آخرین اخبارافغانستانتحلیلسیاست

گلبدین حکمتیار؛ از توهم رهبری تا انزوای سیاسی

سرنوشتی این چنین شکست‌‌آلود برای آقای حکمتیار که هم‌اکنون با بهره‌گیری از امتیازات ویژه غیر موجه دولتی، در حال تولید ادبیات تنفر و تفرقه است، او را بر آن داشته است که هر از گاهی برای دیده شدن و از یادها نرفتن، بر طبل تشتت اجتماعی بکوبد.

گلبدین حکمتیار، سیاستمدار شکست‌خورده‌ای است که همواره تلاش کرده در متن تحولات سیاسی چهار دهه گذشته کشور و نقطه مرکزی آن باشد، اما هرگز موفق نشده از حاشیه‌نشینی سیاسی بیرون بیاید. او برای این کار، حتی از خونین‌ترین و ویرانگرترین تلاش‌ها فروگذار نکرده است. عطش سیرابی‌ناپذیر قدرت، باعث شد که آقای حکمتیار، بانی و باعث جنگ‌های خونین و خانمان‌برانداز دهه هفتاد خورشیدی پس از پیروزی مجاهدین بر دولت کمونیستی داکتر نجیب شود.
پس از برچیدن امارت طالبان نیز، او که بهره‌ای از حضور در ساختار قدرت نبرده بود، با شبه نظامیان وفادار به خود، راه و رویکرد هراس‌افکنی را در پیش گرفت و نزدیک به ۱۵ سال علیه نیروهای دولتی و خارجی جنگید و از موانع مهم صلح و ثبات افغانستان شد.
با امضای توافق صلح با حکومت در سال ۲۰۱۵، حکمتیار از کوه ترور و دهشت‌افکنی فرود آمد و به رغم بی‌باوری‌اش به اصول و ارزش‌های مبارزه دموکراتیک برای رسیدن به قدرت، هم پسرش را کاندیدای نمایندگی مجلس کرد و هم خود نامزد پست ریاست جمهوری شد، اما هر دو شکست خوردند؛ شکستی که دست‌کم برای آدمی مثل حکمتیار غیر قابل تصور بود. او گمان می‌کرد در میان مردم از پایگاهی برخوردار است که در صورت شرکت در انتخابات، برنده بی‌چون‌وچرای این میدان خواهد بود، اما وقتی او حتی از فرستادن پسرش به پارلمان ناتوان ماند، روشن شد که سیاستمداری چون او که خود را مرکز ثقل سیاست افغانستان می‌دانست، به صورت بی‌رحمانه‌ای دچار توهم خودبزرگ‌بینی مفرط شده است.
سرنوشتی اینچنین شکست‌‌آلود برای آقای حکمتیار که هم‌اکنون با بهره‌گیری از امتیازات ویژه غیر موجه دولتی، در حال تولید ادبیات تنفر و تفرقه است، او را بر آن داشته است که هر از گاهی برای دیده شدن و از یادها نرفتن، بر طبل تشتت اجتماعی بکوبد.
سخنان اخیر او در واکنش به اظهارات آقای سرور دانش، معاون دوم ریاست جمهوری، مبنی بر شناسایی وجوه اشتراک طالبان و حاکمان سدوزایی و محمدزایی در دیکتاتوری و انحصارگری و مطلق‌اندیشی، نشانه آن است که آقای حکمتیار از انزوا و انفعال سیاسی خود رنج می‌برد و این رنج را در قالب توده‌های انباشته و متراکم اتهام و تفرقه و حذف و تجرید میلیون‌ها شهروند این سرزمین از سازوکار سیاست و محورهای وحدت‌بخش دینی بروز می‌دهد.
اگرچه مشی و مشرب فکری ـ سیاسی آقای حکمتیار از آغاز کنشگری سیاسی وی چنین بوده است، اما آنچه سخنان واهی و آمیخته با بهتان و بی‌خبری اخیر وی را خطرناک‌تر از هر زمان دیگر می‌کند، همزمانی آن با دو موضوع دیگر است:
یکی ظهور دوباره جنبش ضد شیعه در پاکستان و دیگری اعلام آمادگی خود او برای ائتلاف با طالبان، به عنوان جریان تمامیت‌خواهی که با رویکرد مدرنیزم‌ستیزی، زن‌ستیزی و شیعه‌ستیزی به میان آمد و اخیرا نیز با آغاز مذاکرات صلح قطر، به صراحت بر حذف مذهب جعفری از دایره مناسبات دینی افغانستان تأکید کرد.
به بیان دیگر، اظهارات اهانت‌آمیز گلبدین حکمتیار نسبت به مذهب شیعه جعفری که آمیخته با اتهامات آشکار به مبانی معرفتی این مذهب و آکنده از دعاوی دروغ و دور از واقعیت است، برخوردار از عقبه نیرومند برون‌مرزی است که در دو حوزه بازگشت جریان شیعه‌ستیزی در پاکستان و بازگشت طالبان با تمهیدات زمام‌داران پاکستانی و سازمان استخباراتی این کشور در افغانستان، قابل ردیابی است.
آنچه آقای دانش به آن اشاره کرد یک انتقاد تاریخی بود؛ انتقادی که بارها از زبان خود آقای حکمتیار نیز مطرح شده است، اما واکنش او به این سخنان، نه بی‌طرفانه و برآمده از ایجابات مواجهه علمی با مسأله است و نه معطوف به بسترسازی برای صلح و همزیستی مسالمت‌آمیز گروه‌های اجتماعی و مذهبی افغانستان. این اظهارات، بوی خون می‌دهد و از هویت جنگ‌طلبانه آقای حکمتیار پرده برمی‌دارد. او با این موضع‌گیری غیر اصولی خود نشان داد که بی‌صبرانه منتظر بازگشت طالبان به قدرت سیاسی است تا از مجرای ائتلاف فکری، نظامی و ایدئولوژیک با این گروه، بار دیگر افغانستان را به حمام خون تبدیل کند.
آقای حکمتیار از یاد برده است که نهایتا یک «انجنیر» است و فاقد هرگونه اِشراف و استیلای علمی بر مبانی و محورهای معرفتی دین اسلام و به همین جهت نه‌تنها شناختی از مبانی معرفتی مذهب تشیع ندارد، بلکه با اصول مکتب معتدل و خردگرای امام ابوحنیفه نیز به تمام معنا بیگانه است.
اما کسی که عطش قدرت دارد و تنها راه رسیدن به قدرت را نیز نه اعتدال و خردگرایی و تعامل سازنده با گروه‌های سیاسی، اجتماعی و مذهبی جامعه، بلکه توسل به زور و اعمال خشونت و اجرای سیاست‌های ستیزه‌گری و سازش‌ناپذیری و حذف و هویت‌زدایی می‌داند، فاقد توانایی ورود به حوزه‌های سیاست‌گری خردمدار بوده و چاره خود را در بیچاره کردن تمام مردمان ساکن در کشور می‌یابد.

اما از آنجا که او به دلیل نابرخورداری از مقبولیت و محبوبیت اجتماعی و قرار داشتن در انزوای سیاسی، قدرت عینیت بخشیدن مستقل به باورهای انحصارگرایانه خود را ندارد، ناگزیر است خود را به دُم طالبان و پاکستان آویزان کند و با شعله‌ور ساختن آتش تفرقه و فعال‌سازی گسل‌های تنش‌های فرقه‌ای، بسترهای بازگشت طالبان را به قدرت هموار کند تا در نهایت کام پاکستان و اعراب وهابی و قدرت‌های استعماری را برآورده سازد.
ما مثل آقای گلبدین حکمتیار، بی‌انصاف و اهل اتهامات بی‌اساس نیستیم، ولی با توجه به همزمانی سخنان اخیر او علیه میلیون‌ها مسلمان شیعه و نیز آمادگی او برای ائتلاف با طالبان از یک سو و احیای جنبش ضد شیعه در پاکستان از ترور برخی چهره‌های شاخص شیعیان گرفته تا برگزاری راهپیمایی‌های گسترده هزاران نفری در شهرهای بزرگ این کشور علیه آیین‌های مذهبی شیعیان از سوی دیگر، و نیز با توجه به وابستگی فکری ـ سیاسی حکمتیار به سازمان استخبارات پاکستان و تغذیه او از آبشخورهای وابسته به اتاق فکر سازمان‌های اطلاعاتی قدرت‌های ضد اسلامی منطقه و فرامنطقه، به این نتیجه می‌رسیم که آقای حکمتیار در این میان و میدان، تنها حکم سخنگوی اربابان خارجی خود را دارد و فراتر از تفرقه‌اندازی و تنش‌زایی در افغانستان، مأموریتی برای وی تعریف و تعیین نشده است.

نویسنده

راحل موسوی-خبرگزاری دید

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا