آخرین اخباراسلایدشوتحلیلجهان

حقوق بشر بی‌ارزش ترین امر نزد ترامپ است و دیکتاتورهای منطقه محبوبترین دوستان او هستند

توجه موقت به هر مسئله‌ای که به طور ناگهانی جلب توجه می‌کند، نمی تواند نتایج خوبی به بار آورد. هیچ دلیلی برای امیدواری به حصول نتایج بهتر در چهار سال دوم ترامپ وجود ندارد

سیاست خارجی ایالات متحده در منطقه خاورمیانه در حدود یک سال اول ریاست جمهوری دونالد ترامپ همان روند همیشگی مورد پذیرش هر دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه بود که حمایت از اسرائیل، سخت‌گیری به ایران و سایر کشورهای خارج از ایتلاف شرکای منطقه‌ای امریکا و حمایت از این شرکا صرف نظر از رژیم حاکم بر آن‌ها را شامل می‌شد. اکنون که چهار سال ریاست جمهوری ترامپ به پایان خود نزدیک شده، تنها عبارت مناسب برای توصیف سیاست خارجی او در منطقه «عدم انسجام استراتژیک» است. انسجام در سیاست خارجی برای هر دولتی دشوار است و مشکل رویکرد ترامپ در خاورمیانه در واقع عدم انسجام آن نیست، بلکه کیفیت متفاوت برخورد او با منطقه است.

وقتی رییس جمهوری ورای هر چیزی به غرایز خود اتکا می‌کند و روند مشورتی سیاست خارجی را نادیده می‌گیرد، همین می‌شود. آنچه شرایط را وخیمتر کرده، سیاست‌گذاری جسته و گریخته خارجی اوست. او یک روز به سوریه می‌پردازد، یک روز تلنگری به ناتو می‌زند، روز دیگر درگیر عراق، کوریای شمالی یا یک جای دیگر در جهان می‌شود. البته، در رابطه با سرگردانی و آشفتگی مرتبط با خواسته‌های امریکا در خاورمیانه، ترامپ در واشنگتن تنها نیست. ورود و خروج‌های ناگهانی دولت ترامپ به مسائل منطقه، به بی‌ثباتی بیشتر انجامیده است. ترامپ می‌گوید که می‌خواهد از جنگ‌های ابدی خارج شود و به همین منظور، حضور امریکا در عراق و افغانستان را کاهش داده است. او در عین حال یک اعمال فشار حداکثری بر ایران را دنبال کرده که ورطه مشکلات بیشتر بوده و مخاطره تشدید تنش و درگیری را افزایش داده است.

اگرچه رییس جمهور امریکا در میانه تشدید تنش‌ها در منطقه خلیج فارس در نیمه سال ۲۰۱۹ توانست از رویارویی نظامی با ایران اجتناب کند، اما در اوایل سال ۲۰۲۰ با ترور قاسم سلیمانی فرمانده نیروهای قدس ایران، به شدت به درگیری نزدیک شد.

بعد از آن هم مسئله «معامله قرن» مطرح شد که قرار بود نتیجه‌ای را تحقق بخشد که هیچ رییس جمهوری دیگری در ایالات متحده موفق به رسیدن به آن نشده بود: توافقی برای پایان جنگ بین اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها. چند ماهی تنها موضوع رسانه‌های غربی طرح صلح ترامپ / کوشنر بود که البته به جایی هم نرسید، چون مستلزم موافقت فلسطین با مذاکره بر سر تسلیم تمام عیار و ننگین بود که هیچ کسی با آن موافقت نمی‌کرد. مقاومت در برابر اشغال اسراییل و استوار ماندن تحت فشار این اشغال از اجزای مهم هویت فلسطین است. وقتی مشخص شد فلسطینی‌ها علاقه‌ای به چنین معامله یک طرفه‌ای ندارند، رییس جمهوری امریکا هم علاقه خود را به آن از دست داد.

مرحله بعدی، تبلیغات گروه ترامپ در زمینه «شکست دادن» تروریسم بود و بعد هم رییس جمهوری وعده بازگرداندن نیروهای امریکایی را داد. نیروها هنوز به امریکا برنگشته اند، اما تعدادشان کمتر شده است. برای نمونه، گروه محدودی در سوریه باقی مانده که دلیل آن هم مشخص نیست. به گفته رییس جمهوری، آن‌ها آنجا مانده اند تا از «نفت» محافظت کنند یا ایرانی‌ها را تحت نظر داشته باشند یا بر روس‌ها برتری یابند – یا ترکیبی از هر سه مورد. لازم به یادآوری است که این نیروها در شرایطی در سوریه مانده‌اند که ترامپ دو بار به رجب طیب اردوغان رییس جمهوری ترکیه، وعده خروج آن‌ها را داده است. رییس جمهوری همچنین به رغم نقش پررنگ متحدان کرد سوری امریکا در جنگ با داعش، موافقت ضمنی خود را با حملات ترکیه به آن‌ها اعلام کرد. وقتی ترک‌ها به شمال شرقی سوریه وارد شدند، نیروهای اصلی آن‌ها را آندسته از شبه نظامیان سوری تشکیل می‌دادند که برخی با افراط گرایان مانند القاعده در ارتباط بودند. اما آن زمان دیگر توجه ترامپ از سوریه به جای دیگری معطوف شده بود.

در همه این چرخش‌ها در سیاست خارجی، ظاهراً حقوق بشر بی‌ارزش ترین مورد برای ترامپ بوده، چرا که در چهار سال گذشته تقریباً هرگز توجه ترامپ را جلب نکرده است. ترامپ در دفتر بیضی بزرگ ترین بستر در جهان برای ابراز حمایت از اخلاقیات در امور جهانی را دارد، اما در مقابل، عبدالفتاح السیسی رهبر مصر را «دیکتاتور محبوب» خود خوانده است. سخاوتمندانه ترین تفسیر از این اظهارات، صمیمیت بی‌ادبانه رییس جمهوری بود که البته با توجه به شدت سرکوب‌ها در مصر تحت کنترول سیسی جای تعجب نداشت. اما بهانه ترامپ برای حمایت از محمد بن سلمان ولیعهد عربستان سعودی، در رابطه با قتل جمال خاشقچی داستان بهتری نبود. این که منافع ایالات متحده احتمالاً در همکاری با رهبران اقتدارگرا بوده، قابل درک است؛ آنچه قابل درک نیست، دوستی و حمایت و نادیده گرفتن مسائل حقوق بشری و سیاستگذاری‌های آن‌ها در حجم گسترده است.

جالب این است که در میانه این آشفتگی‌ها، ترامپ موفقیت‌های جسته و گریخته داشته و از روابط خود با دیکتاتورهای خاورمیانه برای آزادی برخی از امریکایی‌های گرفتار در منطقه استفاده کرده است. توافق آبراهام بین امارات متحده عربی و اسراییل و عادی سازی روابط بین اسراییل و سودان هم تحت نظارت ترامپ اتفاق افتاد. البته نباید فراموش کرد که نقش کاخ سفید در توافق آبراهام در واقع، باج دادن به کشورهای عربی خلیج فارس به صورت توافق تسلیحاتی بوده است. دومی هم که ظاهراً نوعی زورگیری بوده: ایالات متحده با تهدید به متوقف کردن کمک‌های اقتصادی سودان را به تغییر رفتار وا داشته است. وزارت امور خارجه برای مذاکرات مرزی دریایی بین اسراییل و لبنان هم تلاش کرده که می‌تواند زمینه را برای گفت‌وگوهای گسترده تر فراهم آورد؛ اما تمایل لبنان به گفت‌وگو بیش از هر چیزی با وضعیت اقتصادی آن‌ها ارتباط مستقیم دارد.

موفقیت در خاورمیانه با هر تعریفی، دشوار و شاید انتظار بیش از حد باشد؛ اما رییس جمهوری ایالات متحده باید دست کم یک استراتژی مشخص برای این منظور داشته باشد. از این نظر، دولت ترامپ پس از چهار سال شکست خورده است. توجه موقت به هر مسئله‌ای که به طور ناگهانی جلب توجه می‌کند، نمی تواند نتایج خوبی به بار آورد. هیچ دلیلی برای امیدواری به حصول نتایج بهتر در چهار سال دوم ترامپ وجود ندارد.

نویسنده

استیون کوک

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا