اگر من یک فیمینست افغانستان بودم، وقتم را صرف شکایت از امریکاییها نمیکردم که چرا چوکیِ برایم در میز نگذاشتند. من خودم به سمت میز میرفتم. من یک هیئت تشکیل میدادم و به طور مستقیم با طالبان صحبت میکردم.
ایالات متحده امریکا برای بهتر شدن زنان افغانستان به مدت تقریباً دو دهه سرمایهگذاری کرد. ما پیشنویس قانون اساسی را که حقوق آنها را محکم و همچنان حضور عالی آنها را که از طریق سهمیه در پارلمان کشورشان تضمین میکند، نظارت کردیم. ما مکاتب را ایجاد، بورسیههای تحصیلی را فراهم و خوابگاهها را برای دختران روستایی که بتوانند در دانشگاه های شهر درس بخوانند، حمایت مالی کردیم. ما برنامههای آموزشی بیشماری را راهاندازی کردیم تا زنان افغانستان را برای پُستهای رهبریت آماده کنیم؛ اینکه از طریق مشاوره با آموزگاران، چطور دیدگاههای شان را تفسیر کنند، چطور موثر صحبت کنند، چطور برنامههای سیاسی را طراحی کنند، چطور دفتری را اداره کنند، چطور اعتماد به نفس داشته باشند، چطور با شبکههای انترنتی کار کنند و چطور کسب و کار خود را آغاز کنند. اکنون زمان آن فرا رسیده تا تمام این آمادگیهای گسترده را به آزمایش بگذاریم. اکنون زمان آن فرا رسیده تا فمینیستهای افغانستان سخت کار کنند و شروع به انجام کاری کنند که زنان در هر جا مجبورند برای حقوق خود، انجام دهند. برای آنها مبارزه کنند. وقتی میگویم برای آن مبارزه کنند، منظورم این نیست که در صفحات مطبوعات غربی مقاله چاپ کنند، منظورم این است که در کشور و در جامعه خود برای آن مبارزه کنند.
به عنوان یک زن در تمدن غرب، ما حقوق خود را این طور نگرفتیم که کسانی از یک فرهنگ متفاوت دور، دلشان برای ما سوخته باشد و سربازان و پول های شان را فرستاده باشد تا ما را از ظلم و ستم رها کند. ما حقوق خود را از طریق مبارزه طولانی و دشوار با اثبات تواناییها، ارزش و پشت کار خود به دست آوردیم. هر قدم آن سخت بود – حق رأی، حق آموزش، حق کار، حق این که نباید توسط شوهر مورد ضرب و شتم قرار بگیریم و حق داشتن مالکیت. ما با قوانین و سیستم قضایی مضحک، خشونتبار و ناعادلانه مواجه بودیم. بسیاری از این تغییرات باعث آشفتگی اجتماعی و بحثهای مورد نیاز در جوامع خودمان شد؛ برخی از این بحثها همچنان ادامه دارد. پیشرفت به سمت عدالت، انصاف و فراگیری، فرایندی است که هر جامعه باید از میان آن عبور کند.
حالا طبیعی بود، وقتی ما برای اولین بار پس از ۱۱ سپتمبر آمدیم، شرایط ناگوار را دیدیم که تحت آن زنان افغان رنج میکشیدند و میخواستند کمک شان کنیم. امیدوار کننده است که تلاشهای گسترده و عظیم ما به نمایندگی از آنها کار را برایشان آسان تر کرده است. اما به نظر میرسد رهنمودی که در مواجهه با کاهش تعیین شده ما قرار دارد، مرا نگران ساخته است. آزادی و برابری محصول ترحم یا گناه نیست و شما توسط ارتش و دالرهای مالیات دهندگان دیگر، به آنها مدیون نیستید. ۱۷ سال، ۲ هزار و ۵۰۰ امریکایی کشته شده و ۱۲۶ میلیارد دالر کافی است. بیشتر از این، نه تنها غیرقابل توجیه است، بلکه به هر حال به نتیجه مطلوب دست پیدا نخواهیم کرد.
دو زن افغانستانی اخیراً ناامیدی خود را در یک مقاله نیویارک تایمز ابراز کردند با این واقعیت که در مقدمه فعلی مذاکرات صلح، حقوق زنان به عنوان یک موضوع بینالافغانی تعریف شده است. آنها ظاهراً فکر میکنند که حقوق زنان باید توسط ایالات متحده تحمیل شود. اما تنها راه واقعی و پایدار برای بهبود زنان در افغانستان و تنها راه پیشرفت، از طریق بحث در داخل افغانستان است. این امر سریع یا آسان نیست. این کار احتمالاً به اندازه چندین صد سال و بیشتر از آن که در غرب به طول انجامید، به زمان نیاز داشته باشد؛ به خاطر این که هنوز در اینجا هم به پایان نرسیده است.
به صورت مرحله وار، برخی جریده ها عکسهایی از افغانستان در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ منتشر میکنند که زنان افغانستان را در مینی ژوب، در حالت بازی تنیس یا جهش در زمین های والیبال یا به عنوان مهماندار در یونیفورمهای مدرن، یا رانندگی کردن در موترهای باشکوه نشان میدهد. پیام مورد نظر این عکسها این است که چقدر بازگشت به گذشته غم انگیز است. اما نخیر، پیام واقعی آن این نیست. پیام واقعی این است که آن یک آرمان شهر خارجی تحمیل شده است که هرگز وارد هسته کشور نشد، هرگز به اکثریت جامعه افغانستان نرسید و بنابراین، در یک چشم برهم زدن محو شد.
من معتقدم که زنان افغان نیز همانند زنان غربی در دستیابی به اهداف اجتماعی و سیاسی خود توانایی دارند. آنها اکنون یک گروه از رهبران بالقوه، آموزش دیده و تحصیل کرده دارند. این زنان فقط باید با این واقعیت مواجه شوند که زمینه فعالیت آنها کشور خودشان است و این، جایی است که آنها باید شجاعت و هوش استراتژیک خود را نشان دهند. تظاهر خیرین غربی در انجام دادن آن برای آنها، راه را برای تغییر اجتماعی کشورشان مساعد نخواهد ساخت.
من معتقدم که اگر فمینیستهای افغان ذهن خود را به کار اندازند، متوجه خواهند شد که مسیرشان کاملاً روشن است. نخست، آنها باید بدانند که طالبان تنها و شاید بدترین مشکل آنها نیست. عنعنات و ارزشهای فرهنگی عمیق مانند «پشتونوالی» خیلی ویرانگرتر برای زندگی زنان است و بسیاری آنها کاملاً غیراسلامی و حتی ضد اسلام است. به طور مثال، عنعنات قبیلهای اجازه میدهد دختران در کودکی و یا حتی قبل از تولد، نامزد شوند. این عنعنات به قبیلهها اجازه میدهد تا منازعات خود را با دادن یک دختر به عنوان برده به طرف مقابل حل کند. این عنعنات زنان را به خاطر به دنیا آوردن یک کودک مونث تنبیه میکند. تمام این رسوم قطعاً در اسلام منع است. زنان افغان باید اطمینان حاصل کنند که اسلام به طور صحیح و به لحاظ معاصر، توسط افرادی که در قوانین و الهیات اسلامی علمیت دارند، اعمال و تفسیر میشود؛ نه توسط برخی از ملاهای روستایی نادان، چنانچه در گذشته صورت میگرفت. طالبان هوشمندانه میتوانند در مبارزه با رسوم زن ستیزی قبیله متحد باشند.
چند سال پیش، طی یک پروژه مشترک بین موسسه «رند» و مرکز بینالمللی «ودرو ویلسون»، ما پیشرفتهترین درخواستها و تفسیرهای قانون خانواده مسلمان را در سراسر جهان اسلام جمع آوری کردیم. زنان افغانستان باید کار همتایان مسلمان شان را ترسیم کنند و آماده پیشنهادات و برنامههای حقیقی که اسلامِ افغانستان را تعریف و کدگذاری میکند، باشند.
دوم، فمینستهای افغانستان باید به هر جای که زنان هم نوع شان هستند بروند و مشکلات آنان را حل سازند، همانطور که هر فعال سیاسی نیز باید این کار را انجام دهد. صادقانه بگویم، انتقاد طالبان از فمینیستهای کابل کاملاً بدون امتیاز نیست. آنها در اعلامیه مسکو بیان کردند که « به اصطلاح فعالان حقوق زنان طی ۱۷ سال در افغانستان باقی ماندند؛ در این دوره میلیاردها دالر به افغانستان آمد، اما هنوز هم افغانستان در سطح بالای لیست کشورهایی قرار دارد که بسیاری از زنان در حین زایمان به علت نبود تسهیلات بهداشتی … با توجه به فساد، پولهایی که تحت عنوان حقوق زنان آورده و مصرف شد، به جیب کسانی که شعارهای حقوق زنان را سر میدادند، واریز شد.» تمام این امر غلط نیست. تلاشهای بسیار کمی برای دستیابی و کمک به زنان در مناطق روستایی و فقیرنشین صورت گرفته است. علاوه براین، طالبان برخی نقاط قابل توجه برای بحث مثبت ارائه میکنند. به عنوان مثال، حتی سرسختترین مخالفان طالبان اعتراف میکنند که اگر شما یک بیوه زن هستید و همسایه شما تلاش میکند زمین تان را مصادره کند، شما احتمال دارد اموال تان را در مناطق تحت کنترل طالبان حفظ کنید، تا در مکانهایی که یک قاضی سکولار، شما را به رشوه خواهد فروخت.
آیا عالی است که طالبان آمادهاند، بخشی از حکومت رسمی افغانستان باشند؟ آیا ایالات متحده خرسند است از این که با یک گروه تروریستی مذاکره میکند در حالی که یک ابرقدرت باید بتواند به راحتی آن را نابود کند؟ نخیر و نخیر. اما سیاست به معنای کنار آمدن با واقعیتهای اساسی است. برای ایالات متحده، این امر به معنی رو به رو شدن با حقیقتی است که با وجود تمام تلاشهای ما، علیرغم مبارزه در طولانیترین جنگ تاریخ ایالات متحده، علیرغم دو جریان مخالف و تمام درخشندگی پنتاگون و اتاقهای فکر و برنامههای توسعهای، ما نتوانستیم طالبان را شکست دهیم. این به معنی پذیرفتن یک توافق است، مگر این که ایالات متحده بخواهد به طور نامحدود در یک کشور کوچک بماند و تمام مکانهایی که نیاز به توجه و سرمایه گذاری ما دارد، نادیده گیرد. به راستی، من فکر میکنم به معنی فهمیدن این امر است که جامعه افغانستان به طور عمیق و اساسی در برابر حضور نیمه دائمیما مقاوم است و آماده بسیاری از ایدهها نیست، یا به هر حال، آماده وارد شدن مدرنیته توسط امریکا به جای تکامل به سمت مدرنیته به شیوه خودش، نیست. همچنان، فمینیستهای افغانستان باید در واقعیت عمل کنند و باید استراتژی خود و طرز تفکر خود را بر اساس آن توسعه دهند.
آنچه من به آنها توصیه میکنم این است که برخی خطوط سرخ را به نمایندگی از زنان افغان تعریف کند و باید بسیار دقیق باشند که این خطوط سرخ چه معنی دارد. با توجه به اعلامیه مسکو که طالبان در آن یک پاراگراف طولانی از چشماندازشان برای زنان افغان اختصاص داده بود، من احتمالاً برای دست و پنجه نرم کردن با سریالهای تلویزیونی «مبتذل» که روی تمام آنها کار شده است، نمیپردازم. اجازه دهید آنها سریالهای هندی را در حال حاضر ممنوع کنند. این سریالها قطعاً راه خود را دوباره پیدا خواهد کرد، زیرا همه آنها را دوست دارند، احتمالا از جمله بیشتر اعضای طالبان. از طرفی، من میخواهم خیلی دقیق آنچه را که طالبان میگویند، این که «اسلام به تمام حقوق اساسی زنان پرداخته، مانند کسب و کار و مالکیت، ارث، آموزش، کار، انتخاب شوهر، امنیت، سلامت، و حق زندگی خوب» واکاوی کنم. آیا منظورشان از آموزش، تمام آموزش و پرورش از جمله، دانشگاه است، یا این که آنها قصد دارند دختران را بعد از مکتب ابتدایی به خانه بفرستند؟ زندگی خوب چه معنی دارد؟ آیا آن به این معنا است که اگر یک زن انتخاب کند، میتواند تنها زندگی کند؟ آیا چادری بر میگردد؟ آیا قصد آنها این است که زنان وقتی بیرون میروند نیاز به یک نگهبان مرد دارد، مانند روزهای بد گذشته؟ آیا آنها توافق میکنند سنگسار را برای زنا بازنگردانند؟
مهم تر از همه، اگر من یک فیمینست افغانستان بودم، وقتم را صرف شکایت از امریکاییها نمیکردم که چرا چوکیِ برایم در میز نگذاشتند. من خودم به سمت میز میرفتم. من یک هیئت تشکیل میدادم و به طور مستقیم با طالبان صحبت میکردم. حتی یک جلسه با زنان طالبان بیشتر آموزنده خواهد بود؛ یک بینش از آنچه به آن اعتقاد دارند و این که چگونه آنها زندگی میکنند و این که ده سال زندگی در کشورهای نسبتاً پیشرفته خلیج فارس، چقدر ممکن بر تفکر آنها برای بهترشدن تاثیر گذاشته باشد.
من کاملاً درک میکنم فیمینستهای افغانستان عصبانی هستند. اما خوب نخواهد بود که وقت خود را برای جلوگیری یا به تأخیر انداختن چیزی که احتمالاً اجتناب ناپذیر است، صرف کنند. تأخیر خروج امریکا. به جای آن، آنها باید در مورد چگونگی شکل دادن نتیجه و چگونگی موقعیت خود برای حداکثر تاثیر بر بحثهای بینالافغانی در باره ارزشها که تنها راه برای پیشرفت هر جامعه است، به سختی فکر کنند. ارزشهای اجتماعی به بهترین وجه توسط ارتش شکل نمیگیرد و مذاکرات صلح عمدتاً نظامی است. برای ایالات متحده، ما سهم مهم خود را در جهت دادن ارزشهای اجتماعی آینده افغانستان ادا میکنیم، به طوری که به طالبان واضح سازیم، هرگونه کمک توسعهای بینالمللی بعد از آن و همچنین جایگاه کشورشان در جامعه جهانی، به رفتارشان در عرصه حقوق بشر و حقوق زنان بستگی دارد.