استراتژی پاکستان باید شامل شرایط تعامل خوب با طالبان باشد. بیطرفی نباید گزینه این کشور باشد. بیطرفی پاکستان به نفع طالبان است. هدف پاکستان باید این باشد که دورنمای درگیری مسلحانه طولانیمدت را با وادار کردن همه طرفها به ویژه طالبان برای پذیرش توافق مذاکره شده، کمحدود کند. چیزی غیر از این وحشتناک خواهد بود.
ترجمه و تلخیص سیدطاهر مجاب – خبرگزاری دید
با توجه به سیاست و تاریخ پیچیده افغانستان، ختم طولانیترین جنگ این کشور ممکن منجر به روند ختمناشدنی صلح شود. مایک پمپئو وزیر امور خارجه امریکا در ماه مارچ به افغانستان سفر کرد و پس از تهدید قطع کمکها به کابل به دوحه رفت تا با طالبان ملاقات کند. پس از آن، جنرال اسکات میلر فرمانده نیروهای امریکایی در افغانستان و سفیر زلمی خلیلزاد با طالبان ملاقات کردند و سپس هر دو برای گفتوگو با رهبری پاکستان به اسلامآباد رفتند. رییس جمهور ترامپ نیز به تازگی طی تماس تیلفونی با عمران خان نخستوزیر پاکستان صحبت کرد.
تنشهای بنیادی
چیزی که برای مردم افغانستان گذاشته شد، آیا آنها میتوانند به صلح برسند؟ تحولاتی که پس از امضای توافقنامه دوحه صورت گرفته نه امیدوار کننده است و نه مایۀ تعجب. حقیقت این است که چی رقابت بین رییس جمهور غنی یا عبدالله عبدالله باشد یا اختلافات بر سر شرایط گفتوگوهای میانافغانی، ترکیب تیم مذاکره کننده کابل، مبادله زندانیان و یا هم افزایش خشونتها؛ تمام اینها نشانههای عمیق تنش در افغانستان است.
سه مسئله بنیادی مهمتر از همه است: ساختار و تقسیم قدرت، توازن قومی و مقاومت برای کنترول و مدرنیته. خطوط خطای جدی – قومی، قبیلهای، مذهبی و عقیدتی – و تقسیم روستایی و شهری وجود دارد. افغانستان همچنان در معرض رقاتهای جئوپولیتیک و سیاستهای منطقهای قرار دارد. آرایش داخلی مستعد درگیری آن که مبارزات بیوقفه برای قدرت و خطر مداخله خارجی را تحریک مینماید، تنها پوتانسیل بیثباتی را تقویت میکند.
اما موفقیت آینده طالبان بستگی به این دارد که آیا پاکستان جاه طلبیهای آنها را تسهیل میکند یا محدود، و این که چگونه برنامه بازی آنها در چارچوب بزرگتر از آنچه سایر بازیکنان اصلی داخل و خارج افغانستان انجام میدهند، مشخص میشود.
گفتوگو در گفتوگو
واقعیت این است که برقراری صلح و ثبات در افغانستان به حل و فصل چندین درگیری و مناقشه نیاز دارد و شامل چندین گفتوگو پیرامون به اصطلاح گفتوگوی میانافغانی است.
نخست، گفتوگویی بین بازیکنان سیاسی اصلی از جانب کابل است. این یعنی که به مسائل مانند توازن قومی، تقسیم قدرت، قانون اساسی و گفتوگو با طالبات باید رسیدگی شود. اینها همه موارد بحث برانگیز است. چندین پیشنهاد صلح قبلاً توسط احزاب، گروهها و شخصیتهای مختلف سیاسی با برنامههای مختلف ارائه شده است.
دوم، شما به یک گفتوگو بین افغانستان و پاکستان نیاز دارید که باید مبانی روابط آنها را که یک بار توسط زلمی خلیلزاد به عنوان «مادر همه روابط» توصیف شده، بررسی کند.
سوم، گفتوگوهای میان قدرتهای منطقهای که رقابتهای شان، افغانستان را عرصه مناسب انتخاب میکند؛ امری که جستوجو برای ایجاد صلح را پیچیدهتر میسازد. گفتوگوی ایالات متحده و افغانستان که باید ماهیت تعامل ایالات متحده در آینده، به ویژه حمایت مالی آن کشور از نیروهای امنیت ملی افغانستان را تحت تأثیر قرار میدهد، را روشن کند و همین طور به گونه غیرمستقیم روند صلح.
سرانجام، چه کسی در مذاکرات میانافغانی میانجیگری خواهد کرد؟ آیا یک نیروی نگهبان صلح وجود خواهد داشت؟ چه همایشی برای کشورهای منطقه در ارتباط به این گفتوگو خواهد بود و چه کسی بخشی از آن خواهد بود؟
چگونه پاکستان میتواند کمک کند؟
اظهارات رهبری پاکستان در مورد آینده افغانستان، حمایت از «روند صلح به رهبری و مالکیت مردم افغانستان»، برای تمرین روابط عمومی خوب است. اما به عنوان یک سیاست رسمی، کافی نیست. حکومت افغانستان آنقدر ضعیف و منقسم است که به تنهایی نمیتواند روند صلح را رهبری کند. این کشور به همکاری پاکستان احتیاج دارد، چنانچه با طالبان پرادعا و غیرقابل تحمل مواجه است. اما بعید است که پاکستان این کمک را خارج از روابط پاکستان و افغانستان انجام دهد.
افغانستان و پاکستان دارای تاریخ مشترک زجرآور و مرز مشترک بحث برانگیز است. هر یک با دوست شدن با دشمان یکدیگر واکنش نشان دادند. بسیاری از مشکلات افغانستان بر میگردد بر ادعای غیر اصولی آن علیه پاکستان و دخالت در امور داخلی این کشور که گفته میشود با همکاری هند است. و بسیاری از مشکلات پاکستان ناشی از انتخاب سیاستهای ضعیف برای رفع چالش افغانستان است. بنابراین، پاکستان نگرانی مشروع از رفتار افغانستان دارد ، دقیقاً همانطور که افغانستان، پاکستان را به خاطر مسئله طالبان سرزنش میکند.
پاکستان باید استراتژی داشته باشد که در جستوجوی یک افغانستان صلح آمیز و با ثبات باشد. باید به افغانستان به عنوان مجموعی از چالشهای تأثیر گذار بر امنیت منطقه، ثبات داخلی پاکستان، آینده اقتصادیش و منطقه ببیند. این کشور باید به افغانستان فراتر از دید امنیتی بنگرد.
آیا پاکستان میتواند بلندپروازیهای طالبان را محدود کند؟
در دهه ۱۹۹۰، میدان کاملاً به طالبان واگذار شد. اما این بار مقاومت بیشتری در این کشور رخ خواهد داد. مردم افغانستان برای دستاوردهایش مبارزه خواهد کرد. نیروهای امنیتی و دفاعی افغانستان ممکن مقاومت کنند، اما اگر تجزیه شود، بقایای آن شاید به ملیشههای تحت حمایت سی آی ای و یا دیگر گروههای مسلح بپیوندد.
استراتژی پاکستان باید شامل شرایط تعامل خوب با طالبان باشد. بیطرفی نباید گزینه این کشور باشد. بیطرفی پاکستان به نفع طالبان است. هدف پاکستان باید این باشد که دورنمای درگیری مسلحانه طولانیمدت را با وادار کردن همه طرفها به ویژه طالبان برای پذیرش توافق مذاکره شده، کمحدود کند. چیزی غیر از این وحشتناک خواهد بود.
طالبان سیاست «طالبان اول» را دنبال خواهند کرد و پاکستان را دخیل درگیریهای خود خواهد کرد و منافع آن کشور را بر اساس منافع خود تعریف خواهند کرد. طالبان بدون یک جنگ داخلی شدید به قدرت نخواهند رسید و بدون درگیری نمیتوانند در قدرت بمانند. از جمله پیامدهای جدی دیگر، این امر وظیفه پاکستان را در برخورد با سازمانهای شبهنظامی این کشور سختتر میکند. طالبان هنوز هم با کسانی که در دهه ۱۹۹۰ به آنها کمک کردهاند ارتباط خود را حفظ کرده و ممکن است این کار را دوباره انجام دهند و اسلام آباد را تحت نظارت FATF قرار دهد.
از این رو، هر گونه تبلیغ منافع آینده منطقهای پاکستان با وجود طالبان در قدرت، هزینه خواهد داشت. این امر برای چین نیز هزینه خواهد داشت که یک افغانستان صلحآمیز و باثبات را برای موفقیت پروژه BRI خود ضروری میداند.