طال-بان در بین دو احتمال؛ انزوای بینالمللی یا تعامل برد- برد با جهان
سیاست متوازن سازی کشورهای منطقه و فرامنطقه که این سیاست مبتنی بر عدالت و اقتدار ملی و تعامل مبتنی بر تعامل برد-برد بر اساس منافع ملی با دنیا شکل خواهد گرفت؛ چراکه میزان اقتدار ملی یک کشور به همان مقدار حمایت جامعه جهانی را درپی خواهد داشت
داکتر دانش بختیاری
جنگ نماد امپریالیزم امریکا است، چراکه صنعت نظامیگری آن در سیکل مانند: تولید توسعه و جنگ به چرخش قرارمیگیرد. به همین دلیل جنگ و لشکر کشی و سلطه نظامی جزء ماهیت کشور امریکا و هویت نظام امپریالیستی آن محسوب میشود و قویترین کارتلهای اقتصادی تاثیرگذارترین نهادها در سیاست خارجی امریکا به حساب میآیند؛ لذا خشونت، جنگ و سلطه نظامی مایه حیات و هویت واقعی امریکا را تشکیل میدهد درحالی که:
کشور چین برعکس امریکا دارای ماهیت آرام و رشد خزنده اما تصاعدی اقتصادی، با امریکا شانه زده و سلطه بینالمللی آن را به چالش کشد. در شرایطی که وقوع جنگ افکار جهانی را در اضطراب قرار داده است، دو عامل مهم امنیت بینالمللی را مورد تهدید قرار داده است:
۱: هویت جنگ افروزی امریکا به خاطر حفظ ماهیت امپریالیستی خودش؛
۲: مطرح شدن چین به عنوان تهدید و رقیب جهانی امریکا؛
کارشناسان نظامی معتقدند که امریکا با خروج از افغانستان و عقبنشینی تکتیکی از این کشور خواسته روحیه اشغال تایوان به وسیله چین را تحریک کند، تا امریکا با این بهانه در دفاع از تایوان علیه چین وارد جنگ شود.
لذا لشکر کشی مجدد امریکا در افغانستان این بار نه به خاطر القاعده بلکه به خاطر دفاع از تایوان و رقابت با چین صورت خواهد گرفت و امریکا کشور ترکیه را به عنوان عقبه جنگ خودش بر خواهد گزید.
دوم : احتمال جنگ بین اسراییل و ایران با حمایت و تحریک امریکا
امریکا اخیراً یک میلیارد دالر جهت تقویت گنبد آهنین رژیم صهیونیستی به اسراییل اختصاص داد تا احتمال جنگ را علیه ایران به وسیله اسراییل در افکار عموم افزایش دهد، آنچه به عنوان سوال در افکار نخبگان سیاسی و نظامی مطرح است، اولویت این دو احتمال است که آیا احتمال جنگ امریکا با چین بیشتر است و یا با ایران؟
چین هژمونی و سلطه امریکا را به تهدید مواجه کرده، اما جمهوری اسلامی ایران توانسته هژمونی و سلطه امریکا را به چالش کشیده و آن را به عنوان مسئله و معضل جهانی مطرح کند.
چین با قدرت بالفعل در معارضه سلطه امریکا برخاسته، اما ایران با تحریک افکار جهانی و ایجاد اجماع منطقهای و جهانی به صورت بالقوه و مشارکتی تهدید محسوب میشود، چین دارای همسایههای قدرتمند و متحد طبیعی که جزء شرکای استراتژیک در مصاف با امریکا قرار گرفته، است
اما جمهوری اسلامی ایران در همسایگی متحدین ضعیف و مستعمره استراتژیک امریکا قرار دارد و مهمتر این که: ایران درگذشته چون جزء متحدین سنتی امریکا محسوب میشد، لذا موجودیت جمهوری اسلامی ایران در رقابتهای فعلی در بین کشورهای عربی نه تنها تهدید بلکه وسیله تقرب بیشتر اعراب به عنوان عقبه تکتیکی امریکا در خاورمیانه محسوب میشود
نگارنده این سطور چنین باور داد که وقوع جنگ امریکا با چین حتمی به نظر میرسد نه با ایران، اما نقش ایران در تقابل امریکا با چین، نقطه عطف تاریخ قرن ۲۱ محسوب خواهد شد؛ چراکه موضع ایران در این تقابل عامل تثبیت و یا چالش هژمونی جهانی و خاورمیانه خواهد شد.
درمقالهای چهار سال قبل با عنوان «آیا ایران بیت المقدس را معامله خواهد کرد؟» که از همین قلم صادر شده بود، تاکید بر این نموده بود که معمار انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک مرجع دینی و سیاسی، حفظ نظام اسلامی را اوجب واجبات شمرده، لذا در بازی فعلی که سیاست خارجی نظام به وسیله «تالی تلو» آن معمار انقلاب تعیین و ترسیم میشود، مطمئناً ایران را از آتش خط اول در حاشیه امن در راستای تمکین امریکا از خواستهای ایران مهندسی خواهد کرد.
اما سیاست خارجی «امارت اسلامی» در این بازی جهانی چه خواهد بود؟
در علم سیاست یک اصل است مبنی بر این که: سیاست کشورها را جغرافیای آنها تعین میکند. هرگاه اداره کشور مقتدر و ملی باشد، منافع ملی مبنای سیاست خارجی خواهد بود و هرگاه کشور ضعیف باشد، منافع دیگران مبنای سیاست خارجی قرار خواهد گرفت. حکومتهای سیاسی گذشته طی چهل سال به دلیل ایتلافی بودن، از موضع ضعف و ناتوانی نسبت به منافع ملی عاجزانه و منفعل عمل کردند.
آیا طال-بان خواهند توانست سیاست خارجی مبتنی بر منافع ملی ایجاد کنند؟
قدرت نظامی زمانی قادر به حکومت کردن خواهد بود که متکی به حمایت مردم و پشتوانه دینی در جامعه اسلامی باشد.
طال-بان با داشتن حمایت مردم و داعیه شریعت زمانی میتوانند حاکمیت را همانند امنیت تثبیت کنند که حمایت جامعه جهانی را جلب نماید و حمایت جامعه جهانی بدون موازین بینالمللی ممکن نخواهد بود.
طال-بان به تجربه آموختهاند که سیاست خارجی کشورهای ضعیف از سه حالت بیش نخواهد بود:
۱: سیاست تسلیم و پیوستن به چتر امنیتی و اقتصادی قدرتهای سلطه، که این سیاست به رقابت داخلی و جنگهای نیابتی انجامیده و بازیگران آن به منفوره های تاریخ مبدل خواهند شد.
۲:سیاست انزوا و بیطرفی که این سیاست کشورها را از سرمایه گذاری و توسعه باز میدارد.
۳: سیاست متوازن سازی کشورهای منطقه و فرامنطقه که این سیاست مبتنی بر عدالت و اقتدار ملی و تعامل مبتنی بر تعامل برد-برد بر اساس منافع ملی با دنیا شکل خواهد گرفت؛ چراکه میزان اقتدار ملی یک کشور به همان مقدار حمایت جامعه جهانی را درپی خواهد داشت.
مولفههای اقتدار ملی: عدلت، تعهد، تخصص و مشارکت ملی است که باعث تثبیت حاکمیت ملی در داخل کشور میگردد.
مولفههای سیاست متوازن سازی: ۱) تعامل با دنیا به عنوان تنها ممثل ملی کشور بر اساس تامین منافع متقابل ملی.
۲) حفظ حیثیت ملی و بینالمللی کشور به عنوان تعهد متقابل.
۳) تقویت توسعه سیاسی و رفع تنشها و چالشها در روابط بینالملل و راستای همگرایی جهانی.
هرگاه یک نظام سیاسی از حمایت مردمی، عالمان دین، نخبگان علمی و متنفذین قومی برخوردار باشد، به صورت قطعی اقتدار ملی و سیاست خارجی متوازن سازی را به همراه خواهد داشت و تثبیت چنین نظام عامل توسعه و رفاه و تحکیم امنیت و قانون در سراسر کشور خواهد شد.
یادداشت: آرای مطرح شده در مقالات به نویسنده میگردد و الزاماً دیدگاه خبرگزاری دید نیست.