دو سال و نیم حاکمیت؛ طا-لبان تا چه اندازه به مردم نزدیک شدهاند
مترجم: سید طاهر مجاب – خبرگزاری دید
خبرگزاری دید: رهبری مقامات دفاکتو روی دسترسی در سطوح ملی و محلی متمرکز بودهاند و از طریق نهادهای مختلف فعلی برای کاهش شکاف بین مقامات دفاکتو و جمعیت کار کردند”. از زمان تسلط بر افغانستان، این جنبه از حکومت طالبان به ندرت در گزارشهای غرب که حکومت این گروه را سرکوبگر و منزوی توصیف میکنند، منعکس شده است.
آخرین گزارش دبیرکل سازمان ملل متحد در مورد افغانستان، تصویری جامع از تحولات این کشور تهیه و به دقت به دسترسی طالبان به جمعیت غیرنظامی توجه کرده است.
گزارش میگوید که “رهبری مقامات دفاکتو روی دسترسی در سطوح ملی و محلی متمرکز بودهاند و از طریق نهادهای مختلف فعلی برای کاهش شکاف بین مقامات دفاکتو و جمعیت کار کردند”. از زمان تسلط بر افغانستان، این جنبه از حکومت طالبان به ندرت در گزارشهای غرب که حکومت این گروه را سرکوبگر و منزوی توصیف میکنند، منعکس شده است.
در واقع، همان گزارش سازمان ملل اذعان میکند که “هیچ پیشرفتی به سوی فراگیری و شمولیت بیشتر در نهادها و فرآیندهای تصمیمگیری صورت نگرفته است” و خاطرنشان میکند که طالبان با افزایش مخالفتهای سیاسی داخلی در چندین جبهه روبرو هستند.
با این وجود، تلاشهای پیچیده آنها برای دسترسی به جوامع مختلف این کشور نیازمند توجه بیشتر است.
عمل دسترسی به جوامع، عنصر حیاتی روابط دولت و جامعه مدنی و بخش سازنده برای هر نوع ساختار فراگیر حکومتی است. این موضوع همچنین میتواند به طور قابل توجهی بر محرکهای درگیری تأثیر بگذارد. اینکه رژیم طالبان تا چه اندازه و با چه میزان موفقیت به حوزههای مختلف افغانستان دسترسی پیدا میکند، در ارزیابی مقاومت بلندمدت این گروه حیاتی است. از آنجایی که سیاستگذاران دشواریهای تعامل با گروه ناسازگار، همراه با انزجار گسترده از نقض حقوق زنان توسط طالبان را میسنجند، باید در مورد اینکه چه مدت این گروه در قدرت باقی میماند، بهترین تخمین را بزنند.
واژه شمولیت یا فراگیری مدام در بیانیههای بینالمللی در مورد افغانستان دیده میشود، اما تعریف نشده است و هیچ اجماع بینالمللی در مورد آنچه باید متضمن آن باشد، وجود ندارد.
ارزیابی مستقل سازمان ملل از مشارکت جهانی در افغانستان، که در نوامبر ۲۰۲۳ به شورای امنیت ارایه شد، به بسیاری از این درخواستها برای حکومتداری فراگیر اشاره داشت.
از نظر تحلیلی، شمولیت ممکن به دو دلیل مهم باشد: ارتقای دموکراسی و ثبات. هر کدام فضایلی دارند. دموکراسی که منجر به گنجاندن صداهای بسیاری در حکومت میشود، احتمالاً منجر به حکومتداری کمتر سرکوبگر میشود. در یک کشور چندقومیتی مانند افغانستان، ساختار دموکراتیک کمتر جوامع قومی را به حاشیه رانده یا با آنها بدرفتاری میشود. حاشیهنشینی کمتر احتمالاً منجر به ثبات بیشتر و همچنین عدالت بیشتر میشود.
در حالی که به نظر میرسید بسیاری از افغانستانیها نسبت به ساختار دموکراتیک نظام جمهوری سابق احساسات دوسویه داشته باشند، اما این احساسات بیشتر به نقصها و فساد در عملکرد آن ساختار مربوط میشود تا مخالفت با اصول آن.
از نظر تاریخی، ثبات در افغانستان مسیرهای دیگری را برای برآورده کردن معیاری از شمولیت پیدا کرده است که تحت آن یک رژیم میتواند در قدرت بماند. این امر بهخصوص در روستاها صدق میکند، جایی که روشهای سنتی حل اختلاف و مشورت با جامعه مدتهاست که در سیاست ملی نقش داشته است. و از آنجایی که مقاومت مسلحانه از نظر تاریخی از روستاها سرچشمه میگیرد، در همانجا نیز باید به دنبال سنجش ثبات مقامات حاکم افغانستان بود.
اگر تصورات غرب از شمولیت عمدتاً در مورد شمولیت در دولت است، شمولیت تاریخی در سیاست افغانستان مسیر متفاوتی را دنبال کرده است و بر برآوردن نیازهای جوامع بدون گنجاندن واقعی آنها در نهادهای مرکزی حکومت متمرکز شده است. گروههای قومی و مردمی متعدد افغانستان از الگوهای سازماندهی متعدد و متفاوتی پیروی میکردند. نه همه قبیلهای هستند و نه از الگوهای سازمان سیاسی-اجتماعی پشتون پیروی میکنند که به نظر میرسد بر تحلیلهای غربی مسلط است. اما بدون تجاوز به حریم انسان شناسان، کافی است مشاهده کنیم که هر گروه برای سازماندهی دیدگاهشان روشهای خاص خود را سازماندهی میکند و نیازهایشان را به مقامات بالاتر ارایه میکنند.
در ماههای اخیر، سازمان ملل گزارش داد که وزارت معارف مقامات محلی را موظف کرده است تا برخی از محافظهکارانهترین جوامع کشور را بررسی و طرح طالبان را برای ارتقای آموزش دینی در مدارس در کنار ساختار دولتی که تحت قانون دولت قبلی ایجاد شده بود، مطرح کند. این اقدام هدفمندتر و منظمتر از بیشتر تلاشهای طالبان تا به امروز است.
از سویی هم، در میانجیگری درگیریهای محلی، احکام حقوقی و سیاست رسمی، طالبان عمدتاً کوچیها را بر جوامع هزاره ترجیح میدهند.
با این حال، طالبان به وضوح توجه و منابع خود را به این پویایی اختصاص داده است. طالبان توانسته اند چرخههای سالانه خشونت کوچی-هزاره را که در نظام جمهوری شاهد بودیم، کاهش دهند، و دادگاهها و کمیسیونهای محلی متعددی برای حل و فصل دعاوی مورد مناقشه بر سر زمین تشکیل شدهاند. سوابق طا-لبان به نفع کوچیهاست، اما آنها صرفاً تبعیض تودهای را تحت پوشش قضایی اعمال نمیکنند. آنها همچنان دسترسی کوچیها را به مناطق علفچرها در مناطق هزاره محدود میکنند.
طا-لبان چندین سال است که با رهبران کوچیها درگیر بوده است.
طا-لبان همچنین روی دسترسی به جوامع رو به زوال هندو و سیک در افغانستان پافشاری کردهاند که بسیاری از آنها از زمان تسلط این گروه به دلیل ترس از بدرفتاری احتمالی طا-لبان و حملات مرگبار داعش از این کشور فرار کردند.
نارندرا سینگ خالصه، نماینده سابق این جامعه در پارلمان افغانستان به تازگی به کشور بازگشته است. بازگشت او از طریق یک کمیسیون طا-لبان برای بازگرداندن اموال خصوصی که به طور غیرقانونی در دوران جمهوری مصادره شده بود، مخابره – بدون شک تا حدی نشانه دیپلماتیک برای بهبود روابط با هند بود، اما مخاطبان داخلی را نیز هدف قرار داد. استثناییترین نمونه از استرداد زمین توسط طالبان، گرفتن زمین از گلبدین حکمتیار، سیاستمدار و رهبر سابق جهادی در مارچ ۲۰۲۴ بود.
با این وجود، نمیتوان انکار کرد که روابط طا-لبان با جوامع اقلیت پر از تنش است. حتی در درون طا-لبان، شخصیتها و اعضای رهبری غیر پشتون نشانههایی از ناامیدی از به حاشیه رانده شدن را نشان میدهند. رسانههای محلی و بینالمللی مواردی از نارضایتی داخلی را پوشش دادهاند که چند مورد از آن به ناآرامیهای مردمی منجر شد – آخرین مورد آن در اولین روزهای ماه می ۲۰۲۴ رخ داد.
هیچ یک از موارد فوق، بسیاری از گزارشهای معتبر در مورد به حاشیه رانده شدن یا بدرفتاری طالبان با جوامع مختلف افغانستان، بهویژه جوامعی که حمایت نسبتاً کمتری از شورشیان آن در طول جنگ ارایه کردند، نفی نمیکند. الگوهای روشنی از شوونیزم قومی در رفتار طالبان وجود دارد، حتی اگر در سیاست رسمی بیان نشده باشد. گزارشها حاکی است که طالبان با رشد بیشتر در حکومت، در حال حذف بیشتر دیگران هستند. مهمترین شکست در ارتباط طالبان با مردم افغانستان، سیاستهای سرکوبگرانه آن در قبال زنان است که بسیاری از کارشناسان حقوق بشر آن را «آپارتاید جنسیتی» میدانند.
مقامات طالبان در بسیاری از مناطق کشور با زنان درگیر هستند، اما به صورت بسیار محدود و در حالتی که فضای عمومی به شدت منقبض میشود.
علاوه بر این، این سیاستهای جنسیتی با سوءاستفادهها و معایب متقابل همپوشانی دارند و آنها را تشدید میکنند.
اما توجه انحصاری به اعمال نادرست طالبان به طور حتم تحلیلها را به گونهای منحرف میکند که میتواند سیاستگذاران را در مورد توانایی طالبان در مدیریت نارضایتی داخلی گمراه کند. توجه سازمان ملل به دسترسی طالبان به جوامع یک اقدام جالب است که ایالات متحده باید تا آنجا که ممکن است به آن توجه کرده و تحقیق کند. برای نویسندگان مشخص نیست که دسترسی طالبان چه تأثیری میتواند داشته باشد، چه در کابل، چه در مراکز ولایات، چه در حومه شهر. اما این پرسشی است که ارزش پاسخگویی را دارد.
تلاشهای طالبان نه یک حکومت فراگیر و نه حتی لزوماً حکومتداری خوب را تشکیل میدهد. با این حال، این امر به نحوه پیشروی آنها بستگی دارد. تلاشهای طالبان میتواند تفاوت مهمی در توانایی این رژیم برای مدیریت و کاهش چالشهای سیاسی ایجاد کند.
فشارهای متعدد – عمدتاً داخلی – تعیین خواهد کرد که آیا طالبان در قدرت باقی میمانند یا اعتراضآمیزترین سیاستهای خود را لغو میکنند. در محیط اطلاعاتی تاریکی که تحت حاکمیت طالبان وجود دارد، نظارت دقیق بر تلاشهای دسترسی آنها ممکن بیشترین بینش را در مورد فشارهای جامعه بر این رژیم ارایه دهد.
نویسنده: رونالد نیومن و اندرو واتکینز
منبع: نشنل انترست – National Interest