آموزش و پرورش از زیربناهای اساسی هر کشور است که میتواند آینده آن کشور را به سمت سعادت یا سقوط سوق دهد. در زمینه وضعیت آموزشی کشور و چگونگی وضعیت نویسندگی در کشور، خبرگزاری دید، با “تقی واحدی” یکی از نویسندگان و فرهنگیان بلخ مصاحبهیی انجام داده است.
دید: وضعیت نویسندگی در کشور چگونه بوده است؟
ما هر چند انتظار پیشرفت سریع را نداریم، ولی اگر نگاه کلی به آثار چاپ شده بیندازم، میتوانم بگویم که روند امیدبخش است. به خصوص تعدادی از دانشگاههای خصوصی که در نقاط مختلف، به خصوص شهرهای بزرگ ایجاد شدهاند، اینها یک پشتوانه خوب برای جوانانی که تحقیق و آثار قابل چاپ و قابل خواندن را ارایه کنند، است.
دید: تعدادی از نویسندگان جوان برخی اوقات به کاپی گرفتن مطالب دیگران و نشر آن بنام خود مبادرت میورزند، ریشه این مشکل در کجاست؟
ریشه این مشکل به دوره مکتب برمیگردد، یک شاگردی که از صنف اول تا ۱۲ در مکتب سپری میکند، با چند مشکل اساسی روبرو است که مانع رشد خلاقیت و رشد فکری یک شاگرد میشود. اولاً ساختار آموزشی افغانستان است که حجم کتابها زیاد است و مبتنی بر حافظه میباشد. در حالی که باید براساس خلاقیت و توانمندی و رشد ظرفیت شاگرد استوار باشد. در مکاتب شاگرد همه تلاشش این است که نمره قبولی بگیرد و این نمره در صورتی گرفته میشود که شاگرد آنچه که در کتابها است بخواند، حفظ کند و آنرا عیناً روی ورق امتحان بیاورد.
بنابراین شاگرد از کلاسهای اول که ذهن خود را بر این سبک به کار میاندازد، حافظه خود را پرورش میدهد، نه خلاقیت خود را، ولی به مرور زمان برخی از این معلومات از ذهنش پاک میشود و از لحاظ خلاقیت ذهن شاگرد پرورش نیافته است. بنابراین زمانی که وارد دانشگاه میشود، آمادگی جذب آنچه که در دانشگاه میآموزد را ندارد. با وجود اینکه سیستم آموزش در دانشگاهها تغییر کرد و ما تا حد زیادی به سیستم شاگرد محوری رجوع کردهایم، اما به دلیل اینکه شاگرد ما در دوران مکتب ذهنش برای ورود به دانشگاه آماده نشده است و شاگرد ما نمیتواند از خود خلاقیت به خرج دهد و اتقافاتی که پیرامونش رخ میدهد یا اینکه معلومات پراکندهیی که از منابع مطالعاتی دریافت میکند را، بافت معنادار بدهد و تجزیه و تحلیل بکند، به این دلیل از یک طرف این شخص از یک سو عنوان دانشجو بودن و فراغت از مکتب را با خود یدک میکشد، اما در حقیقت عقبماندگی ذهنی و علمی دارد. این وضعیت میتواند برای وی خجالتآور باشد، بخاطری که شخصی که ضعف خود را پنهان کند و بتواند خود را فرد فعال معرفی کند و بگوید که من هم میتوانم از عهده کاری برآیم، به کاپی کردن روی میآورد.
به نظر من مشکل اصلی در سیستم آموزشی مکتب است. در کنار اینکه معلمان هنوز آمادگی لازم را از نگاه فکری در قسمت آموزش شاگرد پیدا نکردهاند، اما امکانات موجود در مکاتب ناچیز است، کتابهای مورد نیاز شاگردان بسیار کم پیدا میشود، در مکاتب، امکانات لابراتواری هم به آن حد نیست که بتواند شاگرد را خلاق و مبتکر بار بیاورد. در مجموع همه این عوامل سبب عقبماندگی جوانان در دوران تحصیل میشود.
دید: فرهنگیان افغانستان در عرصه ادبیات تا چه حد از کشورهای همسایه تاثیرپذیر هستند؟
میراث فکری که ما حمل میکنیم چیزی نیست که ما از گذشته خود بدست آورده باشیم و در واقع یک پیوند واقعی با آنچه که در این جغرافیا اتفاق افتاده، داشته باشد. ما از گذشته خود تقریباً بریدیم، یعنی یک دوره انحطاط فرهنگی چند ساله، بین نسل امروز و گذشته دور این کشور انقطاع ایجاد کرده است. چیزی که ما از گذشته خود به ارث میبریم یا از گذشته فرهنگی خود معلومات بدست میآوریم، به واسطه نویسندگانی است که در خارج از افغانستان یا اگر مشخصتر بگوییم در کشور ایران و خاورمیانه تنظیم و ترتیب شده و ما از آن طریق به میراث فرهنگیمان آشنایی پیدا میکنیم.
دید: بخاطر افغانیسازی جریانهایی که ذکر کردید چه کارهایی باید صورت گیرد؟
این موضوع به یک تغییر فرهنگی نیاز دارد که زمان زیادی لازم دارد. در مرحله بعد یک فضای باز فکری و مباحثات آزاد فکری و فرهنگی را میطلبد. در حال حاضر که یک دهه از ایجاد دانشگاههای خصوصی میگذرد، این امیدواری وجود دارد که دانشگاههای خصوصی این بستر را برای مباحثات فرهنگی و پرورش اندیشه انتقادی فراهم بسازد. اما وقتی که از این چهارچوبهای کوچک خارج میشویم، میبینیم که اندیشههای سنتی بسیار ریشهدار هستند.
به همین خاطر باید فرهنگیان و نویسندگان بحثهای خود را از چهارچوبهای کوچک خارج بکنند و این بحثها را در میان جامعه گسترش دهند.
از طرف دیگر همانطور که گفتم در مکاتب به جای اندیشه حافظه پرورش مییابد، ما از لحاظ فکری در مقطع تعلیم در مکتب، از لحاظ فکری تنبل بار میآییم. تا زمانی که این سیستم تغییر نکند و ما یک سیستم خلاق را جاگزین نظام آموزشی افغانستان نسازیم، مشکل است که ما یک تغییر فرهنگی کلان را شاهد باشیم که در این تغییر فرهنگی، ما مستقل از جریانهای فکری که در کشورهای همسایه رخ میدهد، بحثهایی را باز کنیم و از دل این مباحثات، آنچه را که از گذشته به میراث بردهایم را مورد نقدوبررسی قرار بدهیم و از تلفیق میراث فکری گذشته خود و داشتههای امروزی، چیز نوی را بسازیم که بتواند به نیازهای فرهنگی و اجتماعی جامعه کنونی پاسخ بدهد.
در چنین صورت ما می توانیم ادعا بکنیم که از لحاظ فرهنگی متکی به خود هستیم و برای نیازهای امروز خودمان چیزهایی برای عرضه کردن داریم.
دید: برای رسیدن به تغییر واقعی در جامعه چه باید شود؟
به نظر من برای اینکه ما بتوانیم یک تغییر واقعی در وضعیت فرهنگی ایجاد بکنیم و اینکه چگونه بتوانیم با استفاده درست از داشتههای گذشته نیازهای امروزی فرهنگی جامعهمان را مرفوع بسازیم، چند نکته لازم است. اول اینکه سیستم آموزشی معارف باید دگرگون شود، خلاقیت محور شود، به جای حافظه محوری. در مرحله دوم، باید بحثهای فرهنگی از چهارچوبهای خاص دانشگاه و نهادهای خاص آموزشی بیرون شود. به این معنی که فکر انتقادی باید در هر جا قابلیت طرح و ارایه کردن را پیدا کند و کسانی که فکر متفاوت دارند، از سرکوب شدن نترسند. زمانی که این گونه ترس برداشته شود، ما در واقع بستری برای جامعه باز فکری و فرهنگی فراهم میسازیم. در مرحله سوم، افرادی که افکارشان را به شکل تدوین شده عرضه میکنند یا کتاب مینویسند، دولت باید به طور درست و سیستماتیک از این افراد حمایت کند.
دولت باید ناشران و مولفین را کمک کند، زمینه معرفی و فعالیتشان را فراهم بسازد، افکار عمومی را برای جذب آثار آنان مهیا ساخته و در کنار آن از نویسندگان تقدیر کند.
در صورت عملی شدن موارد بالا ما شاهد ایجاد یک تغییرات مثبت فرهنگی در جامعه خواهیم بود و این تغییر فرهنگی ما را قادر خواهد ساخت که در کنار اینکه از جوامع فرهنگی همسایه تاثیر میپذیریم ، آنان نیز از ما متاثر شوند.