷۷ با هم وحدت پیدا کرده بودند، ولی در حقیقت دو روح بودند در دو تکه از یک بدن که همانند کولاژ با ملاطی سست به هم پیوند داده شده بود.
سوم: جنرال عبدالقادر با شوروی ارتباط داشت. جنرال عبدالقادر که به زبان پشتو او را عبدالقادر دگروال مینامند، جنرال درس خوانده در مرکز نظامی در قرقیزستان از افسران ارشد نیروی هوایی و فرمانده نظامی کودتای ۱۹۷۸ بود. در سه روز اول کودتا، او به عنوان رهبر کودتا معرفی شده بود. بعد قدرت را به نور محمد ترهکی تحویل داد. گرایش مذهبی داشت، اما مارکسیست لنینیست بود. با بخش اطلاعات نظامی سفارت شوروی (GRU) در کابل، ارتباط نزدیک داشت. گفته بود، عقلم مارکسیست- لنینیست و دلم مسلمان است.
افزون بر این روابط، ترهکی و ببرک کارمل و میر اکبر خیبر با سفارت شوروی در کابل ارتباط داشتند. میر اکبر خیبر را از شخصیتهای اهل نظر یا با مسامحه میتوان گفت، «نظریه پرداز» در حزب دموکراتیک خلق بود. ترور او در روز ۱۷ ماه اپریل سال ۱۹۷۸ که هیچگاه معلوم نشد، تصفیه درون حزبی حزب خلق بود، عوامل کاگ ب/کی جی بی او را ترور کردند و یا این که توسط مأموران امنیتی داوود خان ترور شد، البته دولت داوودخان، گلبدین حکمتیار و حزب اسلامی را به ترور خیبر متهم کرد. قتل او منجر به تظاهرات گستردهای در کابل شد. تظاهراتی که در واقع مقدمه کودتای ۱۹۷۸ بود. کودتا دو هفته بعد از ترور خیبر اتفاق افتاد. شاید به همین دلیل، برخی حفیظ الله امین را متهم میکنند، که او با قتل خیبر برای سازماندهی تظاهرات، خیبر را که در ضمن به ببرک کارمل نزدیک بود، ترور کرد. در هر صورت قتل میراکبر خیبر در تاریخ معاصر افغانستان، ظرفیت آن را دارد که موضوع یک پژوهش مستقل، یک رمان و حتی یک سریال تلویزیونی شود، تقریباً افغانستان همچنان در همان حال و هوای قتل رقیب با پرده پوشیها و نهانکاریهای لایه بر لایه به سر میبرد.
حزب خلق باور داشت که محور انقلاب آن حزب است و پرچم را به حاشیه رانده بود. خلق حاضر به همکاری با دیگر گروهها در دولت نشد. پنج گروه را به عنوان دشمن میشناختند:
حزب پرچم، اسلام گراها، مائوئیستها، ستم ملی( که خودش به دو گروه تقسیم شده بود، بدخشی و باهی) ستمی ملی، گرایش ضد پشتونی داشت و اعضایش از تاجیکها و ازبیکها تشکیل شده بود و افغان ملت
رهبران مذهبی و سیاسی رژیم سابق هم دشمن شناخته میشدند.
حذف دشمن لازمه دفاع از حقوق مردم و صیانت از انقلاب بود.
ترهکی علیه مردان ریشو اعلام جنگ کرد! ترهکی گفته بود:«کسانی که در تاریکی علیه ما توطئه میکنند میبایست در تاریکی نابود شوند» این شعار معنایش در عرصه عمل، دستگیر کردن افراد مظنون و کشتن آن ها در درون زندان ها و یا جاهای ناشناس و نامعلوم بود. بعداً حفیظ الله امین فهرستی منتشر کرد و مدعی شد، مسئول تمام جنایتها در دولت انقلاب، نورمحمد تره کی بوده است، اسامی ۱۲ هزار نفر منتشر شد.
دولت ترهکی در واقع پایان دوران حاکمیت «پشتونهای محمد زایی» بود. بعد از ۲۰۰ سال برای اولین بار «پشتون های غلزایی» حاکمیت یافتند.
از سال ۱۹۷۸ تا پایان ۱۹۷۹ دولت به شدت ضعیف شده بود.
با پیروزی کودتا در ۱۹۷۸ گرچه ببرک کارمل به عنوان معاون رییس جمهور انتخاب شده بود، اما در ماه جولای ماه عسل نمایشی خلق و پرچم تمام شد و سران کمیته مرکزی حزب پرچم را برای پستهای دیپلماتیک، – در واقع تبعید و دور نگاهداشتن آنان از کابل- آنها را به خارج فرستاده بودند. در ۱۸ ماه اگست رادیو کابل اعلام کرد، توطئهای کشف شده است. وزیر دفاع عبدالقادر دستگیر شد. گفتند در توطئه و طراحی آن دست داشته است. چنان که میدانیم عبدالقادر فرمانده نظامی کودتا بود و اگر نمیخواست، میتوانست قدرت را به ترهکی تحویل ندهد. در ۲۱ ماه اگست پلیت بوروی حزب خلق دستور داد که سلطان علی کشتمند و محمد رفیع وزیر کار به عنوان مشارکت در توطئه دستگیر شوند. هر دو از سران حزب پرچم بودند. در ماه نوامبر اعلام شد، ببرک کارمل به عنوان دبیر کل حزب پرچم در توطئه دخالت داشته است. از معاونیت رییس جمهور برکنار شد و حفیظ الله امین به جای او منصوب شد. سوم دسمبر ترهکی به مسکو سفر کرد. در ۵ دسمبر دولت شوروی و افغانستان پیمان دوستی بیست ساله امضا کردند.
۱۶ مارچ ۱۹۷۹ قیام عمومی در هرات اتفاق افتاد. ۲۰ مارچ ترهکی به مسکو دعوت شد، از مسکو تقاضای دخالت نظامی در افغانستان کرد، در ۲۷ مارچ حفیظ الله امین که وزیر خارجه بود به عنوان نخست وزیر معرفی شد. در اوایل ماه جولای شوروی گردان ۶۰۰ نفره هوابرد به پایگاه نظامی بگرام فرستاد.
بعد از تابستان ۱۹۷۸ تمام اعضای حزب پرچم را اخراج کردند. تعدادی دستگیر و اعدام شدند.