آخرین اخبارافغانستانتحلیلسیاست

چگونه ۱۱ سپتمبر امریکا را به قدرتی نیمه دیوانه و محو کننده تبدیل کرد؟

امریکا فقط جنگ را به طالبان نباخت بلکه عملاً مردم افغانستان را آشفته تر از زمانی که آن ها را یافته بود، رها کرد

میشل گُلدبرگ
نیویارک تایمز
من همیشه حادثه ۱۱ سپتمبر را در ذهن داشته‌ام. من به این دلیل که در آن زمان در نیویارک و واشنگتن نبودم، هیچ ذهنیتی دال بر اینکه چه بر مردمِ این دو شهر گذشت ندارم. بسیاری از آن ها پس از وقوع حوادث تروریستی ۱۱ سپتمبر، به شدت وحشت زده شدند و حتی انتظار حملات بیشتری را نیز در ادامه راه داشتند. وقوع حادثه ۱۱ سپتمبر موجب شد تا فلم‌های حماسی خسته کننده سینمای دهه ۱۹۹۰ میلادی امریکا بار دیگر از محبوبیت قابل توجهی برخوردار شوند.
با این همه، کاملاً مطمئن هستم که در میان تمامی اتفاقاتِ آخرالزمانی آن دوره، اغلب امریکایی‌ها به تاب‌آوری و قدرت بالای امریکا اعتقاد راسخ داشتند. بله القاعده اتفاق قابل توجهی را علیه امریکا رقم زده بود. با این همه، رسانه‌های امریکایی و بین‌المللی تا حد زیادی به «اسامه بن لادن» و اقدامات او پرداختند و عملاً تهدید وی را به مراتب بیشتر از آن چیزی نشان دادند که واقعاً وجود داشت. بسیاری از امریکایی ها فکر می کردند که یک جنگ و نبرد تمدنیِ جدید در جهان آغاز شده است.
با این همه، وحشت و ناراحتی امریکا با یک حس هیجانی که ماهیتی تاریک داشت همراه شده بود. اینطور به نظر می‌رسید که بسیاری از افراد بانفوذ و تاثیرگذار، بار دیگر حال و هوای دوران جنگ سرد را به خود گرفته‌اند و اینطور حس می‌کردند که ملت امریکا بایستی یک هدف جدید را در پیش گیرد. آن ها به شدت خود را انسان‌هایی آگاه و روشن می پنداشتند با این حال به نحو وحشتناکی ساده لوح بودند.
در این راستا حتی برخی اندیشمندان امریکایی نیز به وضوح در تله‌ای عجیب گرفتار شدند و نوعی نبرد خیر و شر را برای امریکا متصور بودند. برخی از آن‌ها عملاً حتی از وقوع حادثه ۱۱ سپتمبر حس سرخوشی و نشاط پیدا کرده بودند زیرا به این باور اعتقاد داشتند که امریکا وارد یک جنگ تمدنی جدید شده که باید در آن پیروز شود و همچون دوران جنگ سرد، یک طیف یا گروه خاص را کاملاً مغلوب سازد. در واقع، آن ها نویدِ جنگ و نبردی تازه را با آن دسته از افرادی می‌دادند که امریکایی‌ها به شدت از آن‌ها متنفر بودند.
با این همه، ما امریکایی‌ها باید بپذیریم که این جنگ را نبُردیم. القاعده مدت کمی پس از حادثه ۱۱ سپتمبر تا حد زیادی دچار آسیب و فروپاشی شد با این حال، خسارتی که این حادثه به امریکا وارد کرد، بسیار عمیق تر از آن چیزی بود که شمار زیادی از افراد و تحلیلگران انتظار آن را داشتند.
حملات تروریستی ۱۱ سپتمبر و پاسخ ما(امریکا) به آن ها، عملاً روند سقوط و زوال امریکا و تبدیل شدن آن به امریکایِ ضعیفی که اکنون شاهد آن هستیم را تسریع کرد. امریکا جنگِ نادرستی را در جهان اسلام با هدف برقراری دموکراسی آغاز کرد و این جنگ را در شرایطی که دموکراسی خودِ این کشور به شدت آسیب دیده و ضعیف شده، به پایان رساند(امریکا نه تنها هدف خارجی خود را محقق نکرد بلکه در داخل نیز با خسارت های فراوانی رو به رو شد.)
اسامه بن لادن تله‌ای را که امریکا در نهایت در آن گرفتار شد، ایجاد نکرد. ما این تله را خودمان ایجاد کردیم. تمام آسیب‌هایی که حادثه ۱۱ سپتمبر به امریکا و وجهه آن وارد کرد، لزوماً آنهایی نبودند که بن لادن برای آن‌ها و وقوعشان برنامه ریزی کرده باشد. «نِلی لاهود» عضو ارشد «برنامه امنیت بین المللیِ امریکای جدید»، هزاران صفحه از ارتباطات داخلی اسامه بن لادن را پس از آنکه این ارتباطات به دست نیروهای امریکایی افتادند، بررسی کرده است(پس از کشته شدن بن لادن به دست کماندوهای امریکایی در سال ۲۰۱۱). همانطور که وی اخیراً در یک گزارش در نشریه «فارین افیرز» به آن اشاره کرده، آن ها(ارتباطات بن لادن)، مجموعه‌ای از اطلاعات و مفروضات غلط، غیرسازمان یافته و نادرست را در برمی‌گرفتند.
لاهود می‌نویسد: «بن لادن هرگز انتظار نداشت که امریکا در پاسخ به حملات ۱۱ سپتمبر، دست به جنگی فراگیر در افغانستان و عراق بزند. در عوض، او انتظار داشت که یک جنبشِ ضد جنگِ گسترده با هدف طرح این درخواست از دولت امریکا آغاز شود که واشنگتن باید کلیه نیروهای نظامی خود را از کشورهایی که اکثریت آن‌ها مسلمان هستند بیرون بکشد. او از امریکا متنفر بود با این حال، هیچگاه این کشور را به خوبی درک نکرد».

لاهود در ادامه می‌نویسد: «حملات ۱۱ سپتمبر یک پیروزی پرهزینه برای القاعده بود. این گروه خیلی زود و پس از سقوط زودرس رژیم طالبان در سال ۲۰۰۱، با از هم‌گسیختگی قابل توجهی رو به رو شد و اغلبِ رهبران ارشد آن، یا کشته و یا اسیر شدند. آن هایی که باقی ماندند نیز زندگی مخفی را در پیش گرفتند و از توانایی چندانی جهت انجام عملیات‌های خارجی برخوردار نبودند. از این منظر، امریکا به نحو کامل متقنی می‌توانست خود را در پایان سال ۲۰۰۱ به عنوان پیروز جنگ علیه تروریزم معرفی کند و از کشته شدن افراد بیشمار و به هدر رفتنِ تریلیون‌ها دالر و آسیب رسیدن به غرور ملی امریکایی‌ها، جلوگیری کند».
با این حال، امریکا در افغانستان ماند و به عراق هم حمله کرد. امری که موجب ایجاد خلا قدرت در این کشورها و اوج گیری گروهی به نام «داعش» که از دلِ القاعده بیرون آمده بود، شد. از طرفی، در شرایط فعلی شاهدیم که القاعده بار دیگر خود را به نحو گسترده‌ای سازماندهی کرده است. این گروه اکنون به مراتب گسترده تر از آن چیزی است که دو دهه قبل تر بود. امریکا در سال ۲۰۲۱ نیز در وضعیتی به شدت بحرانی است. ۲۰ سال قبل، امریکا وجهه‌ای بهتر داشت با این حال اکنون این کشور تا حد زیادی کشوری عبوس، مشکوک به دیگران، و فاقد ایده‌هایی مشخص و معلوم در عرصه بین‌المللی است.
جورج دبلیو بوش رییس جمهور سابق امریکا در سال ۲۰۰۳ گفت: «پیشبرد آزادی، ندای اصلی عصر ماست. این دعوت و وظیفه‌ای است که از سوی امریکا بایستی انجام شود.» با این حال، رویه‌های خارجی امریکا که توام با کشتن بیگناهان و شکنجه آن ها، ایجاد وحشت بین‌المللی و زندان‌های مخفی و همچنین سربازهایی که از وضعیت روحی درستی برخوردار نیستند بود، همه و همه وضعیت آزادی را چه در بُعد بین‌المللی و جهانی و چه داخلی(در امریکا)، با چالش‌های قابل توجهی رو به رو کرده است.
در شرایط فعلی حتی حزب خودِ جورج دبلیو بوش یعنی حزب جمهوریخواه نیز به شدت علیه دموکراسی موضع گرفته است. اعتقاد به آزادی در میان بسیاری از سیاستمداران امریکایی ضعیف شده ست. از زمان وقوع حملات ۱۱ سپتمبر، تعداد امریکایی‌هایی که توسط گروه‌های راستگرای افراطی امریکایی کشته شده‌اند، به مراتب بیشتر از افرادی بوده است که توسط گروه‌های تروریستی جان باخته‌اند. نژادپرستانِ سفید پوست، اعمال غیرقانونی زیادی را در امریکا علیه «آزادی» انجام می‌دهند و حتی نظامیان سابق امریکایی نیز که در جنگ علیه تروریزم از سوی دولت امریکا شرکت داشته‌اند، اکنون خود با مشارکت فعال در وقایعی نظیر حادثه حمله به کانگرس امریکا در تاریخ ۶ جون سال جاری میلادی، عملاً به فاجعه نقض آزادی و دموکراسی در امریکا دامن می‌زنند(از ۵۶۹ فردی که در حادثه حمله به کانگرس امریکا از سوی دستگاه قضایی این کشور محکوم شده‌اند، ۴۸ نفر با دستگاه‌های نظامی امریکا مرتبط هستند.)
بسیاری از ناظران و تحلیلگران معتقدند حادثه ۱۱ سپتمبر موجب فروپاشیِ عصبی ملت امریکا شد. امری که به تدریج موجب روی کار آمدن رییس جمهوری به نام دونالد ترامپ در این کشور شد که عملاً عدم ورود مسلمانان به امریکا را وعده داد و عملی کرد.
در شرایط فعلی سالگرد حادثه ۱۱ سپتمبر در وضعیتی اتفاق می‌افتد که رژیم طالبان بار دیگر در افغانستان قدرت گرفته است. این مسئله عملاً شکست امریکا در جنگ علیه تروریزم را به رُخ می‌کشد. شکست امریکا در افغانستان بسیاری از افغان‌هایی را که با امریکا متحد شده بودند، سرخورده کرد و عملاً ثابت کرد که جنگِ ۲۰ ساله امریکا در افغانستان، چیزی بیش از یک جنگ بیهوده نبوده است. امریکا فقط جنگ را به طالبان نباخت بلکه عملاً مردم افغانستان را آشفته تر از زمانی که آن ها را یافته بود، رها کرد.
۲۰ سال پیش، سیاستمداران و تحلیلگران امریکایی برداشتی اشتباه را از حادثه ۱۱ سپتمبر در ذهن خود داشتند. امریکا به قدری در مورد القاعده و طالبان اغراق کرد، تا بتواند تهدید آن ها را با واکنش گسترده خود هماهنگ و هم اندازه جلوه دهد. ما حدوداً ۸ تریلیون دالر در جنگ جهانی خود علیه تروریزم هزینه کردیم اما آنچه که اکنون با آن رو به رو هستیم، نسلی جدیدتر از تروریست‌هایی است که به مراتب از تروریست‌های قدیمی، کارآزموده تر و قوی تر هستند. این همان ناکامی و شکست امریکا است.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا