چرا ترامپ و بایدن متعهد به جنگهای نیابتی هستند؟
کریستوفر مات
نشنل اینترست/ کانال اکبر گنجی
برای بسیاری از ناظران، فضای آرام و عمدتاً حرفهای مناظره معاونان نامزدهای ریاست جمهوری یک فاصلهگذاری خوشایند با مناظره ناهماهنگ و آشفته اول (بین خود نامزدها) بود. برخلاف مناظره اول، مناظره معاونان ریاست جمهوری امکان گفتوگو درباره موضوعات سیاست خارجی را فراهم آورد. با این حال این مناظره یک فرصت از دست رفته است. فرصتی که میشد برای گفتوگو درباره ماهیت دو حزبی بخش اعظم سیاست گذاریهای ایالات متحده در قبال خاورمیانه به کار برده شود.
درحالی که جو بایدن، نامزد دموکرات انتخابات ریاست جمهوری، وعده داده ایالات متحده را به توافق هسته ای ایران بازگرداند و کاملا هریس و بسیاری از دیگر دموکراتها به وضوح ترور جنرال قاسم سلیمانی فرمانده نیروهای قدس ایران را در ماه جنوری مورد انتقاد قرار دادهاند، اما هر دو در استنطاق از مایک پنس درباره موضوعی که خودش در مناظرات مطرح کرد، کوتاهی کردند. در پی شیوع جهانی همه گیری کرونا که تقریباً بلافاصله بعد از این اتفاق رخ داد، راحت بود که مخاطرات این اقدام امریکا در خاورمیانه از جمله برای نیروهای امریکایی در عراق نادیده گرفته شود؛ نیروهایی که هدف بمباران قرار گرفتند و اگرچه کشته نشدند، اما به شدت آسیب دیدند. همچنین، پس از این ترور مجلس عراق خروج نیروهای امریکایی از این کشور را خواستار شد.
ترور سلیمانی هیچ نتیجهای در جهت منافع امریکا نداشت و تنها دیدگاه جهانی به این کشور را خدشه دار کرد. با این حال، به نظر میرسد که حزب مخالف درباره جزئیات اتفاقاتی که به ترور انجامید و به طور کلی درباره نقش امریکا در خاورمیانه، به طور عجیبی سکوت کرده است. با توجه به اظهارات هریس و بسیاری از دیگر افراد در حزب دموکرات در زمینه سیاست خارجی که به «لیبرالیسم زوری» اشاره دارد، می توان گفت که این عدم انتقاد عمدی بوده است. هرچه که نباشد، آخرین مرتبه از این واژه برای توجیه نابود کردن لیبیا، کشوری با بالاترین استانداردهای زندگی در افریقا، و تبدیل آن به مقری برای جنگ طلبان، گروههای جهادگرای افراطی و بازار برده داری آزادانه، استفاده شد.
سناتور هریس و بسیاری از هم کیشان او همچنین به استفاده از اظهارات شدیدالحن برای توجیه رژیمهای تحریمی بیپایان علیه سوریه و ایران گرایش دارند؛ تحریمهایی که بیشک به دیپلماسی آسیب رسانده و تنشهای منطقهای را تشدید کردهاند. هر چه که میگذرد، درک اینکه ایفای نقش ایالات متحده به عنوان «متحد قدرتمند» عربستان سعودی تا چه اندازه امکان موجودیت دیدگاههای متفاوت و جایگزین برای سیاست گذاریهای کنونی را فراهم میآورد، دشوارتر میشود؛ اتحادی که بیش از هر اتفاق دیگری مشارکت امریکا در جنگهای نیابتی در خاورمیانه را میطلبد.
شاید دلیل اصلی که انتقادات بسیار اندکی از دولت دونالد ترامپ در این زمینه شاهد هستیم، به طور ویژه سوریه باشد. اعتراف بسیاری از دموکرات ها به اینکه حمایت از شورشیهای سوری و تامین سلاح برای آنها یک اشتباه بزرگ بوده که بسیاری از گروه های جهادگرای افراطی را توانمند کرده و به طور غیرمستقیم به ظهور داعش انجامیده، به معنای اذعان داشتن به این است که پیشینه باراک اوباما در سیاست خارجی هم در حقیقت چیزی نبوده که بتوان از آن الگوبرداری کرد. به علاوه، این مسئله فضایی را برای گفتوگویی ناخوشایند برای همه امریکاییها درباره اینکه سردار سلیمانی به طور موثر با این جهادگرایان جنگیده بود، فراهم میآورد.
مردم امریکا لیاقت آن را دارند که چیزی بیش از دو گزینه در حوزه سیاست خارجی در برابر آنها ارائه شود. هر کسی که به دنبال به چالش کشیدن وضعیت موجود است، باید این مسئله را مد نظر قرار دهد چرا که بیشک از این طریق میتواند از ذخایر جدیدی از حمایت انتخاباتی مطمئن باشد.