برگزیدهتحلیل

مارشال؛ بزرگ‌مردی عیار و استوار

سه ‌سال از نبود مردی مي‌گذرد که همه‌گان بر خالي‌بودن جايش در وزنه‌ی معادلات سياسي، اعتراف مي‌کنند. مارشال افغانستان سه ‌سال پيش از امروز چشم از جهان بست. مارشال، درست زماني چشم از این جهان بست که ملتش در سخت‌ترين آزمون گذار از يک مرحله سياسي به مرحله سياسي ديگر بود. در همان روزها گروهي از تحليل‌گران مسایل سياسي، رحلت وی را در شرايط شکننده وقت، حادثه و ضايعه‌ای جبران‌ناپذير عنوان کردند. در همان روزها گفته می‌شد که نبود مارشال، گذار دموکراتيک و شفاف از يک جريان سياسي به جريان سياسي ديگر را دشوار مي‌سازد، زيرا در چنين وضعيتي، کسي که بتواند بجای علايق و سلايق شخصي خير عمومي را بخواهد و همه‌گان را وادار به تفاهم کند، ديگر در ميان ‌ما نبود؛ زيرا هميشه کسي که ثبات سياسي افغانستان را نسبت به هر گروهي ترجيح داده بود، مارشال افغانستان بود.

او بحراني‌ترين اوضاع را به‌ ساده‌گي مديريت مي‌کرد، هيچ‌کسي نبود که بالاي حرفش حرفي بزند، خُرد و کلان مجاهدين و بقيه افراد سياسي حرفش را مي‌شنيدند، با کلام رفيقانه و مصمم، نمي‌گذاشت هيچ‌کسي اشتباهي را مرتکب شود که زيانش به افغانستان برسد. در بسياري از موارد، خودش را قربانی ساخت، ولی نگذاشت به‌ حيثيت و شرف مردم افغانستان لطمه‌ای وارد شود. او حتا زمانی که خانه‌نشين شده بود، نظام و رقبای سياسي‌اش را تخريب نمي‌کرد. هيچ عقدای از کساني‌ که او را منزوی ساخته بودند، به‌دل نگرفته بود. زياد حرف نمی‌زد، اما عملکردش جدي بود. دورافتاده‌ترين رفقايش را احوال مي‌گرفت و در وضعيت‌های گوناگون آنان را ياري می‌رساند. سخنان معروفي از وی در حافظة جمعي ماست. زماني‌ که حوصله‌اش سر رفت، خطاب به آناني‌که می‌خواستند مطابق ميل خود شان ساختار سياسي افغانستان را بسازند، صدا زد:« مگر ما زنده نباشيم که شما هرچه دل ‌تان خواست انجام دهيد.»

مارشال افغانستان درست زماني چشم از جهان بست که اين سخنش به‌کرسي نشست. همين‌که چشم بست، معادلات قدرت و بازی‌های سياسي تغيير کردند. مردم‌ما ديگر مثل مارشال، فرزند قاطعی نداشت که بگويد:« نمي‌گذاريم هرکه هرچه دلش خواست انجام دهد.» حوادث و رخدادهای پس از مارشال فهيم واضح و روشن‌اند. ديديم که چگونه جاي مارشال در معادلات کلان افغانستان خالی ماند و با تاسف هنوز خالی است.

سه ‌سال پيش از امروز، مردم افغانستان با فرزندی خداحافظي کردند که خاک هلمند با لعل بدخشان برايش تفاوت نداشت. با فرزندی خداحافظی کردند که ذره‌ای از تعصب نسبت به‌هيچ‌کسی در دلش نداشت. فرزندی که زماني به‌قدرت رسيد، از عزت، شرف و ناموس و حتا دشمنانش مواظبت کرد. هيچ‌کسی را نگذاشت که از اقوام افغانستان زير نام اين و آن عقده‌گشايی و انتقام‌گيری کند. در نخستين روزهای واردشدنش به‌ کابل، آناني را که تاک‌های شمالي را سوختانده بودند بخشيد، زيرا مي‌دانست دشمن مردم افغانستان چهار تا طالب فريب‌خورده نيست. در همان روزها به‌ ولايت‌های گوناگون سفر کرد و از مردم خواست، جای عقده‌ها و کينه‌ها را به وحدت و يکپارچه‌گی بدهند و در ساختن دوباره افغانستان، سهيم شوند. فرزندی که از نو اردوي ملي ساخت و به‌ عنوان بنيان‌گذار اردوی جديد افغانستان و نخستين وزير دفاع جمهوری اسلامی افتخار آفريد. او که به‌ بلندترين رتبه نظامي يعني مارشالي رسيد، هيچ‌وقت مغرور نشد و آن را متعلق به تمام هم‌سنگران و شهداي زمان جهاد و مقاومت و در مجموع افتخار مردم افغانستان دانست. فرزندی که در دوباره‌سازي اعتماد در ميان مردم افغانستان کار کرد و نگذاشت فرصت‌های به ‌وجود آمده، قرباني انحصارگرايي‌های قومی و تعصبات منطقه‌ای شود. سه‌سال پيش از امروز، کسي را از دست داديم که در به ‌وجودآوري نظام نوين در افغانستان نقش فعال داشت. مارشال عزيز، سه ‌سال بعد از رفتنت، هنوز هم جايت خاليست.

با تمام اين، اما باور ما بر اين است، چنان‌چه مارشال کشور در يکي از صحبت‌هايش در مورد احمدشاه مسعود قهرمان ملی افغانستان گفته بود، رسالت‌ انسان‌ها در برهه‌های تاريخ تا يک وقت معيّن است. از اين‌رو کساني که در قبال سرنوشت اجتماعي مردم ‌شان رسالت و مسووليت داشتند، نزد خداوند متعال با سرخ‌رويي رفتند. فرزندان صديق اين خاک، آخرين مُهر صداقت‌ شان را بر اين خاک، با مرگ عزت‌مند ‌‌شان بر صفحه هستي رقم زده‌اند، آنانی‌‌که بنابر گفته استاد خليل‌الله خليلي:

«مرد نميرد به مرگ، مرگ از او نام‌ جُست

نام چو جاويد شد، مردنش آسان کجاست»

ما را يقين بر اين است که نسل بازمانده از جريان‌هاي فکری و مبارزاتي مردم افغانستان، امروز راه بزرگان خويش را به ‌شيوه‌ی ديگري ادامه خواهند داد. چنان‌چه بزرگان ‌ما ادامه حيات مبارزاتي و سياسي را مستلزم قلم جوانان به ‌جای سلاح خودشان عنوان کرده‌اند، با همين اميد و تاکيد بر اين موضوع که به‌ پيش خواهيم رفت و مشعلی از فکر و راه و رسم بزرگان را در اين تيره‌راه پُرآزمون، از دست نخواهيم داد.

گرگ‌ها خوب بدانند در اين ايل غريب

گر پدر نيست تفنگ پدری هست هنوز

گرچه مردان قبيله همه‌گی کشته شدند

توی گهواره‌ی چوبي پسری هست هنوز

آب اگر نيست نترسيد که در قافله ‌مان

دل دريايی و چشمان تری هست هنوز

از مقدمه« کتاب جای خالی مارشال»

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا