افغانستان و پاکستان؛ دور باطل شکستهای استراتژيک
برای ترسیم این سیاست باید به زمینههای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی مسئله نگاه کرد و عوامل پیدا و پنهان را که باعث تیرگی روابط و یا همگرایی سیاسی دو کشور شدهاست، به دقت موشکافی کرد.
در دو دهه پسین، حکومت کابل تاکید بسیار کرد تا به پاکستان نه بهعنوان یک دشمن، بلکه بهحیث یک دوست استراتژیک نگاه کند، اما شواهد نشان میدهد که دولت افغانستان جهت کار مشترک با پاکستان در راستای مبارزه با تروریزم و دهشتافکنی همواره ناکام بوده است. بهنظر میرسد که ریشه این موضوع، فقط به ناتوانی دولت کابل در راستای زدودن افراطیت بر نمیگردد، بلکه به عدم تعهد مقامهای پیشین و اکنون اسلامآباد و نبود نقطه مشترک فایدهمند میان دو دولت، نیز بستگی دارد.
آنچه از سالها توجه مقامها و مردم این کشور را به خود جلب کرده است، فایق آمدن بر این ناکامی استراتژیک و رسیدن به یک افغانستان صلحآمیز، خودکفا و عاری از خشونت است که احتمال موجودی عوامل آن در آنسوی مرزها بیشتر میرود. اگر به سیاست خارجی و عوامل ناامنی این کشور نگاه کنیم، یکی از راههای رسیدن به این سکوی موفقیت، توجه به عمق استراتژیک پاکستان و اتخاد دیپلماسی مشخص در برابر آن است. چرا که سیاست واضح در برابر پاکستان که نگاه منفعتطلبانه افغانستان در آن نهفته باشد، میتواند ما را به این موفقیت نزدیکتر کند.
از طرفی، هرچند موفقیتها و شکستهای یک کشور، به میزان سواد شهروندان، تولیدات داخلی، ارتش نظاممند و قوی، حاکمیت قانون، حکومتداری خوب و… ارتباط مستحکم دارد، اما از تاثیر فوقالعادهای روابط خارجی یک دولت با همسایهها، منطقه، دوستان و دشمنانش نیز در این امر، نمیتوان چشمپوشی کرد.
با این تعریف، آگاهی از اهداف سیاست خارجی اسلامآباد و دیدگاه کلی دولت آن کشور نسبت به افغانستان، از جدیترین نیازمندیهای دولتمردان افغان بهشمار میرود. در مقابل، ترسیم پالیسی مبتنی بر منفعت مردم این سرزمین و کسب جایگاه مهم منطقهای و فایق آمدن بر ناکامیهایی که مطرح شد، از نیازهای جدی دیگر این دولت به حساب میآید.
این روشن است که انتظار مردم، احزاب و روشنفکران کشور، ترسیم سیاست عملی و کارایی است که در دراز مدت به نفع افغانستان در راستای تحکیم ثبات جسمی و ذهنی این کشور تمام شود. اما این موفقیتهای دراز مدت که از آن سخن زدهشد، شرایط محکمی دارد که شناخت و پابندی به آن، باعث رسیدن به اهداف بزرگتر و اساسیتر افغانستان در سطح منطقه میشود.
از طرفی، برای ترسیم این سیاست باید به زمینههای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی مسئله نگاه کرد و عوامل پیدا و پنهان را که باعث تیرگی روابط و یا همگرایی سیاسی دو کشور شدهاست، به دقت موشکافی کرد.
به نظر نویسنده، بسترهایی که توانسته و میتواند نقطه مشترکی میان دو کشور در راستای تعیین اهداف و سیاست مشترک ایجاد کند، به زمینههای فرهنگی، مردم و بعضی همکاریهای دولت اسلامآباد بر میگردد. این زمینهها تا حدی در گذشته وجود داشته و با نگاه انسانی میتوان آن را ترمیم و احیا کرد.
از نگاه ارزشی، وجوه مشترک فرهنگی قابل توجهی میان دو سرزمین وجود داشته است. علامه اقبال لاهوری، ادیب، شاعر و روشنفکر پاکستانی، هواداران و مخاطبان پر و پاقرص بیشماری در افغانستان دارد. نگاه انسانی او به افغانستان به عنوان قلب آسیا، سرمشق جانانهای برای مردم شریف پاکستان میتواند باشد. از سویی هم، اشتراک دینی- مذهبی و موجودیت نقاط سود و زیان مشترک میان بخش بزرگی از جمعیت افغانستان و پاکستان، از بسترهای خوب بالفعل و بالقوه همگرایی مردمی میان دو سرزمین به حساب میآید.
ناگفته نباید گذاشت که نظر به گزارشهای رسانهای، نزدیک به سه میلیون مهاجر افغان در پاکستان زندگی میکنند و نگاه انسانی و مثبت به این جمعیت بیشمار، خود از عوامل مهم همگرایی سیاسی میان دو کشور شمرده میشود.
از سویی هم، دولت پاکستان در کنار موجودیت چنین مولفههای ارزشمند، دارای خصیصههای هراسانگیز و غیر قابل تصوری دیگری هم بوده است. توجه ساختاری دولت این کشور به عوامل خشونت و تروریزم و اعزام نیروهای دهشتافکن از سوی این کشور به خاک افغانستان، نه دروغ سیاسی است و نه موضوعی که از آن بتوان چشمپوشی کرد. این کشور با حمایت نفتی عربستان سعودی و برای رسیدن به عمق استراتژی، طی چند دهه اخیر سیاست دوپهلو، فریبدهنده و ویرانگری نسبت به افغانستان داشته است.
اعترافات نیروهای دهشتافکن مبنی بر آموزش افراطگرایانه آنان در خاک پاکستان و نشر گزارشهای رسانهای مبنی بر موجودیت هزاران مرکز پرورش تروریزم در این سرزمین، از عوامل نگرانکننده و شکست در همگرایی سیاسی دو کشور در راستای اهداف که در این اواخر مطرح شده است، قلمداد میشود.
با این تحلیل و با توجه به مولفههای همگرایانه و یا هم واگرایانهای که اغلب از سیاستهای پاکستان ناشی میشود، میتوان استراتژی واضح که باعث موفقیت و یا هم شکست دولت افغانستان در دراز مدت شود، تعیین کرد.
در نتیجه میتوان گفت برای اتخاذ دیپلماسی آگاهانه، منطقی و عاری از احساسات
زودگذر از سوی دولت افغانستان در راستای مبارزه با تروریزم و دهشتافکنی که موفقیتهای استراتژیک بهدنبال داشته باشد، توجه به پاکستان بهعنوان همسایه که از یک طرف مشترکات ارزشی بسیار دارد و از سویهم باعث ناامنی و بدبختی در افغانستان شده است، از اهمیت اساسی برخوردار است.
سیدعبدالبصیر مصباح- استاد دانشگاه و پژوهشگر ارتباطات