درنگی بر حکومت موازی
بیدولتی دردی است که ما بیشتر از همه ملتهای منطقه طعم تلخش را در نزدیک به نیم قرن جنگ و بیثباتیهای سیاسی چشیدهایم. اما راه جلوگیری از تکوین چنین وضعیتی، پاک کردن صورت مساله نیست، حل آن است.
دیدیم که داکتر عبدالله حکومت موازی اعلام کرد. فارغ از این که این حکومت چه قدر پایدار است یا نیست، از داکتر عبدالله خوشمان میآید یا نمیآید، وابسته به کدام جناح سیاسی استیم و با کدام جناح سیاسی نیستیم، باید بپرسیم که بستر تکوین این حکومت چیست و چرا مورد حمایت جوانان قرار گرفته است؟
بیشتر از همه باید این پرسش را «دولتسازان» مطرح کنند؛ زیرا اعلام حکومت موازی نشان دهنده بُنبست ایده «دولت سازی» در کشور است. نشان میدهد که یک جای کار به شدت میلنگد و بنابراین نباید به رسولان کذابی که اطمینانهای دروغین میدهند و اوضاع را کاملاً روبراه و بسامان میخوانند، اعتماد کرد.
من طرفدار حکومت موازی داکتر عبدالله نیستم؛ زیرا میدانم که این امر یعنی فروپاشی دولت و رفتن به سوی هرج و مرج. بیدولتی دردی است که ما بیشتر از همه ملتهای منطقه طعم تلخش را در نزدیک به نیم قرن جنگ و بیثباتیهای سیاسی چشیدهایم. اما راه جلوگیری از تکوین چنین وضعیتی، پاک کردن صورت مساله نیست، حل آن است. به همین خاطر است که من فکر میکنم کنجکاوی در باره علل تکوین حکومت موازی و بستر عینی و اجتماعیاش، باید بیشتر از هر کسی مشغله ذهنی دولتسازان باشد. زیرا تا این بستر شناسایی نشود، دولت سازی ممتنع است.
بستر تکوین ساختارهای موازی چیست؟
«واتسلاف هاول» روشنفکر و سیاستمدار معروف جمهوری چک، در کتاب «قدرت بی قدرتان» تکوین حکومت موازی در نظامهای توتالیتر را مرحله تکاملی «زیستن در دایره حقیقت» میداند. به باور او، از ویژگیهای نظامهای توتالیتر این است که مبتنی بر جعل، تزویر و دروغ است و به کمک ایدئولوژی کوشش میکند به انسانها اصول زیستن در چنبره دروغ را بپذیراند. نتیجه این امر، ایجاد بحران هویت در جامعه است. در واکنش به این بحران عمیق هویتی، تعدادی انسانها از اصول ایدئولوژی سر میپیچند و زیستن در دایره حقیقت را انتخاب میکنند. به دنبال این طغیان، آنچه را که ایوان ییروس «فرهنگ ثانویه» مینامد، پدید میآید: یعنی همه شروع میکنند به شنیدن موسیقی ناهمسان، سرود ملی دیگر و نوشتن تاریخ دیگر و ناسازگار با روایت رسمی و حتا تاسیس دانشگاههای دیگر. این طغیان به تمام حوزههایی که حکومت قصد سرکوب آن را دارد، سرایت میکند.
آخرین مرحله تکاملی این طغیان، ساختن حکومت موازی و در پایان هم «دولت شهر موازی» است.
همه چیز از کجا آغاز شد؟
آنچه را که در بالا تذکر دادیم، همین اکنون در افغانستان نیز جریان دارد: رفتن به سوی «دولت شهر موازی».
همه چیز از لویه جرگه قانون اساسی آغاز شد. در لویه جرگه قانون اساسی یک گروه تمامیت خواه با حمایت خارجیها نظام سیاسی و تمام مظاهر و نمادهای هویتی را به نفع یک قوم طراحی کرده و بالای مردم تحمیل نمودند. سپس حکومتهای دو دهه اخیر نیز کوشید با اتکا به ایدئولوژی «افغانیت» این دروغ را بر تمام عرصههای زندگی مردم تحمیل کند. در واکنش به این امر، مردم حیات مستقل خود را در پیش گرفتند: حکومت یک سرود ملی را تجویز کرد و مردم سرود ملی دیگری را انتخاب کردند. حکومت یک نام بالای کشور گذاشت و جوانان نام دیگر. حکومت گفت دانشگاه نگویید و مردم گفتند.
اکنون کار به جایی رسیده که مسئله حکومت موازی و حتا «دولت -شهر موازی» مطرح است.
این نشان دهنده آن است که چنین شیوه دولت سازی و ملت سازی در افغانستان به شکست و بُنبست انجامیده است. بنابراین، اگر طرح دیگری ریخته نشود و غایات نظام با واقعیتهای عینی جامعه هماهنگ نگردد، فروپاشی دولت حتمی است.
زیستن در دایره دروغ دیگر ممتنع است. مردم چشم شان به حقیقت گشوده شده.
من نمی خواهم بگویم که عبدالله اهل چنین کارهایی است؛ نخیر. او یک موج سوار ماهر است. عبدالله باشد یا نباشد، این موج ایجاد شده و دیگر نمیتوان این حیات مستقل جامعه را نادیده گرفت.
قهرمانان این موج، جوانانی هستند که در دو دهه پسین حتا به قیمت محرومیت از دسترسی به ادارات دولتی نیز دروغهای رسمی را نپذیرفتند و کوشیدند در دایره حقیقت زندگی کنند. قهرمانان این موج کسانی استند که حتا عبدالله زیر نام خراسانیان آنها را شامل فهرست سیاه ریاست اجرایی کرده بود و تمام دروازهها را به روی شان بسته بود.
باید مطالبات این نسل را در نظر گرفت و به تنوع و تکثر قومی در افغانستان حرمت گذاشت.
از جمشید نقل کردهاند که همواره چنین دعا میکرد:
اهورامزدا، کشورم را از قحطی و دروغ نگهداراد!
دروغ همسنگ قحطی و کشنده است. خداوند افغانستان را نیز از این پدیده دور نگهدارد.