آخرین اخبارتحلیلجهانسیاست

چگونه ترس از چین در حال زایش نظم نوین جهانی است؟

گئورگی آرباتوف مقام سابق شوروی در سال ۱۹۸۸ میلادی به مخاطبان امریکایی خود گفت: «ما کار وحشتناکی با شما انجام خواهیم داد. ما شما را از وجود یک دشمن محروم خواهیم کرد». هشدار محتاطانه او، اما در طول زمان اثبات شد

ترس از چین
نظم بین‌المللی در حال فروپاشی است و به نظر می‌رسد همه می‌دانند چگونه آن را اصلاح کنند. به عقیده برخی، ایالات متحده تنها باید خود را وقف رهبری نظم لیبرالی کند که حدود ۷۵ سال پیش به شکل گیری آن کمک کرد. برخی دیگر استدلال می‌کنند که قدرت‌های بزرگ جهانی باید هماهنگ با یکدیگر عمل کنند تا جامعه بین‌المللی را به سوی عصر تازه‌ای از همکاری چند قطبی هدایت کنند. برخی دیگر خواستار یک معامله بزرگ هستند که جهان را به حوزه‌های نفوذ باثبات تقسیم کند.
وجه اشتراک این دیدگاه‌ها و سایر دیدگاه‌ها درباره نظم بین‌المللی پذیرش این فرض است که می‌توان حکمرانی جهانی را از بالا به پایین طراحی و تحمیل کرد: با حکمرانی عاقلانه و اجماع گسترده می‌توان فضای جنگل گونه بین‌المللی را رام کرد و می‌توان تضاد منافع و نفرت‌های تاریخی را دور زد و با همکاری برد – برد جایگزین کرد.
با این وجود، تاریخ نظم بین‌المللی دلیل کمی برای اعتماد به راه حل‌های همکاری از بالا به پایین ارائه می‌دهد. قوی‌ترین نظم‌ها در تاریخ مدرن از وستفالیا در قرن هفدهم تا نظم بین‌المللی لیبرال در قرن بیستم سازمان‌های فراگیر نبودند که برای منافع بزرگ‌تر بشریت کار کنند. در عوض، اتحاد‌هایی بودند که توسط قدرت‌های بزرگ برای به راه انداختن رقابت امنیتی علیه رقبای اصلی خود ساخته شدند.
ترس و نفرت از دشمن مشترک و نه فراخوان‌های روشنگرانه برای تبدیل جهان به مکانی بهتر این دستورالعمل‌ها را شکل دادند و پیشرفت در مسائل فراملی زمانی حاصل شد که عمدتاً به عنوان محصول جانبی همکاری‌های سرسختانه امنیتی ظاهر شده بود. این همکاری معمولاً تنها تا زمانی ادامه داشته که یک تهدید مشترک هم موجود بوده و هم قابل کنترول باقی مانده است. زمانی که این تهدید از بین می‌رفت دستورالعمل و ترتیبات نظم نیز دیگر وجود نداشتند.
امروزه نظم لیبرال به دلایل زیادی در حال نابودی است، اما علت اصلی این است تهدیدی که در ابتدا برای شکست آن طراحی شده بود یعنی کمونیزم شوروی سه دهه پیش ناپدید شد. هیچ کدام از جایگزین‌های پیشنهادی برای نظم فعلی باقی نمانده‌اند، زیرا تهدیدی ترسناک یا واضح وجود نداشته که بتواند بازیگران کلیدی را به همکاری پایدار با یکدیگر وادار سازد. اکنون چین از طریق موجی از سرکوب و تجاوز، کشور‌های دور و نزدیک را به وحشت انداخته است.
این کشور در شرق آسیا ستیزه جویانه عمل می‌کند، تلاش می‌کند مناطق انحصاری اقتصادی را در اقتصاد جهانی ایجاد کند و سیستم‌های دیجیتالی را صادر می‌کند که اقتدارگرایی را موثرتر از همیشه می‌سازند. برای اولین بار از زمان جنگ سرد، مجموعه‌ای از کشور‌ها با تهدید‌های جدی برای امنیت، رفاه و شیوه‌های زندگی خود روبرو هستند که همه از یک منبع منشا می‌گیرد. همسایگان چین خود را مسلح می‌کنند و با قدرت‌های خارجی همسو می‌شوند تا از قلمرو و خطوط دریایی‌شان محافظت کنند.
بسیاری از بزرگترین اقتصاد‌های جهان به طور جمعی در حال توسعه استاندارد‌های تجاری، سرمایه‌گذاری و فناوری جدیدی هستند که به طور ضمنی علیه چین تبعیض قائل می‌شوند. دموکراسی‌ها برای طراحی استراتژی‌هایی به منظور مبارزه با استبداد در داخل و خارج از کشور گردهم می‌آیند و سازمان‌های بین‌المللی جدید برای هماهنگ کردن این نبرد ظاهر می‌شوند. البته این تلاش‌ها پراکنده به نظر می‌رسد. با این وجود، اگر از هیاهو‌های روزمره دوری کنیم تصویر کامل‌تری نمایان می‌شود: خوب یا بد، رقابت با چین نظم بین‌المللی تازه‌ای را شکل می‌دهد.
«ترس از دشمن نه ایمان به دوستان» بستر نظم هر دوره را تشکیل داده و اعضا با تعریف خود در تقابل با آن دشمن مجموعه‌ای از هنجار‌های مشترک را ایجاد کردند. با انجام این کار، آنان از ابتدایی‌ترین محرک عمل جمعی بشریت استفاده کردند. جامعه‌شناسان آن را «دینامیک درون گروهی – برون گروهی» می‌نامند.
فیلسوفان آن را «قضیه سالوست» می‌خوانند چرا که به قول «گایوس سالوستیوس کریسپوس» مورخ روم باستان ترس از کارتاژ جمهوری روم را متحد کرده بود. در علوم سیاسی مفهوم مشابه «تحزب منفی» وجود دارد که تمایل رای دهندگان به وفاداری شدید به یک حزب سیاسی عمدتاً با هدف تحقیر کردن رقیب است.
ویژگی‌های اصلی نظم لیبرال امروزی محصول مستقیم اتحاد‌های شکل گرفته در دوران جنگ سرد توسط ایالات متحده است. پس از آن که شوروی تصمیم گرفت به صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی و توافق نامه عمومی تعرفه‌ها و تجارت نپیوندد این نهاد‌ها به عنوان عوامل گسترش سرمایه داری تغییر کاربری دادند ابتدا برای بازسازی اقتصاد‌های سرمایه داری و سپس برای ترویج جهانی شدن.

طرح مارشال با اعطای کمک‌های فراوان ایالات متحده به دولت‌هایی که موافقت کردند کمونیست‌ها را از صفوف خود اخراج کنند و به سمت یک فدراسیون اقتصادی حرکت نمایند بنیان جامعه اروپایی را پایه‌گذاری کرد. ناتو یک جبهه متحد علیه ارتش سرخ ایجاد کرد. زنجیره‌ای از اتحاد‌های تحت رهبری ایالات متحده در شرق آسیا برای مهار گسترش کمونیزم در آنجا به ویژه برای مقابله با چین و کوریای شمالی ایجاد شدند.
برای چندین دهه، ایالات متحده و متحدانش می‌دانستند که طرفدار چه چیزی هستند و دشمن کیست. اما پس از آن که اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید و تهدیدات فراگیر جایگزین یک تهدید واحد شدند. در فضای تازه و نامطمئن پس از جنگ سرد، متحدان غربی به منابع موفقیت پیشین پناه بردند. آنان به جای ایجاد نظم جدید نظم موجود را تقویت کردند. دشمن آنان ممکن بود متلاشی شده باشد، اما آنان معتقد بودند که ماموریت‌شان یکسان است: گسترش جامعه دموکراسی‌های بازار آزاد. برای سه دهه پس از آن، آنان تلاش کردند تا نظم لیبرال غربی را به یک نظم جهانی گسترش دهند.
عضویت در ناتو تقریباً به میزان دو برابر افزایش یافت. جامعه اروپایی به یک اتحادیه اقتصادی تمام عیار با بیش از دو برابر تعداد کشور‌های عضو تبدیل شد و در قالب اتحادیه اروپا مطرح شد. سازمان تجارت جهانی شکل گرفت و از ده‌ها عضو تازه استقبال کرد و دوره بی‌سابقه‌ای از ابرجهانی‌سازی را آغاز کرد.
با این وجود، این موارد قادر به دوام نبودند. نظم لیبرال، مانند تمام نظم‌های بین‌المللی بذر نابودی‌اش را در خود دارد. برای ایجاد یک جامعه منسجم، سازندگان نظم باید کشور‌های متخاصم را کنار بگذارند، رفتار‌های مغایر با همکاری بین اعضا را غیرقانونی سازند و مخالفت داخلی با قوانین بین‌المللی را سرکوب کنند.
این فرضیات اشتباه بود. نظم لیبرال در واقع عمیقاً طرد کننده است. این نظم با ترویج بازار‌های آزاد، مرز‌های باز، دموکراسی، نهاد‌های فراملی و استفاده از خرد برای حل مشکلات، باور‌های سنتی و نهاد‌هایی که قرن‌های متمادی جوامع را متحد کرده‌اند را به چالش می‌کشد: حاکمیت دولت، ملی گرایی، مذهب، نژاد، قبیله و خانواده. این پیوند‌های پایدار با خون و خاک در طول جنگ سرد زمانی که ایالات متحده و متحدان‌اش مجبور به حفظ یک جبهه متحد برای مهار اتحاد جماهیر شوروی بودند از بین رفت. با این وجود، این مولفه‌ها در طول دوران پس از جنگ سرد دوباره ظهور کردند.
گئورگی آرباتوف مقام سابق شوروی در سال ۱۹۸۸ میلادی به مخاطبان امریکایی خود گفت: «ما کار وحشتناکی با شما انجام خواهیم داد. ما شما را از وجود یک دشمن محروم خواهیم کرد». هشدار محتاطانه او، اما در طول زمان اثبات شد. نظم لیبرال با کشتن دشمن اصلی خود باعث ظهور انواع مخالفت‌های ملی گرایانه، پوپولیستی، مذهبی و اقتدارگرا شد.
بسیاری از ستون‌های نظم تحت فشار خم شدند. ناتو با اختلافات درونی مواجه شد. اتحادیه اروپا در طول بحران منطقه یورو تقریباً از هم فروپاشید و در سال‌های پس از آن، بریتانیا را از دست داد و با ظهور احزاب راستگرای بیگانه هراس در سراسر این قاره تهدید شد. به همین دلیل است که نظم‌سازی معمولاً به یک دشمن مشترک نیاز دارد. ۳۰ سال است که آن نیروی متحد کننده غایب بوده و نظم لیبرال در نتیجه از هم پاشیده شده است.
هرگز در مورد آن چه چین می‌خواهد شکی وجود ندارد، زیرا رهبران چین چندین دهه اهداف مشابهی را اعلام کرده اند: حفظ حزب کمونیست چین در قدرت، ادغام دوباره تایوان در سرزمین اصلی چین، کنترول برای دریای چین شرقی و جنوب چین و بازگرداندن چین به جایگاه شایسته آن به عنوان قدرت مسلط در آسیا و قدرتمندترین کشور جهان. در بیش از چهار دهه گذشته، این کشور رویکردی نسبتا صبورانه و صلح‌آمیز برای دستیابی به این اهداف داشت.
چین با تمرکز بر رشد اقتصادی و ترس از رانده شدن توسط جامعه بین‌الملل، استراتژی «خیزش مسالمت‌آمیز» را اتخاذ کرد و در وهله نخست بر قدرت اقتصادی برای پیشبرد منافع خود تکیه کرد و عموماً از شعار «دنگ شیائوپینگ» رهبر اسبق چین پیروی کرد: «قدرت خود را پنهان کرده و صبر کنید تا زمان مناسب فرا رسد». با این وجود، در سالیان اخیر، حضور چین در جبهه‌های مختلف به شدت گسترش یافته است. دیپلماسی «گرگ جنگجو» جایگزین دیپلماسی دوستی آن کشور شده است. رویکرد جنگی در تمام بخش‌های سیاست خارجی چین رخنه کرده و بسیاری از کشور‌ها را با جدی‌ترین تهدید مواجه ساخته است.
این تهدید در شرق آسیا و در حوزه دریایی جایی که چین به شدت در حال حرکت برای تقویت ادعا‌های سرزمینی وسیع خود است آشکارتر به نظر می‌رسد. پکن از زمان جنگ جهانی دوم سریع‌تر از هر کشور دیگری ناو‌های جنگی را تولید می‌کند و خطوط دریایی آسیا را با گارد ساحلی خود و کشتی‌های ماهیگیری پر کرده است.

این کشور پایگاه‌های نظامی را در سراسر دریای چین جنوبی مستقر کرده و به طور چشمگیری استفاده خود را از ناو‌ها و رهگیری‌های هوایی برای بیرون راندن همسایگان از مناطق مورد مناقشه افزایش داده است. در تنگه تایوان، گشت‌های ارتش چین که برخی شامل ده‌ها ناو جنگی و بیش از ۵۰ فروند جنگنده است تقریباً هر روز در دریا و بر فراز آن گشت زنی دارد و حملات به اهداف تایوانی و امریکایی را شبیه‌سازی می‌کند.
مقام‌های چینی به تحلیلگران غربی گفته‌اند که درخواست‌ها برای حمله به تایوان در داخل حزب کمونیست چین در حال افزایش است. مقام‌های پنتاگون نگران هستند که چنین حمله‌ای قریب‌الوقوع باشد. هم چنین، چین دست به تهاجم اقتصادی زده است.
آخرین برنامه پنج‌ساله آن کشور مستلزم تسلط بر آنچه مقام‌های چینی «نقاط خفه سازی» می‌نامند خواهد بود کالا‌ها و خدماتی که دیگر کشور‌ها نمی‌توانند بدون آن زندگی کنند و سپس استفاده از این تسلط به‌ علاوه وسوسه بازار داخلی چین برای شکست دادن کشور‌ها و وادار کردن آنان به ارائه امتیاز.
در این راستا، چین به توزیع کننده غالب وام‌های خارج از کشور تبدیل شده است و بیش از ۱۵۰ کشور را با بیش از ۱ تریلیون دالر بدهی مواجه ساخته است. هم چنین، چین به یک نیروی ضد دموکراتیک قدرتمند تبدیل شده که تجهیزات پیشرفته استبدادی را در سراسر جهان می‌فروشد.
دولت چین با ترکیب دوربین‌های نظارتی با نظارت بر رسانه‌های اجتماعی، هوش مصنوعی و فناوری‌های تشخیص گفتار و چهره پیشگام سیستمی است که به دیکتاتور‌ها اجازه می‌دهد شهروندان را به طور مداوم رصد کنند و با مسدود کردن دسترسی به امور مالی، تحصیلی، شغلی، آنان را بلافاصله مجازات کنند. مخابرات و تجهیزات کنترول و نظارت بیش تر، دستگاه رویای هر مستبدی است که توسط شرکت‌های چینی در حال فروش و عملیاتی شدن در بیش از ۸۰ کشور هستند.
از آنجایی که چین آن چه از نظم لیبرال باقی مانده را به آتش می‌کشد باعث واکنش‌های بین المللی شده است. دیدگاه‌های منفی نسبت به چین در سراسر جهان به اوج خود رسیده که از زمان کشتار میدان «تیان آن من» در سال ۱۹۸۹ بی‌سابقه بوده است.
نتیجه یک نظرسنجی در سال ۲۰۲۱ میلادی توسط مرکز تحقیقات پیو نشان داد که تقریبا ۷۵ درصد از مردم در ایالات متحده، اروپا و آسیا دیدگاه‌های نامطلوبی نسبت به چین دارند و هیچ اطمینانی ندارند که «شی جین پینگ» رییس جمهوری چین در امور جهانی رفتاری مسئولانه داشته باشد یا به حقوق بشر احترام بگذارد.
نظرسنجی دیگری که در سال ۲۰۲۰ میلادی توسط مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌المللی انجام شد نشان داد که حدود ۷۵ درصد از نخبگان سیاست خارجی به شیوه‌ای مشابه فکر می‌کنند و معتقدند بهترین راه برای مقابله با چین تشکیل ایتلاف‌هایی متشکل از کشور‌های همفکر علیه چین است.
در ایالات متحده، هر دو حزب سیاسی اکنون از اتخاذ سیاست سخت گیرانه در قبال چین حمایت می‌کنند. اتحادیه اروپا به طور رسمی چین را به عنوان یک «رقیب سیستمی» معرفی کرده است. در آسیا، پکن از هر سو از جاپان تا استرالیا و از ویتنام تا هند با دولت‌های آشکارا متخاصم مواجه است. حتی مردم کشور‌هایی که تجارت سنگینی با چین دارند از آن رنج می‌برند. بررسی‌ها نشان می‌دهند که برای مثال، مردم کوریای جنوبی اکنون از چین بیش‌تر از جاپان، حاکم استعماری سابق خود بیزار هستند.
با این وجود، روند کلی روشن است: بازیگران متفاوت شروع به ارجاع به نیروی خود برای عقب راندن قدرت پکن کرده‌اند. در این فرآیند، آنان جهان را دوباره نظم می‌دهند. نظم ضد چینی در حال ظهور اساساً از نظم لیبرال فاصله می‌گیرد، زیرا متوجه تهدیدی متفاوت است. به ویژه، نظم تازه تاکید نسبی بر سرمایه داری در برابر دموکراسی را تغییر می‌دهد.
در طول جنگ سرد، نظم لیبرال قدیمی ابتدا سرمایه داری و دموکراسی را در درجه دوم ترویج کرد. ایالات متحده و متحدانش بازار‌های آزاد را تا جایی که می‌توانستند پیش بردند، اما زمانی که مجبور به انتخاب شدند تقریباً همواره از خودکامه‌های راست گرا به جای دموکرات‌های چپ گرا حمایت می‌کردند.
به نظر می‌رسد که سیستم سرمایه داری استبدادی چین تقریباً به طور کامل برای بهره برداری از بازار‌های آزاد در راستای تحقق منافع مرکانتیلیستی خود طراحی شده است. پکن از یارانه‌ها و جاسوسی برای کمک به شرکت‌های خود به منظور حفظ تسلط بر بازار‌های جهانی و محافظت از بازار داخلی خود با موانع غیر تعرفه‌ای استفاده می‌کند.
چین ایده‌ها و شرکت‌های خارجی را در اینترنت خود سانسور می‌کند و آزادانه به اینترنت جهانی دسترسی پیدا می‌کند تا مالکیت معنوی را مورد سرقت قرار داده و تبلیغات حزب کمونیست را گسترش دهد. چین در نهاد‌های بین‌المللی لیبرال، مانند شورای حقوق بشر سازمان ملل، مناصب رهبری کننده را به عهده می‌گیرد و سپس آن را در جهتی غیر لیبرال منحرف می‌سازد.

این کشور از حمل و نقل ایمن در سراسر جهان برای صادرات ماشین آلات خود به لطف ثبات ایجاد شده توسط نیروی دریایی ایالات متحده بهره‌مند می‌شود و از ارتش خود برای اعمال کنترل بر بخش‌های بزرگی از دریا‌های چین شرقی و جنوبی استفاده می‌کند. ایالات متحده و متحدانش متوجه این خطر شده‌اند: نظم لیبرال و به ویژه اقتصاد جهانی شده در قلب آن دشمن خطرناکی را قدرتمند می‌کند. در واکنش به این وضعیت، آنان در تلاش هستند تا با ایجاد دموکراسی برای عضویت کامل، نظم جدیدی ایجاد کنند که چین را کنار بگذارد.
چین برخورد سیستم‌ها در قرن بیست و یکم را تعریف کرده و جهان را تقسیم می‌کند. چین نظم دموکراتیک در حال ظهور را به عنوان یک استراتژی مهار طراحی شده برای خفه کردن اقتصاد و سرنگونی رژیم خود قلمداد می‌کند. در پاسخ، چین با اعمال کنترول نظامی بیش‌تر بر خطوط دریایی حیاتی، ایجاد مناطق انحصاری اقتصادی برای شرکت‌های چینی و حمایت از متحدان خودکامه برای ایجاد هرج و مرج در دموکراسی‌ها از خود محافظت خواهد کرد.
در سالیان آینده، جنگ تجاری و فناوری بین چین و ایالات متحده که از دوره زمامداری ترامپ آغاز شد ادامه خواهد یافت، زیرا هر دو طرف در تلاش برای گسترش حوزه‌های مربوط به خود هستند. برای سایر کشور‌ها به طور فزاینده‌ای محافظت از شرایط‌شان با حفظ پیوند‌ها با هر دو بلوک دشوارتر خواهد شد. در عوض، چین و ایالات متحده شرکای خود را تحت فشار قرار خواهند داد تا طرف‌هایی را انتخاب کنند و آنان را وادار می‌سازند تا مسیر زنجیره‌های تامین خود را تغییر داده و استاندارد‌های سفارش یک طرف را بپذیرند. اینترنت به دو قسمت تقسیم خواهد شد.
زمانی مردم از یک سفارش به سفارش دیگر سفر می‌کنند و حتی زمانی که بتوانند ویزا بگیرند وارد یک قلمرو دیجیتال متفاوت می‌شوند. در فضای دیگر، تلفن‌های آنان کار نمی‌کند، وب سایت‌های مورد علاقه شان باز نمی‌شود و حساب‌های ایمیل یا برنامه‌های رسانه‌های اجتماعی ارزشمندشان کار نمی‌کند. جنگ سیاسی بین دو نظم نیز تشدید خواهد شد، زیرا هر یک تلاش می‌کنند مشروعیت داخلی و جذابیت بین‌المللی رقیب خود را تضعیف کنند.
خطوط دریایی شرق آسیا با ناو‌های جنگی مسدود خواهد شد و نیرو‌های رقیب برخورد‌های نزدیک مکرری را تجربه خواهند کرد. بُن‌بست تنها زمانی پایان می‌یابد که یک طرف، طرف دیگر را شکست دهد یا خسته کند. در حال حاضر، ارز هوشمند در سمت ایالات متحده است که دارای ثروت و دارایی نظامی بسیار بیش‌تری در مقایسه با چین است و چشم‌انداز بهتری برای رشد در آینده دارد.
تا اوایل دهه ۲۰۳۰ میلادی، شی یک سیگاری چاق با شغلی پر استرس خواهد بود و تا آن زمان اگر هنوز زنده باشد به ۸۰ سالگی خواهد رسید. بحران جمعیتی چین به سرعت تشدید خواهد شد و پیش بینی می‌شود که آن کشور تقریباً ۷۰ میلیون بزرگسال در سن کار را از دست بدهد و ۱۳۰ میلیون شهروند سالخورده تا آن زمان داشته باشد. آن زمان موعد سررسید صد‌ها میلیارد دالر وام چینی در خارج از کشور خواهد بود و بسیاری از شرکای خارجی چین قادر به بازپرداخت آن نخواهند بود.
به سختی می‌توان دید که چگونه کشوری که با این همه چالش مواجه است می‌تواند نظم بین‌المللی خود را برای مدت طولانی حفظ کند به ویژه در مواجهه با مخالفت مصمم از سوی ثروتمندترین کشور‌های جهان. با این وجود، تضمینی نیست که نظم دموکراتیک به رهبری ایالات متحده حفظ شود.
ایالات متحده ممکن است در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۴ دچار بحران قانون اساسی شده و در درگیری‌های داخلی سقوط کند. حتی اگر این اتفاق رخ ندهد نیز ایالات متحده و متحدانش ممکن است به واسطه اختلافات فیمابین از یکدیگر دور شوند. جهان دموکراتیک از دهه ۳۰ میلادی به این سو تاکنون با چنین بحرانی در عرصه اعتماد و اتحاد مواجه نبوده است. ناسیونالیزم، پوپولیزم و مخالفت با جهانی شدن در حال افزایش است و باعث می‌شود تا اقدام جمعی دشوار شود.
دموکراسی‌های شرق آسیا با یکدیگر اختلافات ارضی دارند. بسیاری از اروپایی‌ها چین را بیش‌تر یک فرصت اقتصادی می‌دانند تا یک تهدید استراتژیک و به طور جدی در مورد اعتماد به ایالات متحده به عنوان یک متحد با تحمل چهار سال تعرفه و تحقیر شدن از سوی ترامپ که می‌تواند به زودی به قدرت بازگردد تردید دارند.
هم چنین، اروپایی‌ها دیدگاه‌های متفاوتی نسبت به امریکایی‌ها درباره امنیت داده‌ها و حریم خصوصی دارند و دولت‌های اروپایی تقریباً به همان اندازه که از هژمونی دیجیتال چین می‌ترسند از تسلط فناوری ایالات متحده نیز هراس دارند. هند ممکن است آماده کنار گذاشتن سیاست سنتی خود مبنی برعدم تعهد و حمایت از نظم دموکراتیک نباشد به ویژه زمانی که در داخل کشور سرکوبگرتر می‌شود.
ترس از چین نیروی قدرتمندی است، اما ممکن است به اندازه کافی قدرتمند نباشد تا شکاف‌های زیادی که در ایتلاف ضد چینی در حال ظهور وجود دارد را پر کند.

تاریخ نشان می‌دهد که دوره‌های چند قطبی سیال بدون توجه به ایده‌های درخشان یا فناوری‌های پیشرفته‌ای که در آن زمان در جریان بوده معمولاً به فاجعه ختم شده‌اند. اواخر قرن هجدهم شاهد اوج عصر روشنگری در اروپا بودیم پیش از آن که این قاره در جهنم جنگ‌های ناپلئونی گرفتار شود.
دستورالعمل و ترتیبات بین‌المللی برای جلوگیری از هرج و مرج حیاتی است با این حال، معمولاً تنها در دوره رقابت قدرت‌های بزرگ ظاهر می‌شود. رقابت با چین برای ایالات متحده و متحدانش سرشار از خطر است، اما ممکن است تنها راه برای جلوگیری از بروز خطرات بزرگتر باشد.
ایستادگی در برابر چین هزینه‌های اقتصادی قابل توجهی به خصوص در کوتاه مدت به همراه خواهد داشت. با این وجود، این هزینه‌ها ممکن است در مقایسه با هزینه‌های بلند مدت تجارت معمول با پکن کمرنگ باشند. تخمین زده می‌شود که جاسوسی چین به تنهایی ایالات متحده را از ۲۰۰ تا ۶۰۰ میلیارد دالر در سال محروم کند. اگر امیدی وجود دارد در تعهد مجدد به ارزش‌های دموکراتیک نهفته است.
ایالات متحده و متحدانش آرمان مشترکی برای نظم بین‌المللی مبتنی بر اصول دموکراتیک و مندرج در توافق نامه‌ها و قوانین بین‌المللی دارند. هسته چنین نظمی در عرصه رقابت با چین شکل می‌گیرد و می‌تواند در روشن‌ترین نظمی که جهان تا به حال دیده است ساخته شود یک دنیای آزاد واقعی. با این وجود، برای رسیدن به آن هدف ایالات متحده و متحدانش باید به استقبال رقابت با چین رفته و با یکدیگر در یک مبارزه طولانی در هوایی گرگ و میش رو به جلو حرکت کنند.

نویسنده

مایکل بکلی، پژوهشگر موسسه امریکن اینترپرایز در حوزه روابط چین و امریکا

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا