نقش هند در روند صلح افغانستان چیست؟
همانند عزم و اراده ایران در حمایت از دولت سوریه مورد تأیید ملل متحد، هندوستان میتواند و باید روند صلح فراگیر چند وجهی با محوریت کابل را به موفقیت برساند.
ترجمه و تلخیص: سیدطاهر مجاب – خبرگزاری دید
ماموریت «شوک و هراس» زلمی خلیلزاد نماینده ویژه امریکا در امور صلح افغانستان و به خصوص درخواست علنی وی از هند برای برقراری ارتباط مستقیم با طالبان، موج چند قطبی در دهلی نو ایجاد کرده است. این واقعیت که به سختی کسی فرضیۀ پیشنهادی خود را زیر سئوال ببرد، هنجار جدیدی را در دنیای ترامپ نشان میدهد: یک دیپلمات ارشد امریکایی ظاهراً به عنوان لابیگر یک گروه تروریستی شناخته شده از سوی سازمان ملل متحد عمل میکند؛ آن هم در کشوری که استفاده پاکستان از شبهنظامیان را به عنوان تهدید اصلی امنیت ملی خود میداند. این پیشنهاد به موضوع بحث هواداران پیشنهاد خلیلزاد و مخالفینی که جوانب مثبت و منفی آن را برای هند ارزیابی میکنند، تبدیل شده است.
بدیهی است در توجیهاتی که از سوی هواداران این پیشنهاد ارائه شده، تقدیر و سرنوشت تصرف (افغانستان) از سوی طالبان اجتنابناپذیر است؛ بنابراین، بهره و فایده در راضی نمودن فاتح جدید است.
از سویی هم، مخالفین این پیشنهاد به پیچیدگی و ماهیت دشوار جنگ افغانستان اشاره میکنند و لزوم اینکه دهلینو از نظام قانون اساسی پسا-۲۰۰۱ حمایت کند – نظمی که بتواند طالبان را به عنوان یک طرف سیاسی غیر خشن در خود جا دهد. مخالفان علیه صحبت با طالبان نیستند، اما آنها فایدهای در ارتباط برقرار کردن با گروهی که کاملاً تحت نظارت پاکستان باشد، نمیبیننند. به رغم تبلیغات گستردهای که سعی دارد عکس آن را نشان دهد. مطابق با سیاست اعلام شده دهلینو در حمایت از فرایند تحت رهبری افغانستان، مخالفین پیشنهاد خلیلزاد پیروی از رهبری دولت افغانستان در تعامل با طالبان را توصیه میکنند.
مأموریت خلیلزاد باید در یک بستر تاریخی، از جمله سوابق و اولویتهای ایالات متحده در آسیای جنوبی، سیاست انتخاباتی ایالات متحده و سوابق شخصی و بلندپروازی ترامپ، مایک پمپئو وزیر امور خارجه ایالات متحده و خلیلزاد ارزیابی شود. توافقنامه دوحه به گونه مؤثر وضعیت نظم قانون اساسی پسا ۲۰۰۱ را به واقعیت جدید «مورد توجه» تغییر داد.
توضیحات «کارل رو» همکار خلیلزاد و استراتژیست سابق جمهوریخواه درمورد رفتار ایالات متحده، میتواند روی ظرفیت امریکا برای ایجاد واقعیت جدید متناسب با منافعش روشنی اندازد: «ما اکنون یک امپراتوری هستیم و وقتی عمل کنیم، واقعیت جدید خود را میسازیم. وقتی شما در حال مطالعه آن واقعیت هستید، ما دوباره عمل میکنیم و واقعیتهای جدید دیگری خلق میکنیم که این را هم میتوانید مطالعه کنید و این گونه موارد از هم تفکیک خواهد شد».
اگر اسراییل متحد اصلی ایالات متحده است و ایران عامل اصلی ایجاد مشکل برای واشنگتن در غرب آسیا، پاکستان در جنوب آسیا برای امریکا هم اسراییل بوده و هم ایران. اما برخلاف دشمنی و دغدغۀ ابتدایی واشنگتن با ایران، پاکستان به رغم هشدارهای گهگاه و تحریمهای ناقص، محور درگیری ایالات متحده در آسیای حنوبی بوده است.
در سال ۲۰۰۴، پاکستان به عنوان «متحد اصلی غیرناتو»ی ایالات متحده شناخته شد. همزمان، تصمیمات مهم سیاسی، امنیتی و دفاعی مربوط به افغانستان برای رسیدگی به نگرانیهای پاکستان گرفته شده است. این تصمیمات شامل پایین آوردن نیروهای امنیتی و دفاعی افغانستان تا حد یک نیروی شبهنظامی، ترفیع مقامات طرفدار پاکستان در دولت افغانستان و سکتورهای امنیتی و دفاعی، محدود کردن نقش هند تا سطح یک سازمان غیردولتی (NGO) بزرگ و طرحریزی برای ساختن طالبان به عنوان شورشیان ناسیونالیست مستقل میشود. جایگزین نمودن نظام جمهوری اسلامی افغانستان با امارت اسلامی طالبان اوج دو دهۀ تلاش استراتژیک پاکستان، سادهلوحی و غرور امپراتوری واشنگتن است که توسط نفاق افغانها و عدم تمایل و دلسردی دهلینو تسهیل شد.
افغانستان وقتی به صلح میرسد که مجموعهای از سه ستون وابسته به هم به وجود آید: یک دولت پایدار برای تأمین ضروریات شهرواندانش؛ حکومتداری دموکراتیک فراگیر و محیط حمایتی برای محافظت از وضعیت افغانستان به عنوان اتصال دهنده منافع خارجی در حال رقابت تا یک میدان نبرد برای گروههای نیابتی. یک روند صلح منسجم باید مبتنی بر چهار ستون توسعه، دموکراسی، دفاع و دیپلماسی باشد.
هند باید نقش فعالی در میکانیزم و ترویج روندی داشته باشد که افغانستان را به صلح برساند. به رغم نقصهای ساختاری، نظام قانون اساسی پسا-۲۰۰۱ این ظرفیت و مشروعیت را دارد که بتواند مبنای روند صلح فراگیر باشد. همانند عزم و اراده ایران در حمایت از دولت سوریه مورد تأیید ملل متحد، هندوستان میتواند و باید روند صلح فراگیر چند وجهی با محوریت کابل را به موفقیت برساند.