انتخابات پارلمانی؛ گذار از فرهنگ تبعیت به فرهنگ مشارکت
به باور نظریهپردازان علم سیاست، لازمه یک نظامی دمکراسی و بخصوص یک جامعه توسعهیافته داشتن «فرهنگ مشارکتی» و گذار از «فرهنگ تبعی» است.
دمکراسی در سادهترین تعریف خود عبارت است از نظامی که حاکمان آن توسط مردم انتخاب میشوند و قدرت توسط رأی مردم به چرخه میافتد و از انحصار در دست یک فرد یا یک خانواده بیرون میآید. استقرار دمکراسی در یک کشور اما، بستگی به فرهنگ مردم آن کشور دارد. مهمترین فرهنگ مورد نیاز دمکراسی که این نظام را استوار نگه میدارد «فرهنگ مشارکتی» است. در این نوع فرهنگ مردم به صورت آگاهانه در قدرت سهم میگیرند و نمایندگان خود را بر اساس توانایی و شایستهسالاری آنها انتخاب میکنند.
در کشورهایی مثل افغانستان که هنوز مردم با فرهنگ مشارکتی فاصله زیادی دارند، دمکراسی به شکل تشریفاتی شکل میگیرد که همین شکلگیری خود را نیز محتاج جامعه جهانی است. در این نوع دمکراسی چرخه قدرت همانند گذشته میچرخد، منتها در لباس دمکراسی. آنان که با تاریخ افغانستان آشنایی دارند میدانند که قدرت و ثروت در این کشور همواره موروثی بوده است. در سطح تحلیل کلان، قدرت در افغانستان در انحصار قومی خاص است و در سطح تحلیل خرد، قدرت در این کشور تحت انحصار خانوادههایی مشخص قرار دارد که سالهاست به عنوان نمایندگی از مردم، پولها و امتیازات زیادی را به جیب زدهاند.
قدرت موروثی از دشمنان اصلی دمکراسی محسوب میشود؛ تا بدان جا که سرچشمه به وجود آمدن نظامی به نام دمکراسی مبارزه با همین نوع قدرت (موروثی) بوده است. در افغانستان اما قدرت موروثی به شکلهای گوناگونی ظهور میکند که یکی از خطرناکترین شکلهای آن، ظهور در قالب دمکراسی است. پدرسالاری قدرت محکوم به نابودی است، اما همین پدرسالاری میکوشد تا با تزریق قدرت و ثروت خود به فرزندانش لذت داشتن شکوه و جلال گذشته را حفظ کند.
برای همین، این پدرسالاران قدرت که در افغانستان با نامهای بزرگان قومی و رهبران یاد میشوند، به نام حمایت از نسل جوان، فرزندان خود را برای مردم معرفی میکنند. انتخابات پارلمانی پیش رو مثال خوبی است برای این نوع چرخه قدرت که نه ماهیت دمکراتیک بلکه موروثی دارد. خانوادههایی که سالها است قدرت و ثروت را در افغانستان در انحصار دارند، اکنون با معرفی فرزندان خود به عنوان کاندیداهای پارلمانی در صدد آن هستند تا این قدرت را نگهدارند. بدینسان پارلمان افغانستان که باید خانه ملت باشد، مبدل به خانه همان کسانی میشود که سالهاست بر گرده مردم سوار هستند. پارلمان به عنوان مظهر اراده مردم باید مردمی باشد و کسانی در آن راه پیدا کنند که از میان مردم و برای مردم باشند. در غیر این صورت پارلمانی دارای ماهیت موروثی چیزی به ارمغان نخواهد آورد جز انحصار قدرت و ثروت در دست کسانی که سالهاست آن را در اختیاردارند.
گذار از فرهنگ تبعی به فرهنگ مشارکتی
با تمام اینها اما شاهد هستیم که صاحبان قدرت موروثی در افغانستان، همچنان پیروز میدان هستند. برای رسیدن به یک پارلمان مردمی و نه موروثی، مردم افغانستان باید از فرهنگ تبعی به فرهنگ مشارکتی گذار کنند. به باور نظریهپردازان علم سیاست، لازمه یک نظامی دمکراسی و بخصوص یک جامعه توسعهیافته داشتن «فرهنگ مشارکتی» و گذار از «فرهنگ تبعی» است. در فرهنگ تبعی مردم از وجود نظام سیاسی و از نقشهای گوناگون حکومت آگاهی دارند و حتی از نتیجه تصمیمهای حکومت مطلع هستند، ولی در فرایندهای سیاستگذاری هیچگونه نقش تعیینکنندهای ندارند. برخلاف این نوع فرهنگ اما فرهنگ سیاسی مشارکتی فرهنگی است که سطح آگاهی از نظام سیاسی بسیار بالاست و مردم به طور نسبی در حوزههای مختلف دخالت میکنند و به رفتارهای سیاسی نخبگان حساس هستند. در این نوع فرهنگ سیاسی مردم خود را متعلق به نظام سیاسی میدانند و معتقدند که میتوانند در بهبودی تصمیمهای سیاسی مؤثر باشند. در یک نظام موروثی اما مردم به دلیل انتخاب کسانی که سالهاست قدرت را در انحصار دارند و نماینده مردم نیستند عملاً نقش خود را در تأثیرگذاری و تعیین سیاستهای دولت از دست میدهند و خود باعث ادامه انحصار قدرت و ثروت میشوند. گذار از فرهنگ تبعی به فرهنگ مشارکتی کار آسانی نیست، اما غیر ممکن نیز نیست. کارل پوپر نظریهپرداز مشهور علم سیاست اعتقاد داشت که رسیدن به یک دمکراسی واقعی از راه «مهندسی اجتماعی تدریجی یا جزء به جزء» امکان پذیر است. بدین معنا که انتظار استقرار یک نظام دمکراتیک را به صورت یکشبه نداشته باشیم و بگذاریم تا بهمرور زمان با بهبود بخشیدن نهادهای سیاسی – اجتماعی دمکراسی واقعی نیز استقرار یابد. برای چنین استقراری اما لازم است که جامعه مدنی در افغانستان و روشنفکران این کشور بیشترین تلاش را در راه روشنگری برای مردم انجام دهند تا ما همواره به دور یک چرخه باطل نچرخیم.
مهدی سرباز – خبرگزاری دید