پرسش مهمی که مطرح میشود این است که اوضاع سیاسی و شرایط اجتماعی کنونی تا چه اندازه با شرایط سیاسی و اجتماعی سال ۲۰۰۱ همانندی دارد؟ آیا زمینهها و ضرورتهای کنونی مشابه زمینهها و ضرورتهای آن زمان است یا با آن تفاوتهای اساسی دارد؟
مهمترین طرح و برنامه دونالد ترامپ برای پایاندادن به جنگ طولانی افغانستان امضای توافقنامه صلح با طالبان بود. در یکی از بندهای این توافقنامه، طالبان تعهد کردهاند که با حکومت افغانستان مذاکره مستقیم میکنند. بر همین اساس مذاکرات حکومت و طالبان در دوحه قطر به جریان افتاد.
امّا با رویکار آمدن جو بایدن دموکرات، مذاکرات قطر کم رنگ شد؛ زیرا دستگاه جدید ایالات متحده توافقنامه با طالبان را یکجانبه به نفع طالبان میدید و خواهان بازبینی در آن شد. جو بایدن با نادیدهگرفتن توافقنامه، به ابتکار جدیدی دست زد؛ وزیر خاجه امریکا در نامهای به سران افغانستان و گروه طالبان اجلاس استانبول و حکومت موقت را پیشنهاد کرد و خواستار همراهی همه طرفهای درگیر با این طرح شد.
اکنون بیش از یک ماه است که این موضوع ذهنیت حاکمان افغانستان، طالبان و رهبران احزاب را به خود مشغول کرده است؛ حالا همگی مصروف گرفتن آمادگیها برای رفتن به اجلاس استانبول هستند که به زودی برگزار خواهد شد.
بسیاری از تحلیلگران مسایل سیاسی، اجلاس استانبول را مهم ارزیابی کرده و آن را نقطه پایان جنگ فرسایشی کنونی خواندهاند. برخی از این تحلیلگران با خوشبینی زیاد گفتهاند: جامعه جهانی و قدرتهای بزرگ تصمیم خود را درباره افغانستان گرفتهاند و در اجلاس استانبول بر بحران افغانستان نقطه پایان خواهند گذاشت.
از این مهمتر، برخی از مقامات حکومتی و شخصیتهای سیاسی اجلاس استانبول را مشابه اجلاس «بن» دانسته و آن را «بن دیگر» نامیدهاند. اجلاس بن پس از سقوط اداره طالبان در سال ۲۰۰۱ میلادی، در بن آلمان برگزار شد. ساختار حکومت کنونی افغانستان ساخته و پرداخته اجلاس بن است.
پرسش مهمی که مطرح میشود این است که اوضاع سیاسی و شرایط اجتماعی کنونی تا چه اندازه با شرایط سیاسی و اجتماعی سال ۲۰۰۱ همانندی دارد؟ آیا زمینهها و ضرورتهای کنونی مشابه زمینهها و ضرورتهای آن زمان است یا با آن تفاوتهای اساسی دارد؟
در سال ۲۰۰۱ پس از جنگهای خونین و مقاومت سرسختانه، اداره طالبان از هم گسیخت و گروههای مختلف مسلّح جهادی به کابل و شهرهای دیگر سرازیر شدند. نه حکومتی بود و نه ادارهای، نه نظمی بود و نه حسابی. همهچیز از هم گسیخته و سررشتهها از دست رفته بود. گروههای مختلف جهادی، سلاح در دست همه مدّعی نقش بیبدیل خود و آماده تسخیر وزارتخانهها و ادارات دولتی بودند و هرکدام قصد داشتند قدرت نخست باشند.
نه اداره بود و نه اردو و نه پولیس. کشور در زیر چکمههای نظامیان مسلح پیروز به سختی نفس میکشید. زمینه برای یک جنگ بیپایان و ویرانی سرتاسری دیگر آماده بود. آتش احساسات قومی و سیاسی شعله میکشید و از آیندة تاریک خبر می داد.
به راستی اگر وضعیت به همانگونه ادامه مییافت بدون تردید یک دوره از جنگهای خونین دیگر آغاز میشد؛ بدون آنکه پایان آن قابل پیشبینی باشد. تنها مانعی که وجود داشت حضور گسترده سیاسی و نظامی جامعه جهانی در افغانستان بود. جامعه جهانی و ایالات متحده و متحدانش در افغانستان حضور یافته بودند و مانع ادامه هرجومرج و ترکتازی گروههای نظامی و سیاسی میشدند.
در چنین شرایطی، جامعه جهانی اجلاس بن را طراحی کرد. مهمترین دستاورد اجلاس بن ایجاد یک سیستم سیاسی و رویکار آوردن یک اداره به عنوان یک ضرورت حیاتی و فوری بود.
امّا در حال حاضر و در آستانه اجلاس استانبول، افغانستان نظام جمهوری اسلامی، اردوی منظم، سیستم امنیتی، ادارات فعال، دستاوردهای دو دهه دموکراسی و مهمتر از همه قانون اساسی مترقی و مردمی دارد. انتخابات برگزار میکند، سیستم وسیع آموزشی دارد، از آزادی بیان و رسانههای آزاد برخوردار است و بیست سال است در برابر گروههای تروریستی از خود دفاع میکند. این نهادها، دستاوردها و آزادیهای موجود با خون هزاران جوان این کشور آبیاری شده است. در پای این درخت صدها هزار جوان قربانی گردیده و هزینههای کلان ملّی داده شده است.
به نظر میرسد پاکستان و امریکا تصمیم دارند نگذارند افغانستان گامی به پیش بگذارد. روزی، گروههای تروریستی را به میدان میآورند و روز دیگر به بهانه صلح و شریک کردن این گروهها به قدرت، این کشور را دو دهه به عقب برمیگردانند.
آیا اجلاس استانبول میخواهد افغانستان را به دو دهه قبل بازگرداند؟ نظام و دستاوردهای بیست ساله آن را قربانی هواوهوسهای سیاستمداران قدرتطلب و گروههای تروریستی کند؟ این کشور و این مردم تاکی باید راههای رفته را بازگردند؟ تا چه زمان در جا بزنند و در خود بمانند؟