آخرین اخبارافغانستانتحلیلسیاست

چه خلاها و درزها مجرای ورود تروریست‌هاست؟

وقتی دولت اعلان می‌کند که دشمن اگر بیاید هیچ دروازه‌ای برایش بسته نیست و تنها شرط آمدنش آتش‌بس است، این نوع سخاوت بی‌بنیاد انگیزه‌کُش است. این نوع سیاست به مدافعین استخباراتی، پولیسی، نظامی و اجتماعی نظام می‌فهماند که شما مواد سوخت استید.


قسمت اول
هیچ کشوری در دنیا وجود ندارد که یک دشمن خارجی نداشته باشد. بدترین دشمن خارجی آن‌ است که در همسایگی‌ات قرار داشته باشد. بحث دشمنی پاکستان با ما تازه‌گی ندارد. اما این پاکستانی‌ها از کدام خلاها و درزها بهره می‌برند که می‌توانند به این ساده‌گی و سهولت قلب کشور را هدف بگیرند. از این‌که مردم علاقه به مرور متن‌های دراز ندارند کوتاه نوشتن و با مفهوم نوشتن کار دشوار و هنرمندانه است. پس با اختصار این درزها را فهرست می‌کنم.
اول ) در کابل و حتی در کل کشور، هیچ گروه سیاسی خودش را شریک صمیمانه قدرت نمی‌داند و این درز باعث شده است که نهادهای امنیتی بدون اتصال مردمی و با انقطاع و گسست در جامعه فعالیت نمایند. گاهی مردم فکر می‌کنند که این حکومت بی‌سیاست، گذرا و لرزان است و اگر رمز و رازی را با این نوع اداره شریک سازند، افشا می‌شود و خود به هدف تبدیل می‌گردند. سال‌ها است با اختصار به این‌ها صمیمانه و از ته دل مشورت می‌دهیم که اتصال مردمی ایجاد نمایید تا حد اقل کابل با پوشش استخباراتی که گاهی آن‌را پوشش عنکبوتی نیز می‌گویند برای نفوذ دشمن سخت و دشوار گردد. مقوله کمونیستان چین است که میگوید « فعالین دولتی و امنیتی باید مانند ماهی باشند و مردم باید حیثیت آب را برایشان داشته باشد».
دوم ) دولت نمی‌داند درین شهر کی‌ها زیست دارند. کی‌ها ازین شهر خارج می‌شوند و کی‌ها داخل شهر می‌شوند. دلیل این تاریکی و خلا نبود تذکره است. تذکره را سیاسی ساختند. هویت را فرو ریختند. گفتند دو نوع افغان وجود دارد یکی افغان و دیگر افغان شده‌ها. این کار قصدی بود. چون توان ایجاد پایگاه سیاسی را نداشتند، آسان‌ترین روش برای شان ایجاد حساسیت‌های قومی بود. در کشورهای گرسنه، دین و قومیت به بسیار ساده‌گی می‌توانند افزار سیاسی قرار گیرند. چون هیچ نوع اعتبارات دینی نداشتند، توسل جستند به قومیت و آن‌هم به بدترین و بی‌برنامه ترین شکل آن. وقتی کارمند استخدام می‌نمایند، به جای این‌که به کارمند دولتی دشمن‌شناسی و میهن دوستی و حس تعلق به خاک تدریس گردد، در مجالس خاص و کوچک برای آن‌ها فراکسیون‌ها و انشعابات داخل اداره تدریس می‌گردد. به جای ایجاد انرژی و نیروی واحد و بزرگ ملی در برابر دشمن مشترک کارمندان ادارات به صورت منقسم فعالیت دارند و بیشتر توان شان در تضعیف جناح‌های داخل اداره مصرف می‌شود تا در برابر دشمن.
سوم ) چند تا قشر ظهور کرده است. اول قشر بلند سیاسی و حلقه در قدرت که کمتر و یا هیچ تعلق به درد، رنج و آواره‌گی مردم ندارند. کمتر کسی در رده بلند قدرت برخاسته از مبارزه توده‌ای و مردمی است. این قشر با رفتار کتابی و مکتبی، تنها قضیه را تحلیل می‌کند و با تطبیق روش‌های مدیریتی بیگانه با فرهنگ و بافت اینجا در کرسی نشسته‌اند. گاهی به این نوع مسئولین رهبران پشت کمپیوتر و دوسیه به دست خطاب می‌گردد که تا آخر عمر سرگردان مجالس و گفت‌وگو با یک رده خاص‌اند و با نیروی اصلی که کار را انجام می‌دهند وصل نیستند. قشر پایین که کار را انجام می‌دهد یا باید انجام بدهد رابطه عاطفی، احساسی و حتی سیاسی با رهبری ندارد. این خلا کشنده است و زهراگین است. نیروی پایین که اساسی‌ترین رشته را در اختیار دارد، درین وضعیت بی‌انگیزه می‌شود و این بی‌انگیزه‌گی خلای قابل نفوذ ایجاد می‌نماید که نتیجه‌اش همین حمام خون است که ما هر روز شاهد آن هستیم. قشر وسطی که باید پل میان رهبری و نیروی اجرا کننده باشد و در ادبیات اداری افغانستان به آن‌ها رده متوسط یا رده مدیریت گفته می‌شود اکثراً نه به اساس اصول بلکه به اساس شناخت تعین می‌شوند و این‌ها با تغییر اندک در بالا به آدم‌های سرگردان تبدیل می‌شوند. سال‌هاست این قشر موثریت خویش را از دست داده است.
چهارم) هیچ چیز. هیچ عامل. هیچ تجاوز خارجی. هیچ بحران داخلی و هیچ نوع فقر و وابستگی خارجی خطرناکتر از پاشیدن اعتقاد ملی، یا نبود اعتقاد ملی، فروپاشی هویت ملی و یا صدمه به هویت ملی و یا نبود هویت ملی بوده نمی‌تواند. تبرهایی که هر روز باور ما به افغانستان را می‌کوبند تیزتر و تیزتر می‌شوند و با امکانات دولتی تیزتر می‌شوند. دولت در دفاع از پارچه‌های هویتی قرار گرفته است نه از یک هویت واحد. این درز و گسست در رفتارهای کوچک و بزرگ دولت و دولتی هر روز نمایان می‌شود. حتمی نیست کسی کارشناس ارشد سیاسی باشد تا درک کند. شما وقتی داخل یک اداره ملکی و نظامی می‌شوید، سوال اول تان این است که آیا درین اداره از ولایت تان، از سمت تان، از زبان تان کسی است یا خیر. مرجع اول تان اداره نیست؛ بلکه همان شخص هم‌سو وهمفکرتان در اداره است. این حالت سرطان و سرطانی است. دولت برای حذف این سرطان برنامه ندارد بلکه از امکانات دولتی در رشد این سرطان و گسترش آن استفاده می‌شود.

پنجم ) همه انسان‌ها بدون استثنا در هر ردیف و سطحی که استند نیاز به انگیزه‌های فردی و مشوقه‌های فردی و خاص دارند تا با اشتیاق و اعتماد کار نمایند. عزت، افتخار، احترام، مصئونیت، جایگاه و حفاظت از هرنوع دشمن فزیکی و غیر فریکی مسایل مهم برای فرد است. وقتی دولت اعلان می‌کند که دشمن اگر بیاید هیچ دروازه‌ای برایش بسته نیست و تنها شرط آمدنش آتش‌بس است، این نوع سخاوت بی‌بنیاد انگیزه‌کُش است. این نوع سیاست به مدافعین استخباراتی، پولیسی، نظامی و اجتماعی نظام می‌فهماند که شما مواد سوخت استید. در خط مشی صلح دولت هیچ نوع میکانیزم برای حفاظت از عزت کسانی‌که امروز در خط دفاع استخباراتی، پولیسی و نظامی قرار دارند وجود ندارد. پس این‌ها با کدام انگیزه جان‌فشانی بیشتر نمایند. نیروهای اجتماعی و فرهنگی که امروز به خاطر دولت قربانی می‌دهند برای مصئونیت و عزت خود هیچ نوع سپر دفاعی و تعریف شده حقوقی و نهادینه ندارند.
به خاطر ابا ورزی از دراز شدن این متن، مجبورم کوتاه سازمش. راه حل افزایش قوا نیست. راه حل با عصیبت و قهر صحبت کردن نیست. راه حل ایجاد پوسته‌های تلاشی نیست. راه حل ایجاد منطقه سبز برای دولت و رها سازی ملت در ساحه سیاه و سرخ یعنی بی‌محافظت نیست. راه حل لفاظی نیست. راه حل دایر کردن ختم قرآن به خاطر شهدا نیست. راه حل فاتحه‌گیری بیشتر نیست. راه حل اعلامیه و تقبیح نیست. راه حل ایجاد یک نظام و سیستم بر محور ارزش‌هاست که انگیزه ایجاد نماید. راه حل تطبیق مقررات و قانون است بالای همه، نه بالای دیگران. هیچ مشوقه مادی جاگزین انگیزه شده نمی‌تواند. متاسفانه دیریست هیچ سرمایه‌گذاری حساب شده و درست برای ایجاد انگیزه و تحکیم انگیزه صورت نمی‌گیرد.
امرالله صالح

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا