آخرین اخبارتحلیلجهانسیاست

خروج از افغانستان؛ آیا تغییر رویکرد اتحادیه اروپا نسبت به امریکا کلید خورد؟

فرانسوی‌ها از بحران سوئز در ۱۹۵۶، این درس را گرفتند که هرگز نمی‌توان کاملاً به امریکا متکی بود. نتیجه‌ای که در زمان ریاست‌جمهوری اوباما و ترامپ تقویت شد و افغانستان آنچه را آن‌ها مدت‌ها به آن مظنون بودند، تأیید کرد

مراسم سالانه «روز باستیل» لحظه‌ تاریخی است که فرانسوی‌ها خیابان‌ها را تزیین می‌کنند، شامپاین می‌نوشند و اسطوره‌های بنیان‌گذاری جمهوری را جشن می‌گیرند. اما وقتی دیوید مارتینون سفیر فرانسه در کابل، به تاریخ ۱۴ جولای ۲۰۲۱،  پیامی را به هم‌وطنانش ضبط کرد، جاذبه جشن را شکست. او گفت: «هم‌وطنان عزیز، اوضاع در افغانستان بسیار نگران‌کننده است.» به گفته وی، سفارت فرانسه تخلیه کارکنان افغان را تکمیل کرده است. سه روز بعد، به اتباع فرانسوی گفته شد با پرواز ویژه افغانستان را ترک کنند. پس از آن، وی با توجه به «تحول قابل پیش‌بینی رویدادها» در افغانستان، یک ماه پیش از سقوط کابل اعلام کرد که فرانسه دیگر نمی‌تواند خروج ایمن آن‌ها را تضمین کند.

وقتی فرانسه شروع به تخلیه کارکنان افغان و خانواده‌های آن‌ها در ماه می کرد، حتی دوستانش پاریس را به شکست‌گرایی و تسریع فروپاشی دولت متهم کردند. تلاش‌ آن‌ها برای تخلیه در ماه اگست ناتکمیل بود و برخی افغان‌های آسیب‌پذیر جا ماندند. در حالی که متحدان برای خروج کارمندان افغان شان از کابل تقلا می‌کردند، فرانسوی‌ها همانند دیگران خود را به امنیت امریکا وابسته می‌دیدند. با این حال، رضایت نسبی در پاریس وجود داشت.

همان‌طور که اروپایی‌ها به پیامدهای نگران‌کننده فاجعه افغانستان فکر می‌کنند و آنچه در مورد وابستگی به امریکا می‌گویند، حال و هوای بریتانیا و آلمان تکان‌دهنده و آسیب‌دیده است. فرانسوی‌ها از بحران سوئز در ۱۹۵۶، این درس را گرفتند که هرگز نمی‌توان کاملاً به امریکا متکی بود. نتیجه‌ای که در زمان ریاست‌جمهوری اوباما و ترامپ تقویت شد و افغانستان آنچه را آن‌ها مدت‌ها به آن مظنون بودند، تأیید کرد.

واضح است که همه اروپایی‌ها دیدگاه فرانسه را ندارند. وقتی امانوئل مکرون پس از انتخابات ۲۰۱۷ خواستار «حاکمیت اروپا» و «توانایی اقدام مستقل» در مسایل امنیتی برای اروپا شد، او صدای تنها بود.

فروپاشی ناگهانی حکومت در افغانستان باعث تغییر شعارهای مخالف این ایده شده است. «تام توگندت» نماینده محافظه‌کار که در افغانستان خدمت کرده است، از بریتانیا خواست «اطمینان پیدا کند که به یک متحد وابسته نباشیم» و از فرانسه و آلمان به عنوان شرکای احتمالی نام برد. بن والاس وزیر دفاع بریتانیا پیشنهاد داد که قوای مسلح باید آماده «پیوستن به ایتلاف‌های مختلف باشند و وابسته به یک ملت» نباشند. یک دیپلمات بریتانیایی نیز می‌گوید: «همه ما به یک اندازه توسط امریکایی‌ها تحقیر شده‌ایم». 

خلاصه این‌که، به نظر می‌رسد اروپا درک کرده است که باید بیشتر به خود متکی باشد. دو سئوال بزرگ برای اروپایی‌ها از این تفکر نگران‌کننده سرچشمه می‌گیرد و پاسخ هیچ‌کدام از این دو آسان نیست. نخست، منظور اروپا از «حاکمیت اروپا» یا «خودمختاری استراتژیک» چیست؟ اکثریت کشورها به هزینه بیشتر روی دفاع اشاره می‌کنند، هرچند آلمان (برخلاف بریتانیا و فرانسه) هنوز نتوانسته معیار ناتو از ۲ درصد تولید ناخالص داخلی را برآورده کند.

آیا اروپایی‌ها فقط به دنبال مدیریت محدود درگیری‌های منطقه‌ای مانند ساحل یا عراق هستند؟ یا امیدوارند که مسئولیت دفاع جمعی از قاره خود را بر عهده گیرند؟ ریالیست‌ها روی اولی بحث می‌کنند و آن‌ هم تنها در حدی. هواخوا‌‌هان به موضوع دومی اشاره می‌کنند. با این حال، حتی در ساحل، فرانسه هنوز در زمینه اطلاعات و تدارکات به امریکایی‌ها نیاز دارد. دوم، آیا اروپا واقعاً آمادگی انجام کارها را به گونه مستقل دارد؟ شواهد قانع‌کننده نیست. «کلادیا ماژور» از موسسه آلمان در امور بین‌الملل و امنیت می‌گوید: «اگر ما حتی نتوانیم از میدان‌هوایی کابل مراقبت کنیم، بین تحلیل ما و ظرفیت ما برای عمل، فاصله زیادی وجود دارد».

تلاش‌های ضمنی بسیار زیادی را می‌طلبد. «ژرارد آردو» سفیر سابق فرانسه در امریکا می‌نویسد: «مطمئن نیستم که اروپایی‌ها از لحاظ روانی آماده باشند با این چالش روبرو شوند.» آقای مکرون، همانند سفیرش در کابل، ممکن به موضوع درستی اشاره کرده باشند. اما آیا اروپایی‌ها آماده‌اند به آن توجه کنند؟

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا