نامه رحمتالله نبیل به داکتر عبدالله
داکتر صاحب، به اندازهای که شما به مسایل تدارکات علاقه داشتید ـ آیا در هیچ کدام از مجالس تدارکات غیرحاضر بودید؟ ـ اما یک دهم آن توانستید که باعث تطبیق یک بند فقط یک بند تفاهمنامه تشکیل حکومت شوید؟ شما بودید که در هیچ مورد موقف نگرفتید!
(ترجمه: اگر پرسیده شود چرا کسانی را موعظه میکنید که خدا قطعاً مجازات و عذابشان خواهد کرد، موعظهگران میگویند عذری است تا خدا ما را به گناه آنان نگیرد، شاید هم پند ما در آنان اثر کند (سوره اعراف ۱۶۴)
مکن که کوکبه دلبری شکسته شود
چو بندگان بگریزند و چاکران بجهند
«حافظ»
جناب داکتر صاحب عبدالله عزیز!
شکواییه انتخاباتی شما را که شریک پنجاه فیصدی حکومت وحدت ملی هستید از حکومت خودتان شنیدم، با اینکه میدانید به بسیاری از خصایل شخصی و شخصیتی شما احترام دارم، به نجابت و رعنایی و فرهنگمداری شما عمیقاً باور دارم و وطندوستی و متانت توأم با گذشت شما زبانزد است، اما شکواییه همراه با خشم و جدیت شما بیش از اینکه جالب باشد، به هجو میماند. حکایتی از گلستان سعدی به یادم آمد:
حکایت (۵)
«جالینوس ابلهی را دید دست در گریبان دانشمندی زده و بیحرمتی همیکرد. گفت: اگر این دانا بودی، کار وی با نادان بدینجا نرسیدی.
دو عاقل را نباشد کین و پیکار
نه دانایی ستیزد با سبکبار
وگر بر هر دو جانب جاهلانند
اگر زنجیر باشد بگسلانند»
داکتر صاحب گرامی، میدانم که حافظه خوبى دارید، حتماً همان روزهاى استعفاى من و صحنه تصمیم جدا ساختن راهم را از حکومت وحدت ملى و ترجمه نمودن استعفایم را به انگلیسى به خاطر دارید. حتماً به یادتان هست که همین شکایتهای شما را میگفتم و شما حتا حمایت نمیکردید. از فروخته شدن کیلومترها خاک وطن در سرحدها، از معاهدهها و معاملههای ننگین با همسایه شرور، اسناد داده و فریاد زدم و شما ندیده گرفتید. این جوشوخروش وطندوستى را اگر به وقتش از همان اوایل بیست درصد به کار میبردید، به هیچ صورت حال افغانستان در وضعیت اسفبار فعلى قرار نمیداشت. اگر این غریو و خروش وطندوستىتان مؤثر قرار نمیگرفت، مطمئن هستم که استعفاى به وقت و زمانتان جهت حفظ منافع ملى، حاکمیت ملى و تمامیت ارضى از تداوم عمر سیاسى پنجاه درصدى شریک انحصارگرا و عوامفریبتان جلوگیرى میکرد و باعث ایجاد بدیل مشروع میگردید و حال وضعیت کشور تا به اینجا کشانیده نمیشد که طالبان، پاکستان و امریکا پشت درهاى بسته در مورد قربانى گذشته و آینده افغانستان تصمیم بگیرند و صاحبان اصلى وطن از آن آگاه نباشند.
حتماً به یادتان هست که من در تمام موارد ملى و مهم کشورى از قبیل امضاى پنهانی، از معاملات پنهانى با دشمنان داخلى و خارجى، بحثها و مشورههاى مستقیم و محرم تلفنى در موارد مختلف منجمله نصب سیمدار بین چهاردیوارى ارگ و دشمن ازلى افغانستان در راولپندى، به شما گزارش دادم. همانطور که از دهها مورد فساد ادارى وحشتناک بعضى اراکین حکومت قبلى که به متحدین و اراکین حکومت وحدت ملى تبدیل شده بودند (همان ١٧٠٠ پرونده فسادهاى بزرگ) و به طور مفصل درباره برنامه انتقال جنگ به صفحات شمال کشور از جانب دشمنان داخلى و بیرونى افغانستان به شما گفتم، از جانب دیگر ارایه راپورهاى پلانهاى درازمدت دشمن براى سقوط ولایت کندز و چگونگى سقوط آن و سناریوهای فاجعهبار دفتر شوراى امنیت ملى و راپورهای من در مورد برنامههاى منظم دشمن داخلى و بیرونى جهت ایجاد شکافهاى اجتماعى و دامن زدن به تعصبات قومى، زبانى، فکرى و نسلى از آدرسها و پولهاى حکومتى را امیدوارم فراموش نکرده باشید. خوب به یاد دارم که چندین بار خاطرنشان ساختم که «شما منحیث کسی که خود را وارث مجاهدین و تمام مردم افغانستان میدانید، باید آگاه باشید و در مورد موقف بگیرید.» اما دریغ از موقف، دریغ از حتا توجهی اندک. شما و شریکتان به خاطر حفظ آبروى خویش، آبروى افغانستان را به حراج گذاشتید.
حتماً یادتان هست که در مجلس شوراى امنیت گزارش دادم که دشمن برنامه دارد تا اردوى ملى را به یک جنگ فرسایشى سوق دهد! این وظیفه من بود که به شما به عنوان یکی از دو رهبر دولت، گزارش بدهم و وظیفه شما البته فقط گرفتن گزارش نبود؛ شما به اندازه سهم خود هم که حمایت میکردید، وضع مملکت به از این بود. داکتر صاحب، به اندازهای که شما به مسایل تدارکات علاقه داشتید ـ آیا در هیچ کدام از مجالس تدارکات غیرحاضر بودید؟ ـ اما یک دهم آن توانستید که باعث تطبیق یک بند فقط یک بند تفاهمنامه تشکیل حکومت شوید؟ شما بودید که در هیچ مورد موقف نگرفتید! شما بودید که نتوانستید حتا نزدیکترین متحدانتان را که در مقابل تمام بیعدالتىهاى انتخاباتى همراهتان با جدیت ایستادگى کردند و جهت اعاده حقوق شخصیتان حتا با قبول نمودن تعطیلی قانون اساسى و تشکیل حکومت وحدت ملى به شما منحیث رهبر برخاسته از متن مجاهدین و مردم دیدند و صاحب دفتر و دیوانتان ساختند، حمایت کنید. آیا متحدان مردمىتان را و هم متحدان فردىتان را در این پنج سال خبر گرفتید؟ فکر نمیکنید چرا هیچکدام از همراهان قبلی با شما نیستند، نه معاونان و نه متحدان و نه حامیان سیاسی؟ چون شما به همه آنها بیتوجهی کردید، همه را تنها ماندید در صحنه نمایش تحقیری که شریکتان تدارک دیده بود. چون دیدند که حتا از کاراترین اعضای کابینهات، حمایت نکردید. از عثمانی، از داکتر سبا، از داکتر وحیدی که زندانی شد و بعد بیگناه اعلام شد، از دهها وزیر و کادر ورزیده و پاک، از جنرال ظاهر ظاهر تا به جنرال دادان لونگ که مورد غضب و خشم، خودخواهى و جنون قانونشکنى شریک دیگر قدرت قرار گرفتند، دفاع کرده نتوانستید یا نخواستید دفاع کنید یا جگر دفاع نداشتید.
شما اپوزیسیون نیستید، شما شریک قدرت هستید و باید پاسخ بدهید که راى از مردم بادغیس، هرات، غور و پکتیا و قندهار و… گرفتید، اما در کدام قسمت از تصمیمگیرىها آنها را شریک ساختید؟ اقوام شریف ترکمن امروز یادتان آمد که جوانان را با لباس مقبول ترکمنى ما زینتبخش استیج سخنرانىتان بسازید؟ در کدام مورد صداى درد و رنجشان را شنیدید؟ وقتی قریهبهقریه مناطق ترکمننشین از تشنگی و فقر میسوخت، وقتی تروریستها در آقچه و مردیان و قرقین و خماب و شورتپه و غیره، نان و ناموس مردم را به تاراج میبردند، هیچ به یاد شما آمدند؟ موىسفیدان شینوار را که داعش ـ این گروه جعلى ـ تکهتکه کرد، مادران افغانستان که شصت هزار جوان را براى دفاع از حکومتتان قربانى دادند و گوشت بدنهاى پارهپارهشان را دوباره در جوال تحویل گرفتند، شما حتا زبانتان را تکان ندادید. زمانی که در مقابل مدنىترین و برحقترین حرکتهاى مدنى از بیرحمانهترین لجاجت و شقاقیت کار گرفتند، یا در حقیقت گرفتید، زمانی که بهترین افسران مسلکى و وطندوست نظامى ما به بهانههاى مختلف خانهنشین شدند، شما کجا بودید؟ شما حتا نماینده پنجشیر هم نبودید، اگرنه یک جنرال تحصیلیافته پنجشیری در بهترین آکادمی دنیا را در چهلوپنج سالگی متقاعد نمیکردند. زمانی که متحد فعلى و رقیب قبلىتان منحیث معاون اول حکومت وحدت ملىتان توهین، تحقیر، شکار توطئه و خانهنشین گردید، شما کلمهای به زبان راندید؟
این چه جریان سیاسی است که بر فکر بنا نشده، بر معامله استوار است و سرانجام چنین جریانی معلوم است، چه تضمینی دارد که دوباره یارانتان را به پرتگاه استفاده ابزاری نبرید؟
اینکه به هزارها کیلومتر مربع خاک ما را به بهانه سیم خاردار جهت جلوگیرى از ورود تروریزم به دشمنان افغانستان تحویل دادند، چرا یک روز ایستاد نشدید و به سرقواماندان اعلا و مشاور امنیت ملىاش نگفتید که استراتژى جنگتان درست نیست؟ چرا پالیسى امنیتى را نقد نکردید؟ در آن زمان در تمام موارد ملى ذکر شده سکوت اختیار کردید و آن را بنا بر مشوره به اصطلاح دوستان بینالمللى «مصلحت ملى» خواندید و فقط یادداشت گرفتید تا در کمپاینهاى این دور انتخابات از آن استفاده ابزارى کنید. شما شریک قدرت و تصامیم بزرگ وطن بودید، نه کاتب و عریضهنویس ارگ!
کاش شما شجاعت ایستادن داشتید! کاش شجاعت دفاع از رأی مردم و حق خود را میداشتید! حق دیگران به کنار…
آقای عبدالله! شما قسم خورده بودید و وظیفهتان ضمانت جان و مال و ناموس مردم بود. اگر نمیتوانستید، باید استعفا میکردید، نه اینکه بعد از پنج سال اربابی و استفاده از همه مواهب قدرت، امروز گناه را یکی به گردن دیگری بیندازید.
اگر در آن زمان استعفا میدادید و اگر احیاناً حکومت وحدت ملى معیوب (به اصطلاح شریک قدرتتان، یک پاى و یک دست بسته) تا به حال دوام هم میکرد، بدون تردید شما حال رهبر «بدیل در حال انتظار» میبودید و نه تنها اینکه متحدان قبلىتان را از دست نمیدادید، بلکه متحدان جدید را بر تعداد آنها علاوه میکردید.
افغانستان را همیشه رهبران جسور و صادق با مردم نجات دادهاند. رهبران ناجى چالشها را به فرصتها تبدیل میکنند، نه عکس آن را. بزرگوار دیگر با تیمش با تمام توان وطن را به ورطه هلاکت سوق دادند، ولى شما فقط نظارهگر ماندید.
یاران جدیدتان باید از سرنوشت یاران سابقهتان پند گرفته باشند. این کشتی شکسته به جایی نمیرسد. دیگر دوران تهییج احساسات قومی برای منافع شخصی به سر رسیده است. اگر دفعههای قبل هم به جای ادعای جنگ داخلی به نخبگان و فرهنگیان و جوانان دانشمند رجوع میکردید، وضع چنین نبود. متأسفانه هیچکدام از نخبگان و اهل فکر و فرهنگ جوان به جانب شما راه ندارند. شما جز حلقه حزبی آن هم با تعاریف کوچکی که دارید، روزنهای برای دیگران خالی نگذاشتهاید. برای جنگ همه را به قتلگاه میبرید و در قدرت جز حلقه محدودتان کسی را نمیبینید. این را همه هوشیاران نسل جدید این سرزمین در داخل و خارج دیدهاند. برای نزدیکانتان گلو پاره میکنید و برای وحیدی و جنرال ظاهر و جنرال دادان حتا به تماشا نمیآیید. دوران شما به سر رسیده و باید قبول کنید. باید اگر هنوز وطن را دوست دارید، به خاطر آینده این وطن، میدان را به جوانان وطنپرست و توانا خالی کنید، اگرنه به صورت تلخ از میدان بیرون رانده میشوید. در آخر، دوباره چون میدانم ادبیات را دوست دارید، شما را به صحبتی از شیخ سعدی ارجاع میدهم:
«یکی را از ملوک عجم حکایت کنند که دست تطاول به مال رعیت دراز کرده بود و جور و اذیت آغاز کرده تا به جایی که خلق از مکاید فعلش به جهان برفتند و از کربت جورش راه غربت گرفتند، چون رعیت کم شد، ارتفاع ولایت نقصان پذیرفت و خزانه تهی ماند و دشمنان زور آوردند.»
راستى فراموش کردم در تمامى مسایل فوق «اتمر صاحب شاهد است!»
من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم
تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال
و ما علینا الا البلاغ
رحمتالله نبیل