اجتماعافغانستانگزارش

هر روز شاهد مرگ خود هستیم!


دقیق یادم است که چندی پیش بر اثر حمله یک نفر مهاجم در ایستگاه قطار در پاریس٬ یک نفر کشته و یک نفر زخمی شده بود. خبر این حمله در سرخط خبرهای رسانه‌های افغانستان و جهان قرار گرفت.
بسیاری از رسانه‌ها پس از این حمله٬ اوضاع کشورهای اروپایی را بحرانی خواند. اکنون برمی‌گردم به کشور خودمان…به افغانستان! اینجا هرچند مدت بعد صدها نفر کشته و زخمی می‌شوند. آمار معلولان این جنگ‌ها را اگر بسنجیم از مرز یک میلیون نفر می‌گذرد. با این حال، هیچ کشوری واکنش آن‌چنانی به این حملات نشان نمی‌دهد یا نمی‌خواهند واکنش نشان دهند.
من نمی‌گویم جان انسان اروپایی ارزش‌اش کمتر از جان ماست. درد من این است که چرا ما باید هر روز کشته شویم، ولی آرام تماشاگر باشیم؟
از وقتی یادم می‌آید٬ خوانده یا شنیده‌ام٬ کشور ما مدام در حال جنگ است. تاکنون از کسی نشنیده‌ام که گفته باشد افغانستان پساجنگ٬ افغانستانی که دیگر آن‌جا جنگ نیست!
دلیل این‌همه بدبختی و نکبتی در چیست؟
در پاسخ به این سوال، چه چیزی می‌توان بهتر از این گفت که ما یک ملت مرده‌ایم. ما از بس کشته شدیم و کشته دادیم دیگر سست و بی‌رمق افتاده‌ایم. این جنگ و بدبختی چیزی نیست جز نتیجه‌ی اعمال خودمان. چنانچه دوست ایرانی در تویترش نوشته بود:« مردم کشورهایی مانند ایران٬ عراق٬ ترکیه و افغانستان لیاقت آزادی و دموکراسی را ندارند. این‌ها باید مدام در لجن‌زاری که خودشان خلق کرده‌اند٬ غَلط بزنند و بمیرند.ِ»
در کشورهای توسعه‌نیافته یا به عبارت دیگر جهان سومی٬ مردم هنوز در قید همان سنت‌ها و فرهنگ خرافاتی و تاریخ گذشته زندگی می‌کنند. مردمان این سرزمین ‌هنوز بدین باورند که فقط والدین٬ فرزند یا یکی از اعضای فامیل‌شان می‌توانند برای‌شان کاری انجام دهند. این‌ها مدام به کسانی باور می‌کنند که از خون و قبیله خودشان باشند٬ ولو بارها و بارها شاهد خیانت او بوده باشند.
بی‌باوری و بی‌اعتمادی در میان مردم ما به قدری رخنه کرده که تا خود را تکان دهیم خودمان را در میان انبوهی جسد می‌بینیم. اجسادی که فقط و فقط به دلیل سهل انگاری‌مان٬ اطراف‌مان انباشته شده‌اند. در کشور ما دشمن با سلاح و تسلیحات جنگی خودمان بر ما حمله می‌کنند. با لباس اردو و داکترمان٬ ما را می‌کشند.
«هر روز زیر فشار مرگ و زندگی به سر می‌بریم ولی با این حال می‌خندیم و جوان معلوم می‌شویم.» این حرف را یکی از دوستانم به دوست خارجی‌مان گفت که چند روزی‌ست کابل آمده است. فکر کردن در مورد تهدیدات امنیتی به قدری او را آشفته کرده٬ انگار یک هفته‌ای٬ ده سال پیر شده است.
مُردن انسان‌ها در افغانستان مانند شکستن یک پیاله عادی شده است٬ حتی عادی‌تر از آن. صدای شکستن یک پیاله ممکن است یکی دو نفر را از خواب بیدار کند ولی مُردن میلیون‌ها انسان در این سرزمین٬ قرن‌هاست که کسی را از خواب و خیال و توهم بیدار نکرده است!
مریم مهتر(نبوی)- خبرگزاری دید

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا