خلیلزاد در کابل چه میکند؟
این طرح توطئهآمیز اما در همینجا ختم نمیشود، بلکه او به موازات اعتباربخشی به طالبان، در کار بزرگنمایی داعش نیز هست؛ چیزی که مستلزم تداوم جنگ پس از امضای توافق صلح با طالبان و خروج نیروهای امریکایی از افغانستان و واگذاری همزمان دولت و ملت افغانستان در میانه دو سنگ آسیای داعش و طالبان است.
زلمی خلیلزاد، نماینده ویژه امور خارجه امریکا در امور صلح افغانستان پس از گفتوگو با طالبان در قطر، دیروز (چهارشنبه، ۳۱ ثور) وارد کابل شد تا با مقامهای حکومت در مورد روند صلح گفتوگو کند. او با رییس جمهور غنی و معاونانش و همچنان در دیداری دیگر با رییس جمهور غنی و داکتر عبدالله ملاقات کرد. مهمترین محور بحثهای خلیلزاد با مقامهای حکومت، فراهمشدن شرایط آغاز گفتگوهای بینالافغانی است. فراتر از این، هر چیزی که در مورد این سفر به خورد رسانههای همگانی داده شود، فاقد ارزش است.
بر اساس توافق صلح امریکا و طالبان، نیروهای خارجی طی چندماه افغانستان را ترک میکنند و طالبان برای مذاکرات بینالافغانی حاضر میشوند. روند خروج نیروهای خارجی از افغانستان ادامه دارد، اما مذاکرات بینالافغانی که بایستی ده روز پس از امضای توافقنامه دوحه آغاز میشد، تاکنون شروع نشده است.
پیششرط آغاز این مذاکرات، رهایی پنج هزار زندانی طالبان است. دولت نیز برای نشان حسن نیت خود نسبت به مذاکرات داخلی، تاکنون در حدود یکهزار و ۵۰۰ زندانی این گروه را از زندانها آزاده کرده است، اما این روند پس از افزایش خشونتهای طالبانی متوقف شد.
با وجود این، پرسش اساسی همان است که در پیشانی این نوشتار حک شده است: خلیلزاد در کابل چه میکند؟ آیا او به راستی در پی آغاز مذاکرات بینالافغانی است؟ وقتی آقای خلیلزاد در قامت سخنگوی طالبان ظهور کرده و دست در کار تبرئه این گروه از جنایات ضد بشری خود در شفاخانه ۱۰۰ بستر برچی و مراسم تشییع جنازه در ولسوالی کوزکنر ننگرهار است، از کجا و چگونه میتوان مطمئن شد که تلاش و تکاپوی او برای آغاز مذاکرات بینالافغانی، با حسن نیت و به هدف رهایی افغانستان از اینهمه بلا و بحران است؟
مشکل از اینجا ناشی میشود که امریکا و به تبع، زلمی خلیلزاد با عبور از مواضع نخستین خود در قبال طالبان، اکنون و پس از امضای توافقنامه صلح با این گروه، کار لابیگری برای دستیابی این جریان دهشتافکن را به پیش میبرند. در چنین وضعیتی چگونه میتوان امیدوار بود که مذاکرات صلح بینالافغانی حتی اگر آغاز هم شود و طالبان به منطق گفتوگوی رو در رو با دولت و مردم افغانستان گردن بگذارد، برای هموارسازی راه سلطه مجدد طالبان بر افغانستان صورت نمیگیرد و آقای خلیلزاد وقعی به منافع و مصالح ملی افغانستان نیز میگذارد؟
آنچه در چند ماهه پسین از رفتار رسانهای و توییتری زلمی خلیلزاد در قبال قضایای افغانستان به دست میآید، مبین این معنا است که این دیپلمات محافظهکار جمهوریخواه، در پی فروکاست دادن نقش نظامی امریکا برای مبارزه با تروریزم در افغانستان، به نقش تشریفاتی سیاسی است، اما این کار، به بهای تکریم طالبان و تحریم غیرمستقیم دولت افغانستان انجام میشود.
همه آنچه در بیش از یک سال مأموریت آقای خلیلزاد برای صلح افغانستان از او سر زده است، معطوف به مشروعیتبخشی به طالبان و به حاشیه راندن دولت قانونی و مستقر افغانستان بوده است. او با تمام توان کوشید طالبان را از انزوا و انحنای تروریستی بیرون بکشد و در جایگاهی برابر با جایگاه یک دولت مقتدر صاحب صلاحیت حقوقی و وجاهت بینالمللی بنشاند.
این طرح توطئهآمیز اما در همینجا ختم نمیشود، بلکه او به موازات اعتباربخشی به طالبان، در کار بزرگنمایی داعش نیز هست؛ چیزی که مستلزم تداوم جنگ پس از امضای توافق صلح با طالبان و خروج نیروهای امریکایی از افغانستان و واگذاری همزمان دولت و ملت افغانستان در میانه دو سنگ آسیای داعش و طالبان است. برایند این طرحِ ماهیتاً تروریستی، برای امریکا دو چیز است: یکی کاهش هزینههای بیهوده و سرسامآور نظامی و دیگری حفظ حیثیت ابرقدرتی امریکا از مجرای امضای توافق صلح با طالبان. بدتر از این، روایت دیگری که از تخطئه داعش و تبرئه طالبان از جنایات تروریستی اخیر در کابل وجود دارد، باج دادن به طالبان برای جلوگیری از تکرار ترجیعبند پیروزی این گروه بر امریکا با استناد به امضای توافقنامه صلح دوحه است؛ چیزی که مبتنی بر حراست از حیثیت ابرقدرتی ایالات متحده با ساخت بینی خمیری صلح برای آن است.
رُویه و سُویه دیگر سکه بازی خلیلزاد به ویژه از رهگذر فربهسازی خطر داعش در افغانستان، کشاندن مستقیم پای رقبای منطقهای خود از جمله ایران و چین و روسیه به نبرد با این گروه مخوف تروریستی در خاک افغانستان و تحمیل هزینههای سنگین یک جنگ بیپایان خودساخته بر دوش آنان و بستن بار خود از این باتلاق متعفن است.
به باور برخی آگاهان، آنچه زلمی خلیلزاد از تلاش برای آغاز مذاکرات بینالافغانی دنبال میکند، کنترول چرخه قدرت جهانی از طریق افزایش هزینههای رقبای منطقهای خود با درگیر ساختن آنان در جنگی تازه در افغانستان است. آنچه در این میان، خطر آقای خلیلزاد را برای امنیت و ثبات منطقه و افغانستان مضاعف میسازد، آشنایی او با ساختار سیاستهای خاورمیانه و نفوذش در بسیاری از سیستمهای سیاسی و امنیتی فعال در این منطقه از جهان است.