انتحاریها آدرس مشخص ندارند/ خطر در پهلوی ما خوابیده!
«ستون پنجمی» که در ادبیات سیاسی افغانستان از دو سال بدینسو استفاده بسیار دارد. حالا این ستون پنجم در جامعه نیز آمده است. فردی که مثل همه است و شناساییاش دشوار.
به این تصویر نگاه کنید. غریبه-آشنا هستند، کسانی که ممکن است هر روز از کنارشان رد شده باشیم، در موتر هممسیرشان باشیم، ممکن است با هم یکجا در یک نقطه از خیابان هر دو منتظر دوستانمان باشیم. این چهرهها که با لباس نظامی در تصویر هستند، پنج فرد انتحاری ادعایی طالبان در حمله انتحاری بر هوتل اینترکانتیننتال هستند. همین پنج نفر!
اوضاع عوض شده است. تا همین چند وقتپیش و حتا شاید همین لحظه، اگر از شهروندی بپرسی که تصویر و تصورت از فرد انتحاری چگونه است، ممکن است مشخصههای یکسان و شبیه به هم را به تو بدهد: فردی با ریش زیاد، چهرهای مضطرب، نگاهی پر از خشم و استرس، قیافهای نسبتاً نامرتب و پوستی کثیف، احتمالاً با پیراهن-تنبان و پتویی پیچیده که زیرش واسکت انتحاری است و از این گونه آدرسها. تصویر و تصور غالب فرد انتحاری در دیدگاه مردم در شهر کابل، فردی با ظاهر و رفتار نامتجانس و قابل شناسایی است.
شاید وقتی به فردی با این مشخصه برخورد کنند، بگویند که «ترسیدیم تا انتحاری نباشد!»
اما اوضاع فرق کرده است. تقریباً چند سالی میشود. من از وقتی ویدئوی حمله به فرماندهی پولیس شهر کابل (که هدفش ترور جنرال ظاهر فرمانده پولیس وقت شهر کابل بود) را دیدم، در ذهنم تصویر انتحاری تغییر کرد. در ویدئوی منسوب به آن انفجار، فرد انتحاری با ظاهری آراسته و دریشی و نکتایی توانسته بود خودش را به نزدیکی جنرال ظاهر برساند.
با ظهور و بلوای داعش، حالا اوضاع خطرناکتر شده است. در حمله به مرکز علمی-فرهنگی تبیان، طبق تصویر انتشار یافته سایت داعش، فرد انتحار کننده نوجوانی اوزبیک یا اوزبیکستانی بود که با توجه به مشخصات ظاهریاش در آن منطقه توانسته بود به آسانی جا به جا شود. قصههایی که از شاهدین حادثه شنیده میشود، حاکی از گول خوردن مردم بوده است. مردم میگفتند ما وقتی به ظاهرش نگاه کردیم، فکر کردیم که یکی از اهالی منطقه است. در انفجار مسجد امام زمان «دشت برچی» هم تقریباً اتفاقی مشابه افتاده بود. فرد انتحاری با ظاهر یکی از علمای دینی اهل سنت خودش را جا زده بود. البته این نظری است که برخی از شاهدین حادثه گفتهاند. در حمله به شفاخانه سردار داوود هم قصههای مشابهی از انتحاری با لباس داکتر (و حتا چند روزی آنجا کار میکرده) وجود دارد.
خلاصه این است که از نگاه تصویر عامه باید گفت: خطر بیخ گوش ماست!
حالا با نشر این تصویر و نظرهای عمومی باید گفت که ممکن است هر کسی در اطرافمان خودش را منفجر کند. هر کسی ممکن است در رستورانت و هوتل و شفاخانه و مسجد و مرکز علمی و غیره به صورت ناگهانی اسلحهای از کمر بکشد و به سمتمان شلیک کند. چرا که حالا انتحار و انفجار از ظاهر به باطن ریشه دوانده است. یا به زبانی دیگر: حالا انتحاری یعنی «ستون پنجم!»
«ستون پنجمی» که در ادبیات سیاسی افغانستان از دو سال بدینسو استفاده بسیار دارد. حالا این ستون پنجم در جامعه نیز آمده است. فردی که مثل همه است و شناساییاش دشوار.
این ستون پنجمیها در دانشگاه با ما درس میخوانند، در شفاخانه هستند، در خیابان و در کافه و در مکتب و در عیدها و عزاداریها. نزدیکترین راه شناساییِشان، همکلام شدن با آنهاست. چرا که اسلحه اولیه آنها در ذهن و باورشان به سمت تو شلیک میِشود. در شبکههای اجتماعی زیر پُستهای انفجار و غیره کامنتهای شاد میدهند، وقتی در «ملیبس»(موترهای مسافربری شهری) همکلامشان میشوی انفجارها را تبریک میگویند. فضای شبکههای اجتماعی و فضای عمومی، این روزها پر شده از اینگونه اشخاص!
اما مشکل دیگر اینجاست که دولت هیچحوصله برای دستگیری و پیگیری این اشخاص ندارد. دولت این روزها بیشتر مصروف جنجالهای زرگری میانحکومتی و یا جنگ در جبهه است.
امروزه تعریف امنیت با توجه به ساختار و تغییرهای جدید تغییر کرده است. حالا دشمن میتواند از خانه یا دفتر کارش به تو ضربه بزند. حالا به راحتی میتوانند از پشت کامپیوتر و لپتاپ و موبایل امنیت را به مخاطره بیندازند. دولت در جبهه نبرد شبکههای اجتماعی آنقدرها پیروز میدان نیست. وب سایتهای اجتماعی طالبان هر روز به صورت حقیقی یا غیر حقیقی آمار نبردهایشان را اطلاع رسانی میکنند، حتا انهدام یک موتر را گزارش میکنند. وبسایتهای استخباراتی پاکستانی هر روز در شبکههای اجتماعی به شایعه پراکنی و خرافهگرایی ادامه میدهند. از اشکال مختلف روی کچالو و تربوز گرفته تا خبرهای ضد و نقیض و انتشار تصاویر مختلف. تمام این کارها ریشه استخباراتی برای گمراهی و مصروف کردن اذهان عمومی برای بیاعتمادی به هر مسئله موجود دارد. اما جبهه مقابل این شبکههای استخباراتی، گروههای مشهور به (فیسبوک چلونکی) است که بیشتر بلد هستند به مسائل جنگ زرگری اشخاص حکومتی یا غیر حکومتی بپردازند. این گروهها معمولاً به تخریب شخصیتی دست میزنند!
دولت اگر بتواند برنامهای برای بازسازی روحیه ملی در میان اجتماع حقیقی و اجتماع مجازی مردم به راه بیندازد، کار بزرگی کرده است. تغییر از مساجد و دانشگاهها شروع میشود. اولی برای مخاطب عام و دومی برای نسل تازه! عالمان دینی در مساجد ترجیح میدهند به جای ارشاد به مسایلی مانند عدم دروغگویی و تهمت و قانونمداری و حملات انتحاری، به مسایلی بپردازند که بیشتر بین مردم و دولت و دموکراسی فاصله بیندازد. اگر عالمان دینی برنامهای بلند مدت برای ترغیب مردم به رعایت قانون و گناه شمردن خلاف آن به راه بیندازند، شاید جامعه زودتر اصلاح شود. دروس شرعیات دانشگاه نیز همچنین.
به بازسازی روحیه ملی و فرهنگسازی شهری و موارد زیر ساختی اجتماعی، در این چهارده سال توجهی صورت نگرفته و نتیجه آن به وجود آمدن هیولای پنهانی در پوست شهر است که هر روز با بیاعتمادی و نفرتسازیهای قومی بزرگتر و بزرگتر میِشود.
ما نشانههای زیادی برای همدلی داریم، نشانههای فرهنگی و تاریخی و سنتی. اگر ما میتوانستیم قهرمانهای گذشته فرهنگیمان را زنده کنیم، بدون شک الگوهای بسیاری در جامعه برای همدلی به وجود میآمد. قهرمانهای فرهنگی این سرزمین با حفظ ظاهر و نام قومی و منطقهای شان، بهترین نماد برای پذیرفتن همدیگر است. حتا در زمینههای دیگر نیز میتوانیم هیولای نفرت قومی-مذهبی را شکست بدهیم. مواردی مثل تقویت ورزش و فرهنگ.
مصطفی هزاره – کابل