حکومت موقت؛ راهکار غیر دموکراتیک و یک پیشنهاد
این نوع سیاستمدار هرچند به گونه مستقیم بیباوری خود را به انتخابات و دموکراسی ابراز نمیکند، ولی با فرافکنی و بهانههای مختلف در پی دور زدن اراده جمعی مردم است. او میکوشد که با یک اصل مردمسالاری اصل دیگر را هدف قرار دهد، پس از آزادی بیان استفاده میکند و انتخابات را سبوتاژ.
دیروز گلبدین حکمتیار یکی از نامزدان معترض انتخابات ریاست جمهوری ششم میزان، که در یک کنفرانس خبری در مورد نتیجه انتخابات و بحرانی شدن این روند صحبت میکرد، خواستار ایجاد «حکومت موقت» شد.
آقای حکمتیار استدلال کرد که برای برگزاری شفاف انتخابات، به یک حکومت موقت نیاز بود و است. در این سخنرانی، رهبر حزب اسلامی کمافیالسابق انتقادهای تندی به آدرس ارگ حواله کرد.
اما موضوع اصلی مبحث کنونی طرح حکومت موقت است که همواره و هرازگاهی از سوی سیاستمداران منتقد حکومت به عنوان آلترناتیف سیستم موجوده به میدان پرتاب میشود، طرحی که گویی در آستین هر سیاستمدار این سرزمین حاضر و آماده ارائه شدن است.
چرا رهبران سیاسی، حکومت موقت را حلال تمام مشکلات میدانند!
انتخابات یک روند دموکراتیک دارای سه ضلع است- مردم، کمیسیون انتخابات و نامزدان. انتخابات یکی از نمودها و نمادهای اصلی حاکمیت دموکراسی در جوامع است و هر جامعه که در آن انتخابات نباشد، مردمسالاری نیز در آن موضوعیت نخواهد داشت. انتخابات یک فرایند سیاسی است و بدون شک با چالشهای فراوان همراه میباشد، این روند حتا در کشورهای با سابقه چندین قرنه در تمرین دموکرسی نیز گاهی با چالش و بحران و بُنبست مواجه میشود، چه برسد به کشورهای جهان سومی همانند افغانستان، ولی در کمتر کشور جهان دیده میشود که با بحرانی شدن انتخابات، سیاسیون آن کشور به عنوان دم دستترین طرح، حکومت موقت را پیشنهاد کنند. در افغانستان اما برعکس، حتا اگر مشارکت مردم نیز در روند انتخابات کم باشد، کسانی پیدا میشوند که حکومت موقت پیشنهاد کنند و بدون در نظرداشت دیگر جنبههای حیات سیاسی و دیوانسالاری کشور، همه سیستم را فدای یک طرح کنند.
گویا سیاستمدار «افغانی» جز حکومت موقت طرح و پلان دیگر بلد نیست و یا اگر هم میداند، دلش نمیخواهد که از طرح دم دست بگذرد.
در این کنش سیاسی سیاستمدار افغانی باید ردپای عواملی را جستوجو کرد که در محیط غیر دموکراتیک، جنگزده، دگم و «شرقی» استحاله شده است.
در حاشیه ماندن:
سیاستمداری که در نفس خود میداند که از طرق دموکراتیک به قدرت نمیرسد، سازوکار دموکراتیک او را به حاشیه پرتاب میکند و از قدرت دور میماند، همواره در پی خلق بحران است تا در فضای آشفته سیاسی، از طریق غیر دموکراتیک در قدرت سهیم شود.
بیباوری به دموکراسی:
این نوع سیاستمدار، از بیخ و بن به دموکراسی بیباور است. او خود را برتر از دیگران پنداشته و به اراده جمعی ملت اصلاً وقعی نمیگذارد که باز بیاید به انتخاب آنان احترام کند. این نوع سیاستمدار هرچند به گونه مستقیم بیباوری خود را به انتخابات و دموکراسی ابراز نمیکند، ولی با فرافکنی و بهانههای مختلف در پی دور زدن اراده جمعی مردم است. او میکوشد که با یک اصل مردمسالاری اصل دیگر را هدف قرار دهد، پس از آزادی بیان استفاده میکند و انتخابات را سبوتاژ. اگر به آرای این نوع سیاستمداران توجه کرده باشید، همواره سخن از نظام اسلامی میزنند در حالی که تعریف واضح از این نوع حکومت وجود ندارد. نویسنده به این باور است که سخن زدن از نظام اسلامی، بیشتر فرافکنی انتخابات و مردمسالاری است چون همین اکنون نیز نظام کشور صد در صد اسلامی است.
هستندگی در بحران:
برخی سیاستمداران «هستندگی» خود را بدون بحران در بحران میبینند. این است که با مردم سالاری همدلی نمیتوانند. این نوع سیاستمداران محصول بحران هستند و باید در بحران زندگی کنند. اگر وضعیت به سوی آرامش و عادی شدن رفت، پس هستی و موجودیت خود را بحرانی مییابند. آنان به کهنه سربازانی میمانند که یک باره متوجه میشوند که جنگ تمام شده، ولی آنان با دوران صلح کنار آمده نمیتوانند. یا به زندانی میمانند که عمری را در زندان سپری کرده و یک باره آزاد شدهاند. آنان به زندان خو گرفتهاند و آزادی برای شان خوشایند نیست. « رستگاری در شائوشنگ» فلمی است که در آن پرسوناژ ها با فضای زندان انس گرفتهاند و زندگی در بیرون شدیداً برای شان خسته کننده است. یکی از این پرسوناژها «مورگان فریمن» زمانی که آزاد میشود در یک مغازه کار مییابد، ولی هر بار که میخواهد به مستراح برود از صاحب مغازه اجار میگیرد. سرانجام صاحب مغازه روزی عصبانی میشود و برایش میگوید که هر وقت خواستی بروی مستراح، برو ولی اجازه نگیر. او به صاحب مغازه میگوید که ۳۰ سال تمام هر کاری کرده اجازه گرفته، پس برایش سخت است که با آزادی کنار بیاید. سیاستمداری که در بحران قوام یافته، بدون بحران تبدیل میشود به یک «شئ ناکارامد».
یک پیشنهاد:
کارل پوپر فیسلوف علم در تعریف انتخابات میگوید که انتخابات دو وجه دارد: قدرت انتخاب زعیم و قدرت عزل او از زعامت. پوپر این مسئله را قدرت عجیب دموکراسی میداند و اشاره میکند به عزل رییس جمهور نیکسون.
طرح حکومت موقت بیشتر یک وجه غیر دموکراتیک دارد. ما باید به دنبال راهی دیگر برای تغییر هسته قدرت به وجود آوریم. ما باید قانون اساسی را تغییر بدهیم که قدرت خیلی فوقالعاده به رییس جمهور میبخشد. باید در قانون اساسی راهکار عزل حاکم بر مبنای قانون پیش بینی شود تا از رفتن حاکمیت به سوی خودکامگی جلوگیری شود. قانون اساسی در قسمت صلاحیتهای رییس جمهور خیلی گنگ و مبهم است. در واقع قانون اساسی افغانستان رییس جمهور منتخب را در حد یک سلطان خودکامه تعریف میکند. در این قسمت میتوان با گنجاندن «رفراندوم» در قانون اساسی برای عزل حاکم از طرق دموکراتیک او را خلع قدرت کرد.