تنویر، گلمحمدخان مهمند و یک پالیسی غلط تاریخی
اگر تعصب نداشتی از غارت زمینهای مردم توسط یک عده کوچی نما، دفاع نمیکردی. کوچیها، در هر کشور دیگری باعث فخر دیگرانند. در ترکیه و ایران ستایش میشوند، اما یک و نیم میلیون کوچی افغانستان نه تنها گوشت و لبنیات کشور را فراهم نمیکنند، نه تنها حافظ مرزها نیستند که باعث تباهی خود و دیگرانند.
یک معنی دیگر اختلاط، صحبت کردن است. فضای مجازی امکان این اختلاط را فراهم کرده است. صحبت آقای تنویر، یکی ازین صحبتهاییست که همواره در محافل خصوصی انجام میشده و حالا عمومی شده. خوب است که مردم بالاخره رویاها و آرزوهای پنهان هم را بشنوند.
شاید ماجرا برگردد به سالها قبلتر، وقتی محمود طرزی مسئله «افغانیت» را مطرح کرد، ساختن ملت از طریق زبان و فرهنگ و نامی جداگانه، بعضی تخیلات روشنفکرانه گاهی تبعاتی خونین در تاریخ دارد، این دغدغه وقتی به بیماری مثل «هاشم خان» رسید، تبدیل به وحشتی شد که میوهاش جنگهای داخلی بود، گلمحمد خان مهمند یک عمله نادان بود، نه فقط نخبگان و سران شمال را نابود کرد بلکه هر چه کتاب و نوشته و دیوان و آثار تاریخی به فارسی و ازبیکی و سغدی و هر زبان دیگری یافت، نابود کرد، زهی ملتی که گذشته طلاییاش را نابود کند، این گونه از خاکستر سوخته تاریخ، به جای این که ملتی نو متولد شود، «خاکستر خشونت و تحقیر»به جا ماند. اما این فکر نا بسزا، هم در سطح پالیسی و هم در میان متشبثان سیاسی، مثل یک سرطان بدخیم ادامه پیدا کرد. یکسان سازی مردم، سیاستی زشت و شکست خورده است و در شکلی که آقای تنویر مطرح کرده، پلید و شرم آورست. من اول از همه تعجب میکنم از نخبگان پشتوزبان که چطور پلیدی مثل مهمند را اسطوره میسازند و میتوانند برایش مراسم یادبود بگیرند، عقدههای فرو کوفته چه چیزی را با او جشن میگیرند؟ یعنی، نخبگان پشتون ازین که جنایتکاری مثل مهمند، فرهنگ و زندگی غیر پشتونها را به آتش میکشید، مثل حسرتی شیرین و آرزویی رنگین تجلیل میکنند؟ آن هم درست در سرزمینی که شرمسار تصفیه قومی شصت سال قبلش است، آلمانها از نام هیتلر و رفتار نازیها هنوز میشرمند اما شاگردان هاشم خان، مثل خودش به نازیها فخر میکنند. در دل سرزمینی که امروز منادی مبارزه با تصفیه قومی و یکسانسازی اجتماعیست، سرزمینی که یک میلیون پناهنده را تنها سال قبل برای ترویج همین ایده در آغوش گرفت، اینها نه با مهاجران که با مردم بومی خودشان چنین برخوردی را آرزو میکنند. یعنی تصور اینها این است که آلمانها باید زنان و دختران مهاجر را به زور، ماشین جوجه کشی آلمانها بسازند!
بعضیها از هراس «رواندا» شدن افغانستان میگویند، غافل ازینکه ما روی رواندا را در جنگهای داخلی مان و بعد از آن سفید کردیم با این فرق که مردم رواندا، بدی خودشان را پذیرفتند و امروز نمونه کشوری متکثر و ضد تصفیه قومی شده، اما مردم افغانستان طبق عادت مالوف روی این زخمها خاک میپاشند و اصرار دارند که ما مردمی مهماننواز و بیتعصبیم. در همین صحبت ویدئویی هم آقای تنویر چند بار تکرار میکند من متعصب نیستم. هستی! متعصب هستی، خبر نداری!
اگر تعصب نداشتی از غارت زمینهای مردم توسط یک عده کوچی نما، دفاع نمیکردی. کوچیها، در هر کشور دیگری باعث فخر دیگرانند. در ترکیه و ایران ستایش میشوند، اما یک و نیم میلیون کوچی افغانستان نه تنها گوشت و لبنیات کشور را فراهم نمیکنند، نه تنها حافظ مرزها نیستند که باعث تباهی خود و دیگرانند. همین هم از سیاست بیمار شما متعصبها، حاصل شده است. اگر متعصب نباشی از پیشرفت هموطنانت که در سختی کوهستانهای خشک هزاره جات و بدخشان با پای برهنه و شکم گرسنه درس میخوانند ناراحت نمیشدی، این که فاروق وردک، پول هزاران مکتب را که باید در جنوب ساخته میشد دزدیده، گناه ازبیکها نمیدانستی. اگر متعصب نمیبودید، میدیدید چطور مردم ازبیک و ترکمن ازمیلیاردها دالر خارجی حتی یک چاه آب، حتی یک سرک خامه نصیب نبردهاند، میخواهید دوستم را بکشید، هزاران دوستم دیگر در هر گوشه افغانستان، برای گرفتن حقشان پیدا میشوند از شینوار و زابل تا غور و دایکندی و فراه و کنر و تخار،همه مسلح به سواد و قلم و کتاب، دوره هاشم خان و گلمحمد مهمند به سر رسیده، اما شما آنقدر متعصبید که حتی خبر ندارید. شما نمیگویم بمیرید، بمانید و از درخشش اینها زجرکش شوید، اگر دختر هزاره جایزه جهانی گرفت، اکر بچه پنجشیر مدال طلا، اگر دختر و بچه ازبیکی، بلوچی، ترکمنی، پشهیی، و خوگیانی دکترا گرفت روی زخمت نمک بپاش، شما اقلیتید که زجر میکشید وما اکثریتی که میدرخشیم.