مضمون ثقافت و ترویج تفکر پارانویید
عبدالشهید ثاقب – نویسنده و بژوهشگر
یکی از مضامین جنجال برانگیز دانشکدههای شرعیات، مضمون «ثقافت اسلامی» است. این مضمون که بس از بیروزی جهاد وارد نصاب درسی دانشگاهها شده است، واکنش به ایدیولوژیکسازی دانشگاهها در عصر حاکمیت حزب دموکراتیک خلق میباشد. حزب دموکراتیک خلق افغانستان وقتی به قدرت رسید، خواندن مضمونی را در دانشگاهها اجباری کرد که در آن آموزههای مارکسیستی تدریس میشد. این مضمون را علوم اجتماعی مینامیدند.
بسیاریها در شبکههای مجازی معتقداند که آنچه زیر نام ثقافت در دانشگاهها تدریس میشود، دانشجویان افراطی و بنیادگرا بار آورده و آنها را سربازی در صفوف گروههای تندرو چون طالب، داعش و القاعده میسازد.
عبدالحفیظ منصور، نویسنده و بژوهشگر که خود نیز ثقافت اسلامی تدریس میکند، باری ادعا کرده بود که این مضمون تروریست میپرورد.
من در حالی که نمیتوانم به صورت تمام و کمال صحت و سقم این ادعا را تایید کنم، اما به عنوان دانشجوی پیشین شرعیات میخواهم یکی از تجارب و دریافتهای خود در این زمینه را با خوانندگان شریک کنم.
سالها قبل سیدناصر تقدسی، یکی از نویسندگان مرتبط با جمعیت اصلاح، کتابی را به فارسی ترجمه کرد که بعدها در برخی دانشگاههای کشور در قالب مضمون ثقافت اسلامی تدریس میشد. این کتاب «جنگ فکری» نام داشت و توسط نویسندهای به نام یحیی محمدالیاس نگاشته شده بود.
من که در آن سالها تازه از مدرسه امام ابوحنیفه فارغ شده بودم، این کتاب را با شوق و ولع تمام خواندم. سرتاسر این کتاب هشدار در بارة فعالیت موسسات خیریه، و نهادهای تبشیری و سکولاری است که در پی گمراهسازی مسلمانان در جوامع اسلامی اند. آدمی وقتی این کتاب را میخواند خود و جوامع اسلامی را در محاصره عام و تام نیروهای ضداسلامی دیده و به هر چه که در ماحولش هست، نگاه خصمانه پیدا میکند. تصویری که نیز این کتاب از غرب ترسیم میکند، یک تصویر فروکاستگرایانهای که غرب را به عنوان یک کلیت واحد درنظر میگیرد و کل این تمدن را در مسیحیت و یهودیت خلاصه میکند. این کتاب در واقع در باره شگردهای جنگ فکری غرب مسیحی و یهودی با مسلمانان به منظور تضعیف اسلام است.
من وقتی این کتاب را خوانده بودم، تمام موسسات حقوق بشری و نهادهای مدافع حقوق بانوان و آزادیهای فردی و مدنی را به چشم لانههای توطیه و دسیسه علیه اسلام میدیدم. تا اینکه آهسته آهسته با تاریخچه حقوق بشر و مبارزات آزادیخواهانه بانوان آشنا شدم و دانستم در عقب چنین مبارزاتی چه اهداف والای انسانی نهفته ست.
القصه اینکه تفکری را که چنین کتابهایی ترویج میکنند، در روانشناسی به آن تفکر پارانویید گفته میشود. پارانویا، عارضه روانی است که فرد بیمار احساس میکند که توسط کسی تعقیب میشود؛ کسی که برنامه قتل و جرح وی را ریخته است. اریک فروم، فیلسوف و روانشناس معروف آلمانی، از چیزی به نام «پارانویای جمعی» یاد میکند. پارانویای جمعی، یعنی وقتی به جای یک فرد، یک ملت دچار چنین عارضهای شود.
تفکری که بر بنیاد تصوراتی خلق شود، تفکر پارانویید است، نه تفکر سالم. تفکر سالم، به قول اریک فروم، مبتنی بر دو عنصر میباشد: ۱) امکان منطقی؛ ۲) محاسبه احتمالات. اما در تفکر پارانویید، تنها امکان منطقی در نظر گرفته میشود، احتمالات محاسبه نمیگردد.
در عالم امکان، هیچ چیزی غیرقابل تصور نیست. ممکن است تمام موسسات و نهادهای خیریه را مرتبط با کانونهای تبشیری و ضداسلامی خواند. ممکن است کل غرب را یکبارچه خصم اسلام تعریف کرد. اما در این تفکر چون عنصر دوم غایب است، دنیا را برای ما خصمانه نشان میدهد. برآیند ترویج چنین تفکر، جز رشد غربستیزی و بیگانههراسی چیزی دیگری نیست.
چنین تفکری، ما را از هر نوع تعامل سازنده با جهان بازداشته و یا از ما یک ملت منزوی و گوشهگیر میسازد، یا افراطی و طالب.
بس چه بهتر است که مسئولان دانشگاه روی تدریس چنین کتابهایی نظارت داشته باشند و در دانشکدههای شرعیات کشور مردم به جای جنگ فکری، آموزههای اعتدالی و میانه امام ابوحنیفه را بیاموزند.