صلح افغانستان، به دلیل داشتن ابعاد منطقهای و بینالمللی، در قالب اجماع منطقهای و بینالمللی محقق میشود، انتظار عادلانه و عاقلانه این است که ایران یا هر قدرت منطقهای دیگر سهم به سزایی در روند صلح افغانستان داشته باشند.
روند صلح افغانستان، با آغاز مذاکرات رو در روی زلمی خلیلزاد نماینده ویژه وزارت امور خارجه امریکا با طالبان آغاز شد. شاخصه اصلی و جوهره بنیادی این مذاکرات، دور زدن دولت افغانستان و دور ریختن همسایههای آن از ماجرای پشت پرده روندی بود که با اراده و مدیریت امریکا به پیش میرفت. امضای توافقنامه سیاسی میان امریکا و طالبان نیز اگرچه باب میل پاکستان و مورد تأیید اسلامآباد بود، اما نتوانست رضایت خاطر سایر همسایگان افغانستان و قدرتهای منطقهای مثل روسیه، چین، هند و ایران را فراهم کند.
اگرچه به لحاظ حقوقی، صلح یا جنگ افغانستان، موضوعی کاملاً داخلی است و دیگران حق ندارند در آن دخالت کنند، اما زمانی که جنگ و صلح کشور ما، دامنهای آنچنان موسع دارد که کل منطقه و حتی جهان را متأثر میکند، دیگر نمیتوان گفت دیگران ـ همسایگان و قدرتهای منطقهای ـ حق ندارند در باب آن اظهار نظر یا اعمال نفوذ کنند.
از منظری دیگر هم میتوان به این موضوع نگریست و آن لشکرکشی امریکا و ناتو از غربیترین نقطه عالم به افغانستان برای ساختارسازی و تصمیمگیری و تصمیمسازی در خصوص جنگ و صلح افغانستان است. این واقعیت مؤید آن است که وقتی قدرتهای فاقد هرگونه وجه مشترک تاریخی، فرهنگی و سیاسی با افغانستان، برای دخالت ساختارسازانه و ساختارشکنانه، به خود حق میدهند از هزاران کیلومتر دورتر، به زور نیروی نظامی و قدرت تسلیحاتی و دأب و دارایی فرهنگی خود وارد افغانستان شوند، یک نیروی بر سر قدرت را به زیر کشند و نیروی مورد نظر خود را به قدرت برسانند و پس از بیست سال مبارزه با آنچه تروریزم مینامند، با مصادیق و نمایندگان همان تروریزم وارد مذاکرات صلح شوند و دولت مشروع و مستقر افغانستان را به هیچ انگارند و به دشمنان تروریست و برانداز نظام سیاسی کشور، مشروعیت سیاسی و حقوقی ببخشند، چرا نبایستی همسایگان منطقهای افغانستان نسبت به سرنوشت جنگ و صلح و ساختار سیاسی و روابط دیپلماتیک و اقتصادی ـ امنیتی خود با آن و مهمتر از آن نسبت به منافع و امنیت ملی خود، نگران نباشند؟
بر پایه همین واقعیت است که با آغاز مذاکرات صلح امریکا و طالبان، از جمله ایران نیز دست روی دست نگذاشت و وارد میدان کنشگری گسترده در خصوص صلح افغانستان شد. سفر چندباره هیئتها و بازدید مقامات دیپلماتیک و امنیتی جمهوری اسلامی از کابل و سفر ابراهیم طاهریان، فرستاده ویژه وزارت امور خارجه ایران به قطر و ملاقات با نمایندگان طالبان، همه نشاندهنده تکاپوی بیوقفه تهران برای نفوذ و نقشآفرینی در بازی صلح افغانستان است.
آنچه در این میان مهم است، اهداف جمهوری اسلامی و دیگر قدرتهای منطقهای از بازی در میدان صلح افغانستان است. به نظر میرسد موارد زیر، محورهای اصلی برانگیزنده تهران برای بازنماندن از کاروان سریعالسیر صلح افغانستان باشد:
- بیرون آوردن صلح از انحصار امریکا
ایران، یکی از قدرتهای مهم و تأثیرگذار منطقهای است که هم در معادلات منطقهای و هم در بازار جهانی سیاست، کالاهای زیادی برای عرضه کردن دارد. به همین جهت برای این کشور بسیار مهم است که امریکا به عنوان دشمن دیرینه آن، در همسایگی جمهوری اسلامی به دنبال اجرای چه طرحهای توطئهآمیزی است.
۸۱۵ کیلومتر مرز مشترک ایران با افغانستان ناامنی که بهشت هراسافکنان نام گرفته، برای امنیت و منافع ملی آن بسیار مهم و حیاتی است. لذا تهران به خود حق میدهد برای پیشگیری از شروع و شیوع ناامنی در خاک خود، نسبت به سرنوشت جنگ و صلح افغانستان، آنتنهای حساسی داشته باشد و یکی از راههای پیشگیری از آن بیرون کشیدن روند صلح افغانستان از انحصار امریکایی است که دستکم برای ایران قابل اعتماد نیست. - منافع مشروع
همچنانکه بحران و بیثباتی در ایران به نفع افغانستان نیست، برعکس، ناامنی و جنگ در افغانستان نیز هزینههای سنگینی بر ایران تحمیل میکند. این، بخشی از منافع مشروع ایران در افغانستان یا هر کشور همسایه دیگر ما است. بنابراین منافع مشروع ایران ایجاب میکند که این کشور، نسبت به روند صلح افغانستان بیتفاوت نباشد و آن را به خوبی رصد کند.
از آنجا که افغانستان باثبات و برخوردار از صلح و امنیت، پیامدهای مبارک منطقهای و جهانی دارد، ایران نیز به سهم خود از برکات آن بهرهمند خواهد شد، اما وقتی همه همسایگان افغانستان همزمان با دولت مشروع و مستقر کابل از روند مذاکرات صلح حذف میشوند و این روند به صورت یکجانبه و مبتنی بر خواست و اراده امریکا به پیش میرود، طبیعتا مایه نگرانی و ناخشنودی همه جوانب دور زده شده در این مهمترین روند سیاسی دارای تبعات کلان منطقهای و بینالمللی میشود. - مسؤولیت منطقهای و بینالمللی
نمیتوان انکار کرد که بحران جنگ و فقر و ناامنی در افغانستان، ابعاد گسترده جهانی به خود گرفته و تمام دنیا را درگیر خود ساخته است. بنابراین، نقشآفرینی صادقانه برای صلح افغانستان، مسئولیت همه کشورها و به ویژه همسایگان آن است. این چیزی است که مقامات سازمان ملل متحد نیز به آن اذعان میکنند. بنابراین تلاش و تکاپوی ایران برای حضور در روند صلح افغانستان، فراتر از مسئولیت اخلاقی و حق همسایگی، بخشی از مسئولیت بینالمللی این کشور برای بر عهده گرفتن نقشی مثبت و سازنده در ماجرای مذاکرات صلح افغانستان است.
بنابراین و با توجه به این واقعیت که بخشی از صلح افغانستان، به دلیل داشتن ابعاد منطقهای و بینالمللی، در قالب اجماع منطقهای و بینالمللی محقق میشود، انتظار عادلانه و عاقلانه این است که ایران یا هر قدرت منطقهای دیگر سهم به سزایی در روند صلح افغانستان داشته باشند.
آنچه در این میان، مهم و محوری است دست کشیدن قدرتهای منطقهای از جنگ نیابتی در افغانستان است. در غیر آن افغانستان همواره قربانی تضاد منافع آنان خواهد بود و وضعیتی به نام صلح نیز به میان نخواهد آمد.
افزون بر همه این موارد، استراتژی سیاست خارجی مستقل و چندجانبهگرای کابل نیز ایجاب میکند که قدرتهای مؤثر منطقهای و بینالمللی را در روند جاری صلح، دخیل و سهیم بسازد و با تضمین منافع مشروع آنان، بستر تداوم جنگهای نیابتی در کشور را برچیند.