کلید صلح افغانستان کجاست؟
در یک بررسی میتوان گفت که مشکل صلح افغانستان دو کلید دارد که یک کلید آن در پاکستان و کلید دیگر در داخل افغانستان میباشد که باید آن را یافت و قفل تحجر، جنگ و خونریزی را گشود.
صلح در افغانستان؛ گفتمانی که سالهای درازیست در محراق توجه کشورهای مختلف جهان بوده و تلاشهایی نیز پیرامون آن صورت گرفته است، ولی این روند از بنیانی که باید بهپیش برده میشد، روند بطی را طی کرد و تاکنون نتوانسته است نتیجه ملموسی را به دست آورد.
نشستهای متعدد در مسکو، گفتوگوها در دوحه، ۹ دور مذاکرات امریکا و طالبان و… از نشستهایی است که با محوریت صلح افغانستان برگزار شد، ولی انجام آن «سرابی» بیش نبود.
در نشست امریکا و طالبان، حکومت و مردم افغانستان دخیل در قضیه نبودند و نمیدانستند که دو طرف روی سرنوشت آنان چه تصمیمی اتخاذ میکنند. در نشستهای مسکو شماری از چهرههای سیاسی و احزاب با طالبان به گفتوگو نشست، در حالی که هر یک از آنان در حوزه نفوذ خود مطرح هستند و نمیتوانستند نماینده کل جمعیت افغانستان باشد. و در کنار آن برو برگردهای زیادی انجام شد که میتوان گفت طالبان را مشروعیت بیشتر بخشیدند و روزنه امیدی را که در سپهر آسمان مردم افغانستان باز شده بود، نتوانستند بگشایند.
در یک بررسی میتوان گفت که مشکل صلح افغانستان دو کلید دارد که یک کلید آن در پاکستان و کلید دیگر در داخل افغانستان میباشد که باید آن را یافت و قفل تحجر، جنگ و خونریزی را گشود.
با آنکه بر اثر فشارهای امریکا و متحدانش بالای پاکستان، به نظر میرسد که این کشور در راستای گفتوگوها و تأمین صلح در افغانستان کمک میکند، با آنهم تاریخ نشان میدهد که کشور پاکستان و بعضی حلقات در داخل ارتش این کشور، صلح و آرامش را در افغانستان تهدیدی برای پاکستان میدانند، اما در یک نگاه میتوان گفت که استراتژی پاکستان در مورد افغانستان تغییر کرده و این کشور میخواهد که منابع انرژی در آسیای میانه را که برق و گاز میباشد، در اختیار داشته باشد. و این تحقق نمییابد، مگر با وجود یک افغانستان امن و با ثبات. از سویی هم، افتتاح بندر چابهار تهدید بزرگی برای پاکستان بود، اسلامآباد را متوجه کرد که افغانستان میتواند گزینههای دیگری نیز داشته باشد. که این مورد هم سبب رکود اقتصاد پاکستان شده و از بُعد دیگر روابط دو کشور را خدشهدار میسازد.
در کنار موارد یاد شده، پاکستان باید ثابت کند که در قبال افغانستان خلوص نیت ندارد، زیرا در حال حاضر راکتپراکنیهای این کشور در مرزهای افغانستان بهخصوص ولایت کنر ادامه دارد و همه روزه در نتیجه آن تعدادی از افغانها کشته میشوند. از سویی هم لانههای امن تروریزم در گوشه گوشه پاکستان فعال است و حکومت این کشور کوچکترین اقدامی در خصوص نابودی آنها نداشته است. بنابر این اگر پاکستان بهگونه واقعی میخواهد صلح در افغانستان برقرار شود، باید از تخیلات واهی و خالی از حقیقت دست برداشته و لانههای تروریزم را نابود کرده و از راکتپراکنیهایی که جز آلودهکردن روابط دو کشور، چیز دیگری عاید شان نمیشود، دست بردارد.
بدون تردید افغانستان نا امن، پاکستان را نیز متضرر خواهد ساخت و اگر صلح بهمعنی واقعی در افغانستان برقرار گردد، به نفع پاکستان نیز خواهد بود، زیرا در حال حاضر این کشور نیز از ناحیه تروریزم رنج میبرد.
در بُعد داخلی نیز بهنظر میرسد که اولویتهای سیاسیون با حکومت افغانستان منطبق نیست. سیاسیون میخواهند دخیل در مذاکرات و رهبری آن را بر عهده داشته باشد، ولی حکومت افغانستان به صلح پایدار و تقویت نظام تأکید دارد و از آنجایی که افغانها با مشکلات متعددی روبرو هستند، بحث اجماع داخلی در پیوند به صلح، نادیده گرفته شده است. اجماع ملی قویترین اصل در مذاکرات صلح پنداشته میشود، اما سیاسیون افغانستان بیشتر بهدنبال حرکتهای یکجانبه و موازی اند. تاریخ ثابت ساخته که این گونه حرکتها گرههای مشکلات را بهکور گره تبدیل کرده و نتیجهای جز گسترش مشکلات، در پی نداشته است.
باید تأکید کرد که اولویت حکومت و سیاسیون افغانستان باید یک گفتوگوی بین الافغانی در داخل کشور برای تعیین هیئت رسمی که از منافع کشور نمایندگی نماید، باشد و حکومت هم مسئول است به کسانی که تخصص و درک درستی از منافع افغانستان و پیچیدگیهای مذاکرات و سیاست در منطقه دارند دعوت نماید تا در مذاکرات شرکت کنند.
قابل یادهانیست تا زمانی که بحث فشارهای بیشتر بر پاکستان و اجماع داخلی محراق توجه سیاسیون افغانستان و کشورهای ذیدخل در قضایای افغانستان قرار نگیرد، این بحث نتیجه ملموسی در پی نخواهد داشت.