بازی تاریخ؛ از برایدن انگلیس تا بایدن امریکایی
برايم جالب بود كه ايشان بر قبور سربازهای امريكايی كه ندانسته به ميدان جنگ آورده شدهاند، اشک تمساح ريخت و از قهرمانیهای شان كه كشتار دها هزار هموطن من است، ستايش كرد، تكرار دعاعيه گرباچف بر سپاهی گمنام – مسكو.
بيانيه بايدن را شنيدم و در حقش دعا كردم تا خدا رحمتش كند و در آتش سبک بسوزاندش. بايدن استوار گام بر نمیداشت، گويی «ژولیوس سزار» در روم میگريست و گویی ملكه «ويكتوريا» در دسترخوان غم به زمين افتادن در اين باغ، گريه داشت و امپراتوری بريتانيا سكوت كرده بود، از عقب كاملاً گرباچف بود و قبرها نيز مانند قبرهای روسها گريه داشت، تاريخ چه بازی دارد، ١٠٠ سال قبل ]داکتر[«برايدن انگليسی» لنگان بيرون میرود و ١٠٠ سال بعد بايدن امريكايی لنگ- لنگان بيرون میخزد.
بايدن رهبر از پا مانده امريكا در حالي كه آب دهن را زير میزند، فرمودند: هان ای مردم امريكای مقدس، از كجا میدانيد كه ما برای متحد شدن افغانها رفته بوديم، دستور بود تا برويم اسامه را بكشيم و مواد مخدر را ضربه زنيم، به خدا اين دروغ محض بود كه بيست سال پيش گفتيم و داد بر آورديم كه: هان ای مردم، ما برای دولت مركزی قوی، مبارزه با تروريزم و محو مواد مخدر آمدهايم. ما برای آن آمدهايم تا دموكراسی و آزادی را ارمغان آوريم، ما آمدهايم تا با شما يكجا افغانستان متحد را شاهد باشيم.
وای چه دروغ بزرگ، دروغ نه يک قرن بل دو قرن.
ما اين وظايف را چه خوب اجرا كرديم، دولت را روز تا روز به ضعف كشانيديم، تروريزم را تعريف ديگر داديم و كشت و زرع و توليد مواد مخدر را صد چند بلند برديم، هلمند را كه از توليد مواد مخدر صفر بود مرکز توليد مواد مخدر جهان ساختيم، برق كجكی را برای توليد مواد مخدر در خدمت قرار داديم و توليد مواد مخدر را از ١٠٠ به ٣٨٠٠ رسانيديم و ركورد جهاني برای افغانستان رقم زديم.
بايدن به پيشگاه خدا گفت: افغانستان هيچگاه متحد نبوده است، هيچگاه، چه خوب درس تاريخ را فراگرفته است. تكرار ميكنم دروغ دو قرن، بايدن اعتراف ميكند كه امريكا با هر كشور به بهانه كمک، بازی خونين ميكند.
حالا نوبت اكراين آمده است، همان شعار بيست سال قبل افغانستان فقط ديشب از امريكا برای اكراين بيرون آمد. فكر ميكنم عساكر بيرون شده از افغانستان وارد اكراين خواهد شد تا به بهانه كمک، قبرستانهای فراوان در شرق اكراين تاسيس كند، گاوميشهای وحشی( روسيه و امريكا) در برابر هم قرار گرفتهاند و زمينها و كشتزارها را لگد مال خواهند كرد.
ولی هرچه هست، امريكای پر قدرت با صد توبه و دست به گوش از اين سرزمين بيرون میرود، مانند ديگرانش، خونين ميرود و لنگان. میرود تا داستان كشتنها و كشته شدنها را برای فرزندان شان قصه گويند.
برايم جالب بود كه ايشان بر قبور سربازهای امريكايی كه ندانسته به ميدان جنگ آورده شدهاند، اشک تمساح ريخت و از قهرمانیهای شان كه كشتار دها هزار هموطن من است، ستايش كرد، تكرار دعاعيه گرباچف بر سپاهی گمنام – مسكو، اپريل ١٩٩٢.
يادم هست، روزی سكرتر اول سفارت هسپانيه در كابل برايم گفت در افغانستان دو كشور آمده، امريكا و انگلستان و ديگران را با خود به زور آوردهاند.
او راست میگفت، امريكا میآيد ديگران را با خود میآورد، امريكا میرود ديگران را با خود میبرد، چه تجربه جالب كه ما داريم.
آن ديگری شمشير تيز كرده است تا باز همان آهنگ قديم را بسرايد. زمان دشوار است ولی دشواری، عادت اين سرزمين است: «به هر شكلی كه خواهی جامه میپوش، من از طرز خرامت میشناسم».