اوليور روا، ژورناليست و نويسنده فرانسوي بعد از حضور ميداني و سفرهاي متعدد در زمان جهاد به افغانستان، خاطرات خود را از مناطق حوزه جنوبغرب و مخصوصاً قندهار چنين بيان ميكند كه «اگر ميخواهيد افغانستان را بشناسيد، نخست بايد پشتونها را بشناسيد، چرا كه ساختار اجتماعي و نهادهاي سياسي افغانستان براساس فرهنگ اين قوم شكل گرفته است.» احمدشاه ابدالي با روي كار آمدن در عرصهی قدرت، نخست سران اقوام را در شير و خورشيد قندهار دور هم جمع نمود و مشروعيت سياسي خود را به وسيلهي آنها تثبيت كرده و سپس نظامي سياسي خود را در خدمت آنها قرار داد؛ لذا افغانستان از احمد شاه ابدالی تا حامد کرزی و حکومت وحدت ملی به ریاست محمد اشرف غنی، به نام پشتونها گره خورده است. تداوم و استمرار این حاکمیت، به قول کارل پوپر نویسنده کتاب «جامعه باز و دشمنان آن» یکنوع روحيه برتری و قیموميتى براى پشتونها نسبت به سایر باشندگان این سرزمین ایجاد نموده است كه متاسفانه بازیگران سیاسی از این روند همواره به عنوان یک سرقفلی و کریدیت سنتى به منظور حذف رقیب استفاده میکنند. چنانچه هر از گاهی شاهد هستیم که تعداد از همین بازیگران ندا سر میدهند که تاجیکها بروند تاجیکستان، ازبکها بروند ازبکستان، اینجا افغانستان «سرزمین پشتونها» است.
منادیان این ندای تفرقهانگیز بدون آنکه به ماهیت ادعایشان توجه کنند که اگر سایر اقوام از یک محدودهی جغرافیای خارج شوند، پس چگونه میتوان ادعای داشتن کشور ملی، منافع ملی و هویت ملی را نمود! اگر سایر اقوام از حقوق شهروندی و حق ملیشان محروم شوند، چگونه صاحبان آن كشور خود را خادم ملی معرفی مینمایند؟ در سرزمین که هویت ملی شکل نگیرد، منافع ملی تحقق پیدا نمیکند، و اگر در جامعهاى منافع ملی ارزش حیثیتی پیدا نکند، تمامی جنایات، خیانتها مثل فساد، خشونت چهره کریه خود را از دست داده و به عمل معمولی تبديل ميشود. اگر تسلسل حکومتداری از احمد شاه ابدالی تا کرزی براساس عقلانیت سياسى و عدالت اجتماعی روند نهادینهشدن را مىپيمود، امروزه افغانبودن، افتخار ملی و داراى حيثيت بینالمللی تلقی شده و گفتمان عمده سياسى مراكز اكادميك جامعه ما را چالشهاى واژههاي مانند پوهنتون و دانشگاه قرار نمیداد. حکومتکنندگان این روند هیچگاهی به نهادینهسازی حکومتداری براساس عقلانیت و عدالت نیاندیشیدند، لذا هرکدام آمدند، حكومت کردند و تاراج نمودند و رفتنند، و پاسخگوی تمام عملکرد آنان قومي قرار گرفت كه به نام آنها حكومت صورت گرفته است. بنده یک خاطره جالب در این خصوص دارم: زمانیکه به عنوان دیپلومات در ایران ايفاى وظيفه مىنمودم، ملاقاتی با یکی از مسئولین سياسى – كه شخصیت روحانی بود- داشتم. وی گفت که قدر و منزلت مردم خودتان مخصوصاً جوانان پشتون را بدانید، ما ۳۰ سال است هزینه میکنیم و هنوز فضای جامعه ما اسلامی نشده است، اما در افغانستان زمانی که آهنگ و صدای رمضان و اذان میرسد، تمام جامعه مخصوصاً جوانان به سوي معنویت و اسلام بسیج میشوند.
دیوید استون، به عنوان پدر کارکردگرایی در عرصه سیاست معتقد است کشورهای پس از بحران، زمانی میتوانند از یک نظام سياسى مطلوب و کارآمد برخوردار شوند که عوامل و عناصر مشروعیتزا مثل رهبران اعتقادی، احزاب سیاسی، متنفذین قومی و نخبگان علمی مشروعیتشان را در پای یک نظام سیاسی متمرکز هزينه نمایند.
با اینهمه، اگر نخبگان فکری و سیاسی جامعه به طور اعم و نخبگان پشتون به طور اخص، عزم را در ایجاد یک نظام و ساختار سیاسی معقول مبتنی بر عدالت اجتماعی، جزم نکنند؛ نتیجهی آن سرنوشت فعلی مردم افغانستان است که از احمدشاه ابدالی تا امروز جامعه ما با آن مواجه است و پیامد آن متوجه قومی است که به نام آن سیاست و حکومت شکل میگیرد، اما خودشان نه سقفی در بیابان و نه هم غاری در کوه دارند. متاسفانه سایر اقوام هم با دید یک متهم سیاسی به آنها نگریسته و اینگونه است که جغرافیای افغانستان، برای همیشه صحنه آزمایش منازعات قومی، رقابتهای سیاسی و جنگهای نیابتی قرار خواهد گرفت.
داکتر دانش بختیاری- خبرگزاری دید