روند صلح؛ چرا و چگونه مذاکره کنیم
هرچه تیم کاملتر و با صلاحیت کافی و حضور افراد متخصص باشد تیم قویتر میشود. انسجام و صدای واحد در مذاکرات در نتیجه فرمولبندی اولویتها و تمرکز بر خواسته مورد قبول همه بدست میآید. مگر این که مانند «کیم جونگ اون دیکتاتور کوریای شمالی» باشد که حرف اول و آخر را فقط خودش بگوید
الیت سیاسی افغانستان به مذاکره باور ندارد. تمام تلاششان بر بازیدادن، چال رفتن، دروغ گفتن، تغییر موضع سریع و لجاجت است. مذاکره سیاسی در دانشگاهها هم آموزش داده نمیشود و ورکشاپ و سیمینار هم برگزار نمیشود.
تصمیم دارم در روزهای آینده هر روز دو یادداشت درباره مذاکره بنویسم تا برداشتهای غلط از مذاکرات اصلاح و با یک توقع واقعی به سوی گفتوگوی بینالافغانی برویم.
تکنیکها و روشهای مذاکره سیاسی را در گوگل جستجو کنید، مطالب مرتبط کم پیدا میشود. دلیل اصلی این است که مذاکره بیشتر در بزنس کاربرد عملی دارد. یکی از مهارتهایی که دانشجویان مدیریت و بزنس میخوانند تکنیکهای مذاکره است که در موفقیت بزنس نقش مهم دارد. اما، تکنیکهای مذاکرات دیپلماتیک پیچیدهتر و دشوارتر از مذاکرات بزنس است و مذاکرهکنندگان تجربه و مهارتهای بیشتری باید داشته باشند.
در زندگی هر روز در حال مذاکره هستیم؛
۱) ما هر روز با خود در حال مذاکره و سبکوسنگین کارهای روزمره خود هستیم. مثل بروم، نروم. بخورم مزهداره، نخورم صحی نیست. ببینم کارم بند است، نبینم چندان آدم نیست. فایده زیادتره یا ضرر؟
۲) میان بچهها و والدین، میان فروشنده و خریدار، میان زن و شوهر هر روز چانهزنی و مذاکره در جریان است. ۳) در شرکتها میان اتحادیه کارگران و کارفرما، در سطح جامعه مثلا در شهرداری شهر نیز مذاکره در جریان است. کدام پروژه، در کجا و کدام برنامه اولویت دارد؟
۴) در پارلمان نمایندگان در حال چانهزنی و مذاکره هستند. در کابینه میان وزیران مذاکره در جریان است. اصلاً در یک نگاه کلی میبینید که دموکراسی در واقع دولت مذاکرهای است و جامعه باز جامعه مذاکرهای.
در مذاکرات دیپلماتیک بهویژه در مذاکرات جنگ و صلح، تمام تکنیکها و مهارتهای چهار سطح قبلی مذاکره بهکار برده میشود. اما بازهم کافی نیست و تکنیکهای بیشتری مورد استفاده قرار میگیرد.
نگرانی اساسی مذاکره با طالبان، تیم منسجم مذاکره کننده است. با وجود این همه پراکندگی سیاسی و تضاد منافع چگونه ممکن است یک تیم منسجم به مصاف طالبان بفرستیم؟ راهحل اشرف غنی یک تیم کوچک دایمی و افراد تخصصی موقتی است. لابد، همه از دفتر خودش باشند تا انسجام و صدای واحد حفظ شود. اما چهرههای سیاسی خرد و کلان، جامعه مدنی، روشنفکران، زنان و حتی دختران و بچههای فعال فیسبوکی همه خواهان رفتن به دوحه و یا ناروی هستند.
بهتر است اول همه درک کنیم که مذاکره نه ارایه لکچر احساساتی، نه اظهار نگرانی، نه بغلکشی و نه نماز خواندن پشت سر امام طالب نیست، چنان که در مسکو و دوحه دیدیم. مذاکره تمرکز بر عملیشدن خواستهها و قبولاندن به طرف مقابل است. در کتابهای اصول مذاکرات توصیه شده که اگر خواستهای ندارید یا چیزی برای بدهوبستان ندارید. اگر ترس شدید از باخت دارید. اگر تحت فشارید. اگر احساس میکنید سر ارزشها و اصول خود پا میگذارید، نباید وارد مذاکره شوید. اگر راهحل بهتری مانند جنگ، فشار اقتصادی و تبلیغاتی زودتر و بهتر نتیجه میدهد، وارد مذاکره نشوید. اگر احساس ضعف و ناچاری شدید دارید بهتر است مذاکره را به تعویق بیندازید.
انسجام تیم مذاکره کننده ربطی به شمار اعضای تیم مذاکره کننده ندارد. زن و شوهر یک تیم دونفره است اما خیلی فامیلها در میان خودشان ممکن است هیچ توافق نداشته باشند. هرچه تیم کاملتر و با صلاحیت کافی و حضور افراد متخصص باشد تیم قویتر میشود. انسجام و صدای واحد در مذاکرات در نتیجه فرمولبندی اولویتها و تمرکز بر خواسته مورد قبول همه بدست میآید. مگر این که مانند «کیم جونگ اون دیکتاتور کوریای شمالی» باشد که حرف اول و آخر را فقط خودش بگوید.
چرا تیم طالبان در دوحه در مذاکرات با آمریکا موفق بود؟ برای اینکه بر یک خواست اساسی تمرکز کردند. خواست محوری طالبان خروج کامل نیروهای امریکایی از افغانستان بود. خواستههای دیگرشان را حول آن به ترتیب لست کرده بودند. خلیلزاد و تیم امریکایی هم با یافتن نبض و رگ خواب طالبان توانستند بر یک خواسته اصلی تمرکز کنند و آن قطع رابطه طالبان با شبکههای تروریستی و رفع تهدید امریکا از خاک افغانستان بود. در موافقتنامه، هر دو جانب امریکا و طالبان به خواستههای خود رسیدهاند و احساس موفقیت دارند.
بخواهیم یا نه، چارچوب و نقشه راه صلح همین «موافقتنامه» است. اجندای دیگری در کار نخواهد بود. طالبان در انتظار یک کنفرانس بن دیگر است. حذف طالبان از کنفرانس بن (۲۰۰۱) اشتباه بزرگ بود. منطق و دلیل خاصی هم برای آن گفته نشد. با آنکه امارت طالبان مورد حمله امریکا قرارگرفته، تارومار شده بودند. گروه طالبان از ۲۰۰۱ تا حالا هیچگاه در قطعنامههای شورای امنیت، یا در لست گروههای تروریستی امریکا شامل نشده است. بنابراین یک مانع حقوقی نبود. مانع سیاسی هم نبود، رهبری شکست خورده، پراکنده، از قدرت افتاده، فراری و هراسان بودند. اگر نمایندگان طالبان به کنفرانس بن (۲۰۰۱) میآمدند، با اقتدار و قدرت فعلی سخن نمیگفتند و در نتیجه، دو دهه بعدی افغانستان محافظهکارتر اما امنتر میبود.
تنها دلیل حذف طالبان از کنفرانس بن، رقابت پنهان بر سر رهبری جامعه پشتون بود. همان دلیلی که امروز هم به شدیدترین حالت میان اشرف غنی و طالبان تبارز یافته است. خلیلزاد، کرزی و گروه روم طالبان را یک رقیب بالقوه احتمالی در آینده در رهبری پشتونها میدیدند و بدون اندیشه از پیامد آن حذف کردند یا به گوانتانامو فرستادند. نمایندگان سایر اقوام در سه گروه دیگر؛ جبهه شمال، تکنوکراتهای غربنشین و گروه قبرس در نشست تاریخی بن حضور داشتند.
در کنفرانس بینالافغانی پیشرو نیز هر قوم، کتله، گروه و جریان عمده باید نمایندگانی داشته باشد. هر گروه بزرگی که حذف شود، پتانسیل بدلشدن به جریان بعدی شورش را دارد. یک راهحل، حضور خود رهبران عمده سیاسی در گفتوگوهای بینالافغانیست. پل برمر حاکم امریکایی عراق در خاطراتش نوشته که در عراق، رهبران نمایندههای خود را میفرستادند، پسان زیر قول توافقات میزدند. برمر راهحل را در جمعکردن خود رهبران دیده بود. در کنفرانس بن نیز بیشتر رهبران بودند یا نمایندگان باصلاحیت حضور داشتند. مثلاً یونس قانونی و عبدالله عبدالله نقش خاصی در تعدیل خواستههای حکومت جهادی کابل و بهنتیجه رساندن موافقتنامه بن بازی کردند.
وقتی گپ جدی شد. ملا عبدالغنی برادر رهبری مذاکرات با امریکا را در دست گرفت. او فراتر از معاون سیاسی رهبر طالبان، نفر دوم بعد از ملاعمر و قدرتمندترین فرمانده عمومی طالبان بود. در میان فرماندهان طالب نفوذ گسترده دارد. از قندهار، خواستگاه اولیه طالبان و از نظر پایگاه قومی مهم برخوردار است. در مقابل، وزارت خارجه امریکا و ترامپ پشت خلیلزاد ایستادند. خیلیها در واشنگتن و کابل درصدد زدن خلیلزاد برآمدهاند اما ترامپ با وجود ناپایداری در حفظ چهرههای قدرتمند در ادارهاش، در حمایت از نماینده ویژه خود در مذاکرات صلح کوتاهی نکرده است.
ادامه دارد…