تصامیم عجولانه و دور زدن کابل؛ اشتباهات مهلک امریکا در افغانستان
آنچه اکنون مردم افغانستان به آن احتیاج دارد تعهد جدی به یک فرایند دیپلماتیک طولانیمدت است که آنها را در قلب مذاکرات صلح قرار دهد؛ تعهد به توسعه و بازسازی و پشتیبانی از کسانی که در معرض خطر جدی هستند اگر ایالات متحده با برنامه فعلی خود مبنی بر این که طالبان را شریک ضد تروریزم خود در منطقه بسازد و پیش رود
افشاگری سالها دروغ، اغفال و خودفریبی و اطلاعات غلط در مورد جنگ امریکا در افغانستان ممکن برای امریکاییها غافیلگیر کننده باشد، اما برای مردم افغانستان به هیچ وجه خبر جدیدی نیست.
مداخله امریكا در افغانستان همواره فاقد پاسخگویی و زمینهسازی در جهان بوده است. نقص مهلک جنگ این است که به طور معمول چشمانداز و نظرات مردم افغانسان در توسعه و اجرای سیاستهایی که دانش آنها را میطلبد، محروم و خارج ماندند که پیامدهای سنگینی در زندگی آنها دارد.
در اسناد منتشر شده (واشنگتنپست)، مقامات ارشد امریکایی خطاهای جدی را که به قیمت جان هزاران تن تمام شده است، توصیف میکنند. با این وجود، پروندهسازی در جایی که مقصر باشد، قابل پیشبینی است. مقامات فهرستی از چالشها را ذکر میکنند که افغانستان را به یک درگیری به اصطلاح غیرقابل برد تبدیل میکند: فساد، تولید تریاک، جنگسالاران و فرهنگی که پیشرفت دموکراتیک را با وجود سرمایهگذاریهای احتمالی در امنیت و بازسازی که ایالات متحده و متحدانش ساختهاند، غیرممکن ساخته است.
اما فرض گیجکننده و اساسی این است که افغانستان کشوری است با امید کم برای اصلاحات و نوسازی، با افرادی که نمیتوانند دموکراسی را اداره کنند یا نمیخواهند. بازجویی کمی از تصمیم ناآگاهانه برای شروع جنگ علیه کشوری که جرمی مرتکب نشده، وجود دارد و بازتاب اندکی از رنجهای غیرقابل تصور خانوادههای افغان و امریکایی که پسران و دختران شان را در این جنگ از دست دادهاند.
علاوه بر این، هیچ کاوش صادقانهای درباره ریشههای واقعی بسیاری از شکستها وجود ندارد.
در اوایل سال ۲۰۰۸، تجزیه و تحلیل Oxfam در مورد توزیع کمک در افغانستان، فساد فراگیر در داخل خود کمکهای امریکا را برجسته کرد که دو سوم این کمکها با دور زدن کامل دولت و مردم افغانستان دریافت شده بود. آژانس توسعه بینالمللی ایالات متحده ۵۰ درصد از کمکهای خود را به پیمانکاران امریکایی که به مشاوران خود سالانه ۵۰۰ هزار دالر در سال پرداخت میکردند به کشوری اهدا کرد که مردم افغانستان برای همان آژانسهای کمکرسانی با حقوق بسیار ناچیز کار میکنند. در جایی که دولت افغانستان ملزم به ارائه گزارش در مورد ۷۷ معیار قابل اندازهگیری برای هرگونه کمک دریافت شده بود، کمککنندگان عمده و پیمانکاران با تحقیقات کم یا هیچگونه بررسی مواجه بودند.
الگوی ملتسازی که مسئولیتپذیری را بدون نمایندگی بر دوش افغانستان قرار میداد، محکوم به شکست بود. وقتی ایالات متحده با مردم افغانستان وارد مشارکت شد، همواره تصمیمهای ضعیفی گرفت. امریکاییها و متحدانشان با جنگسالاران معامله کردند که سابقه کارشان در زمینه حقوق بشر بهتر از طالبان نبود. هنگامی که ایالات متحده اهرم فشار و نفوذ داشت، بارها و بارها خواستهای افغانستان را برای مذاکره در مورد صلح نادیده گرفت. پنتاگون مردان پیر و جوان را به عنوان یک شورشی معرفی کرد و غیزنظامیان افغان همواره مورد آزار و اذیت، کشته شدن و زندانی شدن قرار گرفتند، در حالی که اسناد کافی یا هیچ مدرکی برای اینکه ارتباطش را با شورش نشان دهد، وجود نداشت. در بعضی موارد، داشتن ساعت دستی (کاسیو) مدرک کافی برای بازداشت یک افغانستانی به اتهام تروریزم بود. آنهایی که جلب و جذب نیروهای امنیتی شده بودند – افرادی که قدم به جلو برای حمایت از هموطنان خود برداشتند – در معرض خطر و آسیبپذیری قرار گرفتند و تقریباً ۷۰ هزار نفر در این راه جان خود را از دست دادهاند.
با وجود این رفتارهای عجیب و غریب، نسلی از جوانان افغانستان برای تأمین دموکراسی و بازسازی کشور شان، همچنان به مبارزه خود ادامه دادهاند. بررسی اخیر بنیاد آسیا نشان داد این کشور دارای سطح بالایی از خوشبینی است. دموکراسی، حقوق زنان و قانون اساسی جدید در صدر لیست اولویتهایی است که مردم افغانستان میخواهند در هر مذاکره صلح از آنها محافظت کنند. حکومت افغانستان در ایجاد موسساتی که از شهروندان خود محافظ کند، پیشرفت چشمگیری داشته است، به شمول پارلمان، جایی که ۲۸ درصد قانونگذاران را زنان تشکیل میدهد. کارآفرینی و صنعت رسانه و سرگرمی هر ساله رو به رشد است. پاییز سال جاری، جوانان کابل برای همبستگی با همسالان خود در نیویارک، لندن و برلین برای عدالت اقلیمی راهپیمایی کردند. چنین فعالیتی محدود به مناطق شهری نمیشود. هزاران زن در افغانستان در سراسر کشور به تازگی برای حمایت از شامل شدن در مذاکرات صلح بسیج شدهاند. یک جنبش غیر خشونتآمیز در سراسر کشور از شمال افغانستان شکوفا شد. راهپیماییهای سراسری، تحصنها و شبنشینیها نسلهای افغانستان را گرد هم میآورد.
خطر این است که هیچ یک از اینها به شکلی که امریکاییها با افشاگری این منبع گلاویز شده، در نظر گرفته نشود. ممکن است هشدارهایی از سوی سیاستمداران و تحلیلگران در چپ و راست طیف سیاسی وجود داشته باشد، اما این همنواییها ممکن یک بار دیگر تجربیات مردم افغانستان را نادیده بگیرد و تهدید به تقویت نماد استعمار خسته و قابل پیشبینی را کند که پاسخگویی از کسانی که قدرت را برای مردم اعمال میکنند، منحرف کند؛ کسانی که در روند تصمیمگیری نقش کمی داشتند.
در عوض، این امر احتمالاً حمایت از خروج عجولانه از افغانستان را تحت عنوان ختم «جنگهای بیپایان» افزایش دهد. برای اطمینان، هم مردم افغانستان و هم امریکاییها میخواهند به این جنگ نقطه پایان بگذارند. تلاشهای فعلی در مذاکره برای صلح با طالبان گواهی بر این امر است. افشای این اسناد فرصتی برای آموختن از اشتباهات مرتکب شده در طول چندین دهه مداخله در افغانستان است – که جان ۱٫۵ میلیون افغان را گرفته است (تخمینها متفاوت است و اکثر مردم افغانستان اعتقاد دارند که تلفات دستکم گرفته میشود) و اخیراً هزاران عضو نظامی امریکا. قربانیهای آنها سزاوار یک رویکرد جدید و در نظر گرفته شده در سیاست خارجی است – رویکردی که به زندگی انسان احترام میگذارد و از آن محافظت میکند.
آنچه اکنون مردم افغانستان به آن احتیاج دارد تعهد جدی به یک فرایند دیپلماتیک طولانیمدت است که آنها را در قلب مذاکرات صلح قرار دهد؛ تعهد به توسعه و بازسازی و پشتیبانی از کسانی که در معرض خطر جدی هستند اگر ایالات متحده با برنامه فعلی خود مبنی بر این که طالبان را شریک ضد تروریزم خود در منطقه بسازد و پیش رود. هر چیز کمتر از این، تکرار تاریخ و لکه دیگر بر فهم و شعور امریکا خوهد بود.