اسلایدشوتحلیلمنطقه

مرز دیورند باطل است

(پیش‌شرط‌های ملت افغانستان برای حمله به پیشاور)

عبدالرحمان خان، معروف به “امیر آهنین” حدود صد سال قبل، از آن طرف آمو دریا، با حمایت شاه بخارا به کابل آمد، تا از تبار خاندانی که چندین سال با همدیگر جنگیده بودند، برادرانی که همدیگر را کشته بودند و خانواده‌های همدیگر را به تبعید فرستاده بودند، بر اریکه‎ی قدرت بنشیند.

قبل از او کاکایش، با حمایت ضعیف‌ترین شاه تاریخ ایران(که البته آن‌زمان حکومت فارس بود و نام سرزمین ما را ندزیده بود) برای کشتن برادران دیگرش و گرفتن تخت و تاج به کابل آمده بود.

« پیشتر از او پدرکلان‌اش همه سرزمین‌های جنوب را از کشمیر تا پیشاور و دشت‌های بی‌حاصل بلوچستان، به انگلیسی‌ها بخشیده بود تا هرات زیبا، این زمّرد خراسان و ولایت آبا و اجدادی ابدالی‌اش را از انگلیسی‌ها بخرد.»

همه‌ی اینها در کتاب‌های تاریخ و اسناد کتابخانه سلطنتی انگلستان موجود است، همان‌طور که قصه‌ی عبدالرحمان‌خان با کلاه و پدرخوانده بخارایی‌اش (یا شاید کاته بخارایی‌اش که او را به پادشاهی کابل ترغیب می‌کرد) در همان کتاب‌ها و همان کتابخانه موجود است.

محمود طرزی در خاطراتش آمدن عبدالرحمان‌خان را مو به مو تعریف می‌کند. مو به مو قصه‌ی خاندانی که با خیانت بزرگ شده بودند و هر روز خنجرهای‌شان در گرده یکی از اعضای خاندان‌اش فرو می‌رفت.

نخستین قتل عام بزرگ او، اعضای خانواده‌اش در غزنی بود، بعد به شهر اجدادی‌اش قندهار رفت و سه روز قندهار و تمام  پشتون‌های قندهار را به‌طور خاص و بعد از آن قزلباش‌ها را در حمام خون غرق کرد.

«طرزی می‌نویسد که چطور زن‌های خانواده‌اش را که در حکم ناموس او بودند، بین سربازان‌اش لیلام شد، اموال‌شان مثل اموال کافر حربی غصب و جان‌شان از دم تیغ گذرانده شد. این شروع مردی بود که نه خون می‌شناخت و نه خاندان و نه ناموس و نه ذره‌ای شرافت.»

باقی قصه را از زبان« فیض محمد کاتب هزاره» در سراج التواریخ و خودش در تاج التواریخ  می‌توان شنید.

قبل از آن‌که به سرکوب اوزبیک‌ها، خان‌های با دانش و فرهنگ«درواز» و مردم غرق در تاریخ و اسطوره‌ نورستان برود و سه چهارم مردم هزاره را سلاخی کند و زن‌های‌شان را در بازار برده‌فروشی به نمایش بگذارد و از فاریاب تا درواز، نورستان، ارزگان، شیندند، دره به دره مناطق مرکزی افغانستان«کله‌منار» بسازد، باید از انگلیسی‌ها «امان‌نامه» می‌گرفت. باید سند بردگی ملتی غرق در خون را برای انگلیسی‌ها امضا می‌کرد. خوشبخت کسانی بودند که”سِر دیورند انگلیسی” آن‌ها را به بهانه خط دیورند، از دست او نجات داده بود.

آرزویی که تمام مردم افغانستان می‌کردند که کاش این معاهده، خط را هرچه می‌توانست بالاتر بیاورد. مردم آن‌سوی دیورند آزادی‌شان را جشن گرفتند و مردم این‌سو برای سال‌ها در خون و سوگواری دست و پا زدند.

عبدالرحمان خان، اسطوره اسماعیل یون و یارانش، نه تنها خط دیورند را دوباره پس از پدرکلان‌اش به صورت معاهده‌ای رسمی امضا کرد، بلکه چند امضای دیگر نیز از او به یادگار ماند. از جمله این‌که زمین‌های ارزگان، زمین حاصلخیز دایه، خاک ایران، فولاد، زابل، بلخ، غورماج، کندز و غیره نیز با امضای او از صاحبان اصلی‌اش گرفته و به یک گروه دیگر بخشیده شد.

گروه دیگری که آنها نیز زمین‌های‌شان در جای دیگر توسط او به انگلیسی‌ها یا شاید به قتلگاه یا شاید به هیچ، بخشیده شده بود.

امروزه، عده‌ای از همان پیروان با غیرت او بر این باورند که امضاهای او اعتبار ندارد. بخشی از این امضاها در اختیار ما نیست و محتاج دعاوی بین‌المللی و جنگیدن با یک کشور زورمند دیگر است که سلاح اتمی دارد.

اما بخشی از این دعواها به راحتی در اختیار ما و حکومت افغانستان و این پیروان قرار دارد.”این یاران غیور که قصد اعاده حیثیت از امضاهای باطل امیر عبدالرحمان خان را دارند، می‌توانند به راحتی زمین‌هایی که به ناحق از مردم گرفته شده و با سندی که امضای او را دارد، در دست کسانی دیگر است.”

شکر خدا که حالا امضاهای عبدالرحمان خان بی‌اعتبار اعلام شده است، دهقان‌های هزاره که بر زمین‌های اجدادی‌شان به عنوان مزدور کار می‌کردند و یا در جاهای مختلف دیگر آواره‌اند، می‌توانند بروند و زمین‌های آبایی خود را پس بگیرند. خانواده کرزی و دیگر ارزگانی‌های مهاجر را به جاهای قبلی‌شان بفرستند و صاحبان اصلی زمین که هنوز اسناد آبایی را با خود دارند، دوباره زمین‌های‌شان را تسلیم شوند. همین‌طور بقایای کسانی که از دایه، زابل، فاریاب و کندز و حتا بلخ فراری شده‌اند، خون اجدادشان را بر آن امیر ظالم، ببخشند یا نبخشند، اما زمین‌های‌شان را از ناقلین پس بگیرند.

مصطفی هزاره- خبرگزای دید

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا